راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد :اسلام در قلمرو جغتاییان- ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
۵-۵-۴- مولانا عبدالغفور لاری(متوفی ۹۱۲ ق)
ملقب به رضی الدین و متولد شهر لار بود. عبدالغفور ” از اجله تلامذه و اصحاب حضرت مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی قدس سره بودند و در همه اصناف علوم عقلی و نقلی یگانه زمان و فرزانه دوران…”(واعظ کاشفی ،۲۵۳۶: ۱/۲۸۶)
۵-۵-۵- علاءالدین آبیزی(متوفی ۸۹۲ ق)
متولد آبیز در قوهستان بوده است. آبیزی پس از فوت سعدالدین به ملازمت جامی میپیوندد و مورد التفات و توجّه او قرار میگیرد(همان:۳۰۶). نام پسر آبیزی، مولانا غیاثالدین احمد بوده که از علمای متقی محسوب می شود. غیاثالدین از چشم بصیرت پدرش خبر داده است. علاءالدین آبیزی پس از فوتش، در کنار مزار سعدالدین کاشغری مدفون گردید(همانجا:۳۲۲-۳۲۵).
۵-۵-۶- مولانا نظامالدین امیر علیشیر نوائی (متوفی ۹۰۶ ق)
از خانوادهی اویغور بخشی بود و با خانوادهی عمر شیخ میرزا دوستی و آشنایی داشت. پدر او از مشاهیر روزگار و معتمد و مدبر ملک ابوالقاسم بابر بود(سمرقندی،۱۳۳۹: ۵۵۹). مادر امیرعلیشیر در دربار تیموریان دایه بود و امیر با حسین بایقرا، برادر رضاعی بودند جد مادری وی از امرای بزرگ بایقرا میزرا، جد سلطان حسین بود. علیشیر با حسین بایقرا در یک مکتب درس خوانده بود. وی ابتدا در مشهد و سپس در سمرقند تحصیل نمود تا آن که حسین بر تخت سلطنت خراسان نشست وقایع مهم سیاسی زندگی حکومتی علیشیر، همراهی در حملهی سلطان حسین به هرات و نیز حکومت یکساله بر استرآباد است. وی سمت مشاور شاه را داشت(نوائی، ۱۳۷۰ :۳۶۹). امیرعلیشیر نوائی
” پس از سلطان شخص دوم دولت و مملکت به حساب میآمد… او به تصوف گرایش داشت و به شیوخ طریقت نقشبندیه اظهار ارادت می کرد و خود را پیر طریقت نقشبندیه میخواند و در پایان عمر نیز منصب جاروکشی خانقاه خواجه عبداله انصاری پیر هرات را اختیار کرد”(همان:۶۷۰).
۵-۶- طریقه خواجگان نخستین مشایخ در عصر جغتایی
طریقه خواجگان حاصل جریانی سنتگرا در حوزه تصوف مشرق بود که از افکاری چون ابوعلی فارمدی و خواجه یوسف همدانی نشأت گرفت و با کوششهای خواجه عبدالخالق غجدوانی(۵۷۵ق)، آخرین خلیفه خواجه یوسف همدانی صورتی متشکل یافت و رسوم و تعالیم آن مدون گشت. از آن پس بخارا مرکز تعلیمی برای تصوف سنتگرای سلسلهای بود که در طول تاریخ تصوف به نام خواجگان شهرت داشت و در برههای از تاریخ خود به مناسبت بزرگانی چون بهاءالدین نقشبند و عبدالله احرار با عناوینی چون نقشبندیه و احراریه نیز شهرت گرفت(پاکتچی،۴۹۷:۱۳۹۲).