۵-۵-۴- مولانا عبدالغفور لاری(متوفی ۹۱۲ ق)
ملقب به رضی الدین و متولد شهر لار بود. عبدالغفور ” از اجله تلامذه و اصحاب حضرت مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی قدس سره بودند و در همه اصناف علوم عقلی و نقلی یگانه زمان و فرزانه دوران…”(واعظ کاشفی ،۲۵۳۶: ۱/۲۸۶)
۵-۵-۵- علاءالدین آبیزی(متوفی ۸۹۲ ق)
متولد آبیز در قوهستان بوده است. آبیزی پس از فوت سعدالدین به ملازمت جامی می­پیوندد و مورد التفات و توجّه او قرار می­گیرد(همان:۳۰۶). نام پسر آبیزی، مولانا غیاث­الدین احمد بوده که از علمای متقی محسوب می­ شود. غیاث­الدین از چشم بصیرت پدرش خبر داده است. علاءالدین آبیزی پس از فوتش، در کنار مزار سعدالدین کاشغری مدفون گردید(همانجا:۳۲۲-۳۲۵).
۵-۵-۶- مولانا نظام­الدین امیر علیشیر نوائی (متوفی ۹۰۶ ق)
از خانواده‌ی اویغور بخشی بود و با خانواده‌ی عمر شیخ میرزا دوستی و آشنایی داشت. پدر او از مشاهیر روزگار و معتمد و مدبر ملک ابوالقاسم بابر بود(سمرقندی،۱۳۳۹: ۵۵۹). مادر امیرعلیشیر در دربار تیموریان دایه بود و امیر با حسین بایقرا، برادر رضاعی بودند جد مادری وی از امرای بزرگ بایقرا میزرا، جد سلطان حسین بود. علیشیر با حسین بایقرا در یک مکتب درس خوانده بود. وی ابتدا در مشهد و سپس در سمرقند تحصیل نمود تا آن که حسین بر تخت سلطنت خراسان نشست وقایع مهم سیاسی زندگی حکومتی علیشیر، همراهی در حمله‌ی سلطان حسین به هرات و نیز حکومت یکساله بر استرآباد است. وی سمت مشاور شاه را داشت(نوائی، ۱۳۷۰ :۳۶۹). امیرعلیشیر نوائی
” پس از سلطان شخص دوم دولت و مملکت به حساب می­آمد… او به تصوف گرایش داشت و به شیوخ طریقت نقشبندیه اظهار ارادت می کرد و خود را پیر طریقت نقشبندیه می­خواند و در پایان عمر نیز منصب جاروکشی خانقاه خواجه عبداله انصاری پیر هرات را اختیار کرد”(همان:۶۷۰).
۵-۶- طریقه خواجگان نخستین مشایخ در عصر جغتایی
طریقه خواجگان حاصل جریانی سنت­گرا در حوزه­ تصوف مشرق بود که از افکاری چون ابوعلی فارمدی و خواجه یوسف همدانی نشأت گرفت و با کوشش­های خواجه عبدالخالق غجدوانی(۵۷۵ق)، آخرین خلیفه خواجه یوسف همدانی صورتی متشکل یافت و رسوم و تعالیم آن مدون گشت. از آن پس بخارا مرکز تعلیمی برای تصوف سنت­گرای سلسله­ای بود که در طول تاریخ تصوف به نام خواجگان شهرت داشت و در برهه­ای از تاریخ خود به مناسبت بزرگانی چون بهاءالدین نقشبند و عبدالله احرار با عناوینی چون نقشبندیه و احراریه نیز شهرت گرفت(پاکتچی،۴۹۷:۱۳۹۲).