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بر اساس آنچه در ضبط شیوخ سلسله خواجگان انعکاس یافته، پس از عبدالخاق، از مریدان او نخست خواجه احمد صدیق، سپس خواجه اولیاءی کلان و سرانجام خواجه عارف ریوگروی خلافت او را بر عهده گرفتند(جامی،۳۵۸:۱۳۷۰؛ واعظ کاشفی،۱۳۵۶: ۱/۵۳). اگر چه تواریخ مربوط به رجال این دوره از خواجگان در منابع به درستی ضبط نشده است، امّا بر اساس توالی طبقات، چنین به نظر میرسد که پس از حمله مغول به ماوراءالنهر در اوان استقرار جغتاییان در منطقه، خواجه عارف ریوگروی در موطن خود ریوگر بدرود حیات گفته است و مرید او خواجه محمود انجیر فغنوی بر کرسی خلافت وی نشسته است. وی مروج افکار خواجه عارف بود و تنها دانستهی ما درباره تعلیم او، تأکیدی بود که بر دفاع از«ذکر جهری» نشان می داد(جامی،۳۸۵:۱۳۷۰). البته در دوره شاگردان عارف، سایهی شخصیت معنوی او بر محافل خواجگان سنگینی میکرده و این فضا در نوشتهای مجهول المؤلف از اوایل عصر جغتایی با عنوان مقامات عارف ریوگروی، بازتاب یافته است. انتقال خواجگان از خواجه عارف به خواجه محمود در تاریخ این سلسله به اندازهای پر اهمیّت تلقی میشد که نسلها بعد، خواجه بهاءالدین نقشبند به هنگام وفات چنین گفته بود که حقّی و امانتی که از خلفای خاندان خواجگان به این ضعیف رسیده است…به شما سپردم، چنانکه برادر دینی مولانا عارف سپرد(همان:۳۹۷).
حلقهی بعدی از سلسله مشایخ خواجگان، مرید خواجه محمود که پس از درگذشت وی خلافتش را بر عهده گرفته خواجه علی رامتینی است که در سنت خواجگان به «حضرت عزیران» شهرت یافته است . وی از قریه رامتین بخارا برخاست و حرفهاش بافندگی بود که ۱۳۰ سال زیست و در ۷۱۵ق وفات یافت(پاکتچی،۴۹۸:۱۳۹۲). از جمله سخنان کوتاه مشهور از او آن است که ایمان را«کندن و پیوستن»می دانسته است(جامی،۳۹۷:۱۳۷۰). برخورد وی با شخصیت عبدالخالق غجدوانی و جایگاه او در سلسله خواجگان مبالغهآمیز بود و این سخن از وی شهرت داشت که “اگر در روی زمین یکی از فرزندان خواجه عبدالخالق غجدوانی بودی، منصور(مقصود حسین بن منصور حلاج) هرگز بر دار نرفتی”(همان:۳۹۸). وی در باب تجویز «ذکر علانیه» که به روزگار او محل گفتگو بود، ذکر علانیه را با این استدلال روا شمرده است که به اجماع علما در نفس اخیر بلند گفتن و تلقین کردن جائز است و درویش را هر نفسی نفس اخیر است(پاکتچی،۴۹۹:۱۳۹۲).
رامتینی در سالهای آخر از عمر به منظور ترویج تعالیم خواجگان راهی خوارزم شد و بازماندهی زندگی خود را در آنجا گذرانید. محفل وی در خوارزم به زودی رونق گرفت و شمار مریدانش فزونی یافت؛ تا آنجا که برخی کوشیدند تا سلطان(نبهانی،۱۳۲۹: ۲/۱۸۲) را نسبت به او بدبین کنند. در واقع چنین مینماید که رامتینی در شرایط ضعف معتزله در خوارزم و امکان رشدی که برای محافل سنتگرا در خوارزم در آغاز حاکمیت اردوی زرین در پدید آمده بود، سعی داشته تا تصوف سنتگرای خواجگان را در آن دیار ترویج نماید؛ به هر تقدیر چنانکه پیشتر در بخش کبرویه بررسی شد، در نیمهی دوم سدهی هفتم ق و اوایل سدهی هشتم ق، کوششی از سوی طریقههای گوناگون برای گسترش نفوذ در منطقه خوارزم وجود داشته است. رامتینی در اواخر سدهی هفتم ق در خوارزم وفات یافت و مقبره او در اورگنج کهنه در خوارزم در طی سدهها زیارتگاه مردمان بوده است(جامی،۳۹۶:۱۳۷۰).
خلیفه رامتینی، خواجه محمّد بابا سمسامی(زندگی در اواخر قرن هفتم ق و اواخر قرن هشتم ق) است که نسبت به قریه سمسامی از قرای بخارا دارد و گویا اقامتگاهش نیز در همین جا بوده است. درباره دوره زندگی او جز بر آوردی که میتوان بر اساس توالی طبقات انجام داد، خبری درباره عبور بابا سمسامی در قصر هندوان در اوان تولد خواجه بهاءالدین نقشبند(تولد۷۱۸ق)است که در خلال حکایتی کرامتآمیز آمده است.
آنچه در شرح حال بابا سمسامی در منابع بازتاب یافته بیشتر کراماتی از او در رابطه با بهاءالدین نقشبند است. در این میان آنچه قابل تأکید مینماید، این نکته است که وی در کودکی خواجه بهاءالدین را درک کرده و او را به فرزندی قبول کرده است. هموست که بهاءالدین را به سلوک در طریقت هدایت کرده و تربیت او را به خلیفهاش سیّد امیر کلال سپرده است(همان:۳۸۸). حلقهی اتصال سلسله خواجگان از بابا سمسامی به بهاءالدین نقشبند، سیّد امیر کلال، مرید و خلیفه بابا سمسامی است(واعظ کاشفی،۱۳۵۶: ۱/ ۷۵-۷۶)که مطالب بازتاب یافته در شرح احوال او، همگی شرح ارتباط او با بهاءالدین نقشبند است(جامی،۳۸۸:۱۳۷۰). گفتنی است که مقبرهی امیر کلال در نزدیکی بخارا، در طی سدههای متمادی از زیارتگاههای مردم ماوراءالنهر بوده است.
۵-۶- ۱- تعالیم بهاءالدین در آثار مکتوب خواجگان
درباره میراث مکتوب برجای مانده از خواجه بهاءالدین نقشبند، باید یادآور شد که در منابع وجود آثاری قلمی از وی شهرت نیافته است؛ تنها در برخی از منابع متأخر نوشته هایی با عناوین دلیلالعاشقین در تصوف و حیات نامه در پند و اندرز به وی منسوب شده که نشانی از آنها به دست نرسیده است(پاکتچی، ۵۰۳:۱۳۹۲). گفته می شود خواجه شعر نیز میسروده، امّا از این سرودهها جز چند رباعی پراکنده در آثار برجای نمانده مانده است. عمدهی آنچه از تعالیم بهاءالدین برجای مانده، مضامینی است که مریدان و پیروان او در آثار گوناگون خویش مدون کرده و مضبوط ساختهاند. این آثار عبارتند از:
الف. رساله قدسیه: متنی است متضمن گفتارهای خواجه بهاءالدین به قلم خواجه محمّد پارسا که به خواست علاءالدین عطار بخارایی داماد و خلیفه نخست خواجه نوشته شده است.
ب. رساله محبوبیه: متنی است دربردارندهی مناقب خواجه بهاءالدین که آن نیز به قلم خواجه محمّد پارسا نوشته شده است.
ج. رساله انسیه: متنی است متضمن کلمات خواجه بهاءالدین اثر مولی یعقوب چرخی.
د. انیس الطالبین و عده سالکین: نوشتهای است در فضایل خواجه بهاءالدین که به قلم مولی حسامالدین یوسف حافظ بخاری فراهم آمده است.
ه. انیس الطالبین و عده سالکین: نوشتهای دیگر در حالات و سخنان خواجه از صلاح الدین مبارک بخارایی که مؤلف در بخش مهمی از آن، از نقلیات خواجه علاءالدین عطار بهره گرفته است(اوزدالگا،۶۰:۱۳۹۲).