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بر اساس آنچه در ضبط شیوخ سلسله خواجگان انعکاس یافته، پس از عبدالخاق، از مریدان او نخست خواجه احمد صدیق، سپس خواجه اولیاءی کلان و سرانجام خواجه عارف ریوگروی خلافت او را بر عهده گرفتند(جامی،۳۵۸:۱۳۷۰؛ واعظ کاشفی،۱۳۵۶: ۱/۵۳). اگر چه تواریخ مربوط به رجال این دوره از خواجگان در منابع به درستی ضبط نشده است، امّا بر اساس توالی طبقات، چنین به نظر می­رسد که پس از حمله مغول به ماوراءالنهر در اوان استقرار جغتاییان در منطقه، خواجه عارف ریوگروی در موطن خود ریوگر بدرود حیات گفته است و مرید او خواجه محمود انجیر فغنوی بر کرسی خلافت وی نشسته است. وی مروج افکار خواجه عارف بود و تنها دانسته­ی ما درباره تعلیم او، تأکیدی بود که بر دفاع از«ذکر جهری» نشان می داد(جامی،۳۸۵:۱۳۷۰). البته در دوره­ شاگردان عارف، سایه­ی شخصیت معنوی او بر محافل خواجگان سنگینی می­کرده و این فضا در نوشته­ای مجهول المؤلف از اوایل عصر جغتایی با عنوان مقامات عارف ریوگروی، بازتاب یافته است. انتقال خواجگان از خواجه عارف به خواجه محمود در تاریخ این سلسله به اندازه­ای پر اهمیّت تلقی می­شد که نسل­ها بعد، خواجه بهاءالدین نقشبند به هنگام وفات چنین گفته بود که حقّی و امانتی که از خلفای خاندان خواجگان به این ضعیف رسیده است…به شما سپردم، چنانکه برادر دینی مولانا عارف سپرد(همان:۳۹۷).
حلقه­ی بعدی از سلسله مشایخ خواجگان، مرید خواجه محمود که پس از درگذشت وی خلافتش را بر عهده گرفته خواجه علی رامتینی است که در سنت خواجگان به «حضرت عزیران» شهرت یافته است . وی از قریه رامتین بخارا برخاست و حرفه­اش بافندگی بود که ۱۳۰ سال زیست و در ۷۱۵ق وفات یافت(پاکتچی،۴۹۸:۱۳۹۲). از جمله سخنان کوتاه مشهور از او آن است که ایمان را«کندن و پیوستن»می دانسته است(جامی،۳۹۷:۱۳۷۰). برخورد وی با شخصیت عبدالخالق غجدوانی و جایگاه او در سلسله خواجگان مبالغه­آمیز بود و این سخن از وی شهرت داشت که “اگر در روی زمین یکی از فرزندان خواجه عبدالخالق غجدوانی بودی، منصور(مقصود حسین بن منصور حلاج) هرگز بر دار نرفتی”(همان:۳۹۸). وی در باب تجویز «ذکر علانیه» که به روزگار او محل گفتگو بود، ذکر علانیه را با این استدلال روا شمرده است که به اجماع علما در نفس اخیر بلند گفتن و تلقین کردن جائز است و درویش را هر نفسی نفس اخیر است(پاکتچی،۴۹۹:۱۳۹۲).
رامتینی در سال­های آخر از عمر به منظور ترویج تعالیم خواجگان راهی خوارزم شد و بازمانده­ی زندگی خود را در آنجا گذرانید. محفل وی در خوارزم به زودی رونق گرفت و شمار مریدانش فزونی یافت؛ تا آنجا که برخی کوشیدند تا سلطان(نبهانی،۱۳۲۹: ۲/۱۸۲) را نسبت به او بدبین کنند. در واقع چنین می­نماید که رامتینی در شرایط ضعف معتزله در خوارزم و امکان رشدی که برای محافل سنت­گرا در خوارزم در آغاز حاکمیت اردوی زرین در پدید آمده بود، سعی داشته تا تصوف سنت­گرای خواجگان را در آن دیار ترویج نماید؛ به هر تقدیر چنانکه پیش­تر در بخش کبرویه بررسی شد، در نیمه­ی دوم سده­ی هفتم ق و اوایل سده­ی هشتم ق، کوششی از سوی طریقه­های گوناگون برای گسترش نفوذ در منطقه خوارزم وجود داشته است. رامتینی در اواخر سده­ی هفتم ق در خوارزم وفات یافت و مقبره او در اورگنج کهنه در خوارزم در طی سده­ها زیارتگاه مردمان بوده است(جامی،۳۹۶:۱۳۷۰).