و. الاسرار الغیبیه و الانوار العینیه فی مقامات بهاءالدین نقشبند: کتابی به فارسی از مریدی نقشبندی به نام حسامالدین محمّد که تاریخ کتابت آن ۸۳۱ق بوده است.
از دیگر آثار درباره خواجه، میتوان به رساله بهائیه نوشته ابوالقاسم بن محمّد بن مسعود، جامع المقامات به قلم ابوالبقا ابن عالی و مقامات حضرت خواجه نقشبند، اثر ابوالمحسن محمّد باقر بن محمّد علی اشاره کرد(پاکتچی،۵۰۴:۱۳۹۲).
۵-۷- مروری بر شرح حال علاءالدین عطار
علاءالدین محمّد بن محمّد عطار بخارایی(د۸۰۲ق)، نخستین خلیفهی خواجه بهاءالدین نقشبند است. اصل خاندان او از خوارزم بود، امّا خود در بخارا به دنیا آمد و در همانجا رشد کرد. وی نخست به تحصیل علوم رسمی روی نهاد و از شماری مدرسان بخارا بهره گرفت، امّا در مقطعی از تحصیل خود با طریقت آشنا شد. تحصیل علوم رسمی را رها کرد و به محفل خواجه بهاءالدین پیوست. علاءالدین عطار در محفل علاءالدین نقشبند چنان مراحل ترقی را زود سپری کرد که در حیات استاد، خود مرشدی کامل بود و بهاءالدین تربیت بسیاری از مریدان را به وی میسپرد.
پس از درگذشت خواجه بهاءالدین نقشبند، علاءالدین به عنوان نخستین خلیفهی او شناخته می شود، امّا در عمل وی چندان درنگی در بخارا نداشت و اندک زمانی پس از خواجه بهاءالدین خلافت خواجه در بخارا را به خواجه محمّد پارسا واگذار کرد و به چغانیان رفت(زرّین کوب،۲۰۹:۱۳۶۹). چنین به نظر میرسد که خواجه محمّد پارسا خود مدّتی از ملازمان محفل بوده و آنچه پارسا در یکی از آثارش، از گفتههای علاءالدین در مجالسش گرد آورده، ظاهراً حاصل حضور او در محافل وی بوده است. درباره انتقال علاءالدین به چغانیان، به نظر میرسد علاءالدین بر آن بود تا در چغانیان مرکزیت جدیدی برای تعلیم و تبلیغ طریقت خواجگان تأسیس کند که زمینهای برای گسترش نفوذ طریقت در جنوب ماوراءالنهر و شاید شرق خراسان بوده باشد(واعظ کاشفی،۲۵۳۶: ۱/۱۴۵-۱۵۸).
تنها اثر شناخته شده از علاءالدین رسالهای با عنوان کلمات قدسیه در باب عشق و دریافت های عرفانی است که گردآوردهای از سخنان بهاءالدین نقشبند است.
در پی جویی دوام مکتب علاءالدین در چغانیان نخست باید از فرزند و ادامه دهنده راهش، خواجه حسن عطار(د۸۲۶ق) یاد کرد که مندرجات شرح حال او بیشتر ذکر کرامات است. درباره سفرهای احتمالی خواجه حسن چیزی دانسته نیست، تنها میدانیم که در اواخر زندگی خود آهنگ حج کرد و در طی آن در شیراز درنگی داشته است. وی در همین سفر در شیراز وفات یافت و پیکرش به چغانیان منتقل شد و در جوار پدرش به خاک سپرده شد(جامی،۴۰۲:۱۳۷۰).
از قطعهای که جامی به نقل از رسائل عبدالله امامی اصفهانی آورده، آشکار می شود که مکتب علاءالدین در آن روزگار به عنوان مکتبی متمایز شناخته میشده و از آن به«طایفه علائیه»تعبیر میشده است(همان:۴۰۷).
۵-۸- گذری بر محفل تعلیمی یعقوب چرخی
از دیگر شاگردان علاءالدین عطار، باید یعقوب بن عثمانین محمود غزنوی معروف به یعقوب چرخی(د۸۵۱ق) مؤلف و عارف طریقه نقشبندیه در قرن نهم قمری را نام برد. پدر او، عثمان بن محمود بن محمّد غزنوی چرخی سَررزی، فردی متقی و صاحب ذوق بود. نیاکان او در سَررز، دیهی در نزدیکی چرخ زندگی میکردند(احرار، ۳۸:۱۳۸۰). چرخی برای تحصیل علوم، مدّتی در هرات مقیم خانقاه خواجه عبداللّه انصاری بود(واعظ کاشفی،۲۵۳۶: ۱/ ۱۱۹ـ۱۲۰). در ۷۸۲ق از هرات به بخارا سفر کرد و در راه، در فتحآباد به خواندن تفسیر بیضاوی پرداخت. در بخارا از بزرگان و دانشمندان اجازه فتوا دادن گرفت. در مصر، به همراه زینالدین ابوبکر خوافی ، شاگرد مولانا شهابالدین سیرامی شد(همان:۱۱۶)، سپس به بخارا رفت و در طریقه خواجگان مرید خواجه بهاءالدین نقشبند شد(احرار،۱۸۸:۱۳۸۰). مدّتی در ملازمت او به سر برد و از او کلاه و اجازه دریافت کرد(چرخی، ۱۳۳۱: ۱۳-۱۸). بعد از آن، با اجازه خواجه نقشبند، بخارا را ترک گفت و برای تکمیل تربیت نزد علاءالدین محمّد بخاری رفت.
چرخی، پس از وفات خواجه بهاءالدین نقشبند، دوباره در چغانیان به خدمت علاءالدین محمّد بخاری رسید و چندین سال نزد او تربیت یافت و پس از وفات وی، به ترویج طریقه نقشبندیه پرداخت(همان:۱۳ـ ۱۵). مهمترین کس در حلقه مریدان او خواجه عبیداللّه احرار بود که باعث نفوذ و گسترش طریقه خواجگان در ماوراءالنهر و سرزمینهای همجوار شد(واعظ کاشفی، ۱۳۵۶: ۲/ ۴۳۱ـ۴۳۲).
چرخی در پنجم صفر ۸۵۱ ق درگذشت. مدفن او در حوالی دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، است(واعظ کاشفی، ۱۳۵۶: ۱/۱۱۶). مزاری در نزدیکی چرخ، که مردم محل آن را آرامگاه یعقوب چرخی میدانند، در واقع مزار پدران اوست(چرخی،۱۰۴:۱۳۳۱). چرخی دو پسر داشت. یکی در هفده سالگی درگذشت و دیگری یوسف نام داشت که جانشین پدر شد. برخی از اخلاف چرخی تا قرن دوازدهم در شبه قاره به سر میبردند. یکی از نبیرههای او به نام سیّد محمود را عبدالقادر بیدل دهلوی دیده بود و یکی از احفاد چرخی را در هندوستان محمّد هاشم کشمی(متوفی ۱۰۴۲ق) تعلیم ذکر داده بود(نفیسی،۱۳۶۳: ۲/۷۷۸).
۵-۸-۱- آثار یعقوب چرخی
الف. رساله ابدالیه، در بیان صفات و مراتب اولیاءاللّه، که در آن به مقامات خواجه بهاءالدین نقشبند و خواجه علاءالدین محمّد بخاری نیز اشاره شده است.
ب. رساله اُنسیه، در گزارش سیر و سلوک مؤلف و بهرههای معنوی او از بهاءالدین نقشبند و علاءالدین محمّد بخاری.
ج. تفسیر قرآن معروف به تفسیر یعقوب چرخی، آخرین اثر چرخی(تألیف ۸۵۱)، که تفسیر بخشی از اجزای قرآن است شامل:تعوذ استعاذه، بسمله، سوره فاتحه و جزءهای بیست و نهم و سیام.