خلیفه رامتینی، خواجه محمّد بابا سمسامی(زندگی در اواخر قرن هفتم ق و اواخر قرن هشتم ق) است که نسبت به قریه سمسامی از قرای بخارا دارد و گویا اقامتگاهش نیز در همین جا بوده است. درباره دوره­ زندگی او جز بر آوردی که می­توان بر اساس توالی طبقات انجام داد، خبری درباره عبور بابا سمسامی در قصر هندوان در اوان تولد خواجه بهاءالدین نقشبند(تولد۷۱۸ق)است که در خلال حکایتی کرامت­آمیز آمده است.
آنچه در شرح حال بابا سمسامی در منابع بازتاب یافته بیشتر کراماتی از او در رابطه با بهاءالدین نقشبند است. در این میان آنچه قابل تأکید می­نماید، این نکته است که وی در کودکی خواجه بهاءالدین را درک کرده و او را به فرزندی قبول کرده است. هموست که بهاءالدین را به سلوک در طریقت هدایت کرده و تربیت او را به خلیفه­اش سیّد امیر کلال سپرده است(همان:۳۸۸). حلقه­ی اتصال سلسله خواجگان از بابا سمسامی به بهاءالدین نقشبند، سیّد امیر کلال، مرید و خلیفه بابا سمسامی است(واعظ کاشفی،۱۳۵۶: ۱/ ۷۵-۷۶)که مطالب بازتاب یافته در شرح احوال او، همگی شرح ارتباط او با بهاءالدین نقشبند است(جامی،۳۸۸:۱۳۷۰). گفتنی است که مقبره­ی امیر کلال در نزدیکی بخارا، در طی سده­های متمادی از زیارتگاه­های مردم ماوراءالنهر بوده است.
۵-۶- ۱- تعالیم بهاءالدین در آثار مکتوب خواجگان
درباره میراث مکتوب برجای مانده از خواجه بهاءالدین نقشبند، باید یادآور شد که در منابع وجود آثاری قلمی از وی شهرت نیافته است؛ تنها در برخی از منابع متأخر نوشته ­هایی با عناوین دلیل­العاشقین در تصوف و حیات نامه در پند و اندرز به وی منسوب شده که نشانی از آنها به دست نرسیده است(پاکتچی، ۵۰۳:۱۳۹۲). گفته می­ شود خواجه شعر نیز می­سروده، امّا از این سروده­ها جز چند رباعی پراکنده در آثار برجای نمانده مانده است. عمده­­ی آنچه از تعالیم بهاءالدین برجای مانده، مضامینی است که مریدان و پیروان او در آثار گوناگون خویش مدون کرده و مضبوط ساخته­اند. این آثار عبارتند از:
الف. رساله قدسیه: متنی است متضمن گفتارهای خواجه بهاءالدین به قلم خواجه محمّد پارسا که به خواست علاءالدین عطار بخارایی داماد و خلیفه نخست خواجه نوشته شده است.
ب. رساله محبوبیه: متنی است دربردارنده­ی مناقب خواجه بهاءالدین که آن نیز به قلم خواجه محمّد پارسا نوشته شده است.
ج. رساله انسیه: متنی است متضمن کلمات خواجه بهاءالدین اثر مولی یعقوب چرخی.
د. انیس الطالبین و عده سالکین: نوشته­ای است در فضایل خواجه بهاءالدین که به قلم مولی حسام­الدین یوسف حافظ بخاری فراهم آمده است.
ه. انیس الطالبین و عده سالکین: نوشته­ای دیگر در حالات و سخنان خواجه از صلاح الدین مبارک بخارایی که مؤلف در بخش مهمی از آن، از نقلیات خواجه علاءالدین عطار بهره گرفته است(اوزدالگا،۶۰:۱۳۹۲).
و. الاسرار الغیبیه و الانوار العینیه فی مقامات بهاءالدین نقشبند: کتابی به فارسی از مریدی نقشبندی به نام حسام­الدین محمّد که تاریخ کتابت آن ۸۳۱ق بوده است.
از دیگر آثار درباره خواجه، می­توان به رساله­ بهائیه نوشته ابوالقاسم بن محمّد بن مسعود، جامع المقامات به قلم ابوالبقا ابن عالی و مقامات حضرت خواجه نقشبند، اثر ابوالمحسن محمّد باقر بن محمّد علی اشاره کرد(پاکتچی،۵۰۴:۱۳۹۲).
۵-۷- مروری بر شرح حال علاءالدین عطار
علاءالدین محمّد بن محمّد عطار بخارایی(د۸۰۲ق)، نخستین خلیفه­ی خواجه بهاءالدین نقشبند است. اصل خاندان او از خوارزم بود، امّا خود در بخارا به دنیا آمد و در همانجا رشد کرد. وی نخست به تحصیل علوم رسمی روی نهاد و از شماری مدرسان بخارا بهره گرفت، امّا در مقطعی از تحصیل خود با طریقت آشنا شد. تحصیل علوم رسمی را رها کرد و به محفل خواجه بهاءالدین پیوست. علاءالدین عطار در محفل علاءالدین نقشبند چنان مراحل ترقی را زود سپری کرد که در حیات استاد، خود مرشدی کامل بود و بهاءالدین تربیت بسیاری از مریدان را به وی می­سپرد.
پس از درگذشت خواجه بهاءالدین نقشبند، علاءالدین به عنوان نخستین خلیفه­ی او شناخته می­ شود، امّا در عمل وی چندان درنگی در بخارا نداشت و اندک زمانی پس از خواجه بهاءالدین خلافت خواجه در بخارا را به خواجه محمّد پارسا واگذار کرد و به چغانیان رفت(زرّین کوب،۲۰۹:۱۳۶۹). چنین به نظر می­رسد که خواجه محمّد پارسا خود مدّتی از ملازمان محفل بوده و آنچه پارسا در یکی از آثارش، از گفته­های علاءالدین در مجالسش گرد آورده، ظاهراً حاصل حضور او در محافل وی بوده است. درباره انتقال علاءالدین به چغانیان، به نظر می­رسد علاءالدین بر آن بود تا در چغانیان مرکزیت جدیدی برای تعلیم و تبلیغ طریقت خواجگان تأسیس کند که زمینه­ای برای گسترش نفوذ طریقت در جنوب ماوراءالنهر و شاید شرق خراسان بوده باشد(واعظ کاشفی،۲۵۳۶: ۱/۱۴۵-۱۵۸).
تنها اثر شناخته شده از علاءالدین رساله­ای با عنوان کلمات قدسیه در باب عشق و دریافت های عرفانی است که گردآورده­ای از سخنان بهاءالدین نقشبند است.
در پی جویی دوام مکتب علاءالدین در چغانیان نخست باید از فرزند و ادامه دهنده راهش، خواجه حسن عطار(د۸۲۶ق) یاد کرد که مندرجات شرح حال او بیشتر ذکر کرامات است. درباره سفرهای احتمالی خواجه حسن چیزی دانسته نیست، تنها می­دانیم که در اواخر زندگی خود آهنگ حج کرد و در طی آن در شیراز درنگی داشته است. وی در همین سفر در شیراز وفات یافت و پیکرش به چغانیان منتقل شد و در جوار پدرش به خاک سپرده شد(جامی،۴۰۲:۱۳۷۰).
از قطعه­ای که جامی به نقل از رسائل عبدالله امامی اصفهانی آورده، آشکار می­ شود که مکتب علاءالدین در آن روزگار به عنوان مکتبی متمایز شناخته می­شده و از آن به«طایفه علائیه»تعبیر می­شده است(همان:۴۰۷).
۵-۸- گذری بر محفل تعلیمی یعقوب چرخی
از دیگر شاگردان علاءالدین عطار، باید یعقوب بن عثمانین محمود غزنوی معروف به یعقوب چرخی(د۸۵۱ق) مؤلف‌ و عارف‌ طریقه نقشبندیه‌ در قرن‌ نهم قمری را نام برد‌. پدر او، عثمان‌ بن‌ محمود بن‌ محمّد غزنوی‌ چرخی‌ سَررزی‌، فردی‌ متقی‌ و صاحب‌ ذوق‌ بود. نیاکان‌ او در سَررز، دیهی‌ در نزدیکی‌ چرخ‌ زندگی‌ می‌کردند(احرار، ۳۸:۱۳۸۰). چرخی‌ برای‌ تحصیل‌ علوم‌، مدّتی‌ در هرات‌ مقیم‌ خانقاه‌ خواجه‌ عبداللّه‌ انصاری‌ بود(واعظ کاشفی،۲۵۳۶: ۱/‌ ۱۱۹ـ۱۲۰). در ۷۸۲ق از هرات‌ به‌ بخارا سفر کرد و در راه‌، در فتح‌آباد به‌ خواندن‌ تفسیر بیضاوی‌ پرداخت‌. در بخارا از بزرگان‌ و دانشمندان‌ اجازه فتوا دادن‌ گرفت‌. در مصر، به‌ همراه‌ زین‌الدین‌ ابوبکر خوافی‌ ، شاگرد مولانا شهاب‌الدین‌ سیرامی‌ شد(همان:۱۱۶)، سپس‌ به‌ بخارا رفت‌ و در طریقه خواجگان‌ مرید خواجه‌ بهاءالدین‌ نقشبند شد(احرار،۱۸۸:۱۳۸۰). مدّتی‌ در ملازمت‌ او به‌ سر برد و از او کلاه‌ و اجازه‌ دریافت‌ کرد(چرخی‌، ۱۳۳۱: ۱۳-۱۸). بعد از آن‌، با اجازه خواجه‌ نقشبند، بخارا را ترک‌ گفت‌ و برای‌ تکمیل‌ تربیت‌ نزد علاءالدین‌ محمّد بخاری‌ رفت‌.
چرخی‌، پس‌ از وفات‌ خواجه‌ بهاءالدین‌ نقشبند، دوباره‌ در چغانیان‌ به‌ خدمت‌ علاءالدین‌ محمّد بخاری‌ رسید و چندین‌ سال‌ نزد او تربیت‌ یافت‌ و پس‌ از وفات‌ وی‌، به‌ ترویج‌ طریقه نقشبندیه‌ پرداخت‌(همان:۱۳ـ ۱۵). مهم‌ترین‌ کس‌ در حلقه مریدان‌ او خواجه‌ عبیداللّه‌ احرار بود که‌ باعث‌ نفوذ و گسترش‌ طریقه خواجگان‌ در ماوراءالنهر و سرزمین­های‌ همجوار شد(واعظ کاشفی‌، ۱۳۵۶: ۲/‌ ۴۳۱ـ۴۳۲).
چرخی‌ در پنجم صفر ۸۵۱ ق درگذشت‌. مدفن‌ او در حوالی‌ دوشنبه‌، پایتخت‌ تاجیکستان‌، است‌(واعظ کاشفی‌، ۱۳۵۶: ۱/۱۱۶). مزاری‌ در نزدیکی‌ چرخ‌، که‌ مردم‌ محل‌ آن‌ را آرامگاه‌ یعقوب‌ چرخی‌ می‌دانند، در واقع‌ مزار پدران‌ اوست‌(چرخی‌،۱۰۴:۱۳۳۱). چرخی‌ دو پسر داشت‌. یکی‌ در هفده‌ سالگی‌ درگذشت‌ و دیگری‌ یوسف‌ نام‌ داشت‌ که‌ جانشین‌ پدر شد. برخی‌ از اخلاف‌ چرخی‌ تا قرن‌ دوازدهم‌ در شبه‌ قاره‌ به‌ سر می‌بردند. یکی‌ از نبیره‌های‌ او به‌ نام‌ سیّد محمود را عبدالقادر بیدل‌ دهلوی‌ دیده‌ بود و یکی‌ از احفاد چرخی‌ را در هندوستان‌ محمّد هاشم‌ کشمی‌(متوفی ۱۰۴۲ق) تعلیم‌ ذکر داده‌ بود(نفیسی‌،۱۳۶۳: ۲/۷۷۸).
۵-۸-۱- آثار یعقوب چرخی
الف. رساله ابدالیه، در بیان‌ صفات‌ و مراتب‌ اولیاءاللّه‌، که‌ در آن‌ به‌ مقامات‌ خواجه‌ بهاءالدین‌ نقشبند و خواجه‌ علاءالدین‌ محمّد بخاری‌ نیز اشاره‌ شده‌ است‌.
ب. رساله اُنسیه، در گزارش‌ سیر و سلوک‌ مؤلف‌ و بهره‌های‌ معنوی‌ او از بهاءالدین‌ نقشبند و علاءالدین‌ محمّد بخاری‌.
ج. تفسیر قرآن‌ معروف‌ به‌ تفسیر یعقوب‌ چرخی‌، آخرین‌ اثر چرخی‌(تألیف‌ ۸۵۱)، که‌ تفسیر بخشی‌ از اجزای‌ قرآن‌ است‌ شامل‌:تعوذ استعاذه‌، بسمله‌، سوره فاتحه‌ و جزءهای‌ بیست‌ و نهم‌ و سی‌ام‌.
د. نی‌نامه‌ یا رساله نائیه، در شرح‌ عرفانی‌ دیباچه مثنوی‌ معنوی‌(دفتر اوّل‌) و حکایت‌ پادشاه‌ و کنیزک‌(دفتر سوم‌) و داستان‌ شیخ‌ دقوقی‌ شیخ‌ محمّد سررزی‌(دفتر پنجم‌)(نفیسی‌۱۳۶۳: ۱/۲۶۵).
دیگر آثار یعقوب چرخی: جمالیه‌ حورائیه، در شرح‌ یکی‌ از رباعیات‌ معروف‌ شیخ‌ ابوسعید ابوالخیر، شرح‌ اسماءالحسنی، در تفسیر و بیان‌ خواص‌ ۹۹ نام‌ خداوند تعالی‌ از دیدگاه‌ عرفانی(پاکتچی،۵۰۸:۱۳۹۲)‌.
۵-۹- نقش نظام­الدین خاموش در تصوف ماوراءالنهر
مولانا نظام­الدین خاموش، شخصیتی که حتی نام و نسب او به درستی در منابع ثبت نشده است، یکی دیگر از شاگردان خواجه علاءالدین عطار در مکتب چغانیان بود که به نظر می­رسد مطالعه درباره شخصیت او ابعادی از نقش سیاسی خواجگان را در این عصر مشخص ­سازد.
بر اساس آنچه از زندگی نظام­الدین در اختیار داریم، می­دانیم که وی یک چند پی جوی معارف طریقت بوده است؛ وی پیش از درآمدن به صحبت علاءالدین عطار، چندی به سلوک در طریقت اشتغال داشته و مراحلی ار ریاضات و مجاهدات را طی کرده بوده است. ظاهراً وی همه یا بخشی از دوره­ تحصیل خود را در بخارا سپری کرده و در همان دوره در مناسبت­هایی که پیش می­آمده، خواجه بهاءالدین نقشبند(د۷۲۹ق) را ملاقات می­کرده است. وی سرانجام مجذوب مکتب خواجه بهاءالدین گشته و تحت تربیت خلیفه­ی او خواجه علاءالدین عطار(۸۰۲ق)قرار گرفته است(جامی،۱۳۷۰: ۴۰۴-۴۰۷).
آگاهی بعدی ما از زندگی نظام­الدین، به سال۸۲۶ق باز می­گردد، آنگاه که عبیدالله احرار برای تحصیل علم به سمرقند آمده و به محفل نظام­الدین راه یافته است. به تصریح عبیدالله، در این هنگام نظام­الدین خاموش در مدرسه الغ بیک مدرس بوده و در محافل علمی سمرقند، آوازه­ی دانایی و گرمی محافل او به گوش می رسید(پاکتچی،۵۱۰:۱۳۹۲).نامدار­ترین شاگرد و مرید نظام­الدین خاموش، مولانا سعدالدین کاشغری(د۸۶۰ق) است که انتقال‏دهنده تعالیم این شاخه از خواجگان به مولی عبدالرحمن جامی بوده است(میرخواند،۱۳۳۹: ۶/۸۰۱).
۵-۱۰- مروری بر شرح حال و آثار خواجه پارسا