د. نینامه یا رساله نائیه، در شرح عرفانی دیباچه مثنوی معنوی(دفتر اوّل) و حکایت پادشاه و کنیزک(دفتر سوم) و داستان شیخ دقوقی شیخ محمّد سررزی(دفتر پنجم)(نفیسی۱۳۶۳: ۱/۲۶۵).
دیگر آثار یعقوب چرخی: جمالیه حورائیه، در شرح یکی از رباعیات معروف شیخ ابوسعید ابوالخیر، شرح اسماءالحسنی، در تفسیر و بیان خواص ۹۹ نام خداوند تعالی از دیدگاه عرفانی(پاکتچی،۵۰۸:۱۳۹۲).
۵-۹- نقش نظامالدین خاموش در تصوف ماوراءالنهر
مولانا نظامالدین خاموش، شخصیتی که حتی نام و نسب او به درستی در منابع ثبت نشده است، یکی دیگر از شاگردان خواجه علاءالدین عطار در مکتب چغانیان بود که به نظر میرسد مطالعه درباره شخصیت او ابعادی از نقش سیاسی خواجگان را در این عصر مشخص سازد.
بر اساس آنچه از زندگی نظامالدین در اختیار داریم، میدانیم که وی یک چند پی جوی معارف طریقت بوده است؛ وی پیش از درآمدن به صحبت علاءالدین عطار، چندی به سلوک در طریقت اشتغال داشته و مراحلی ار ریاضات و مجاهدات را طی کرده بوده است. ظاهراً وی همه یا بخشی از دوره تحصیل خود را در بخارا سپری کرده و در همان دوره در مناسبتهایی که پیش میآمده، خواجه بهاءالدین نقشبند(د۷۲۹ق) را ملاقات میکرده است. وی سرانجام مجذوب مکتب خواجه بهاءالدین گشته و تحت تربیت خلیفهی او خواجه علاءالدین عطار(۸۰۲ق)قرار گرفته است(جامی،۱۳۷۰: ۴۰۴-۴۰۷).
آگاهی بعدی ما از زندگی نظامالدین، به سال۸۲۶ق باز میگردد، آنگاه که عبیدالله احرار برای تحصیل علم به سمرقند آمده و به محفل نظامالدین راه یافته است. به تصریح عبیدالله، در این هنگام نظامالدین خاموش در مدرسه الغ بیک مدرس بوده و در محافل علمی سمرقند، آوازهی دانایی و گرمی محافل او به گوش می رسید(پاکتچی،۵۱۰:۱۳۹۲).نامدارترین شاگرد و مرید نظامالدین خاموش، مولانا سعدالدین کاشغری(د۸۶۰ق) است که انتقالدهنده تعالیم این شاخه از خواجگان به مولی عبدالرحمن جامی بوده است(میرخواند،۱۳۳۹: ۶/۸۰۱).
۵-۱۰- مروری بر شرح حال و آثار خواجه پارسا
خواجه محمّد پارسا ، عارف سدهی هشتم قمری. ابوالفتح محمّد بن محمّد بن محمود حافظی بخاری، ملقب به پارسا، در حدود ۷۵۶ق، در خاندانی که از ائمه و بزرگان بخارا بودند، به دنیا آمد. نسبش را به عبداللّه بن جعفر طیّار، برادر زادهی امام علی(ع)، رساندهاند(پارسای بخارائی،۱۳۵۴: ۶۵ـ۶۶). وی از آغاز جوانی، مانند پدر و عمویش، به طریقت نقشبندیه درآمد و در این طریقت، دومین جانشین بهاءالدینِ نقشبند شد و شاخه پارسائیه در طریقت نقشبندیه به او منسوب است(همان:۶۶ـ۶۷). به روایتی، لقب «پارسا» را بهاءالدین به وی داده است(واعظ کاشفی،۱۳۵۴: ۱/۱۰۱-۱۰۲). همچنین درباره عظمت مقام معنوی وی، از بهاءالدین سخنانی نقل شده است(جامی، ۳۹۷:۱۳۷۰). نورالدین عبدالرحمان جامی نیز که در پنج سالگی به همراه پدرش با او ملاقات کرده بود، او را بسیار ستوده و خود را مرهون توجّهات وی دانسته است(همان:۳۹۷ـ ۳۹۸). ظاهراً عنوان«خواجه»به سبب انتساب پارسا به سلسلهی خواجگان به وی داده شده است(واعظ کاشفی،۱۳۵۴: ۱/۱۰۱ ؛ پارسای بخارائی،۹:۱۳۵۴) خواجه پارسا دوبار
به حج رفت، بار نخست همراه مرشد خود، بهاءالدین نقشبند، بود و بار دوم پس از انجام مراسم حج بیمار شد و در ۲۴ ذیحجهی ۸۲۲ق در مدینه درگذشت. شمسالدین محمّد فَناری(متوفی ۸۳۴) و اهل مدینه بر وی نماز گزاردند و او را در جوار قبر عبّاس، عموی پیامبراکرم (ص)، در بقیع دفن کردند. زینالدین خوافی(متوفی ۸۳۸) نیز سنگ قبر او را از مصر آورد(جامی، ۱۳۷۰: ۳۹۹؛ خواندمیر، ۱۶۳۲: ۲/۹ )درباره مقام علمی و روحانی خواجه پارسا و نیز نفوذ کلام او در امرای زمان، سخنان بسیاری نقل شده است، از جمله گفتهاند که نفوذ کلام سلسلهی نقشبندیه در حکومتهای وقت، از وی آغاز شده است(واعظ کاشفی،۱۳۵۴: ۱/۱۰۶-۱۰۹ ؛ احرار، ۱۳۸۰: ۱۹۳ـ۱۹۴).
از ویژگیهای تصوف پارسا که به خصوص افکار و کردار او را از علاءالدین عطار متمایز میساخت توجّهی بود که در محفل و آثار او در محفل و اندیشهها دیده میشد. ابونصر پارسا فرزند خواجه محمّد یادآور می شود که خواجه محمّد درباره آثار ابن عربی چنین میگفت که«فصوص جان است و فتوحات دل» و نیز میگفت که«هر که فصوص را نیک میداند، وی را داعیه متابعت حضرت رسول قوی می گردد(جامی،۴۰۱:۱۳۷۰). همین گرایشهاست که در باب گفتگو از تجویز ذکر علانیه، پارسا را به آن سو کشانده بود که بر خلاف علاءالدین عطار کهنه بر جواز «ذکر علانیه» پای میفشرد(همان:۳۹۷).
به هر حال باید دانست که خواجه پارسا در مقایسه با علاءالدین عطار از ظواهر شریعت فاصلهای بیشتر داشت و از همین رو بود که گاه با انکاری از سوی سنتگرایان اهل حدیث روبهرو میشد. خواجه پارسا آغاز کنندهی شیوی علمی و تحقیقی در طریقت نقشبندیه بود(پارسای بخارائی،۲۷۸:۱۳۸۱).
برخلاف سکوتی که در منابع شرح حال خواجه بهاءالدین نقشبند و خلیفهی نخستش علاءالدین عطار نسبت به وقایع حساس سیاسی عصر خود دیده می شود، خواجه پارسا از عرصه ی سیاست به دور نبوده و همان کوششهای خواجه پارسا باید زمینه ساز پیوند مستحکمی دانست که در طی قرون میان حاکمیت سیاسی ماوراءالنهر و مشایخ طریقهی خواجگان وجود داشته است. به هر روی آغاز دورهای که خواجه پارسا خلافت خواجگان را بر عهده گرفت، با بخش اخیر فرمانروای امیر تیمور(حک.۷۷۱-۸۰۷ق) مصادف بود و بر اساس آنچه در منابع بازتاب یافته، او از حرمت ویژهای نزد امیر تیمور برخوردار بود(پاکتچی،۵۱۲:۱۳۹۲).
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 05:38:00 ب.ظ ]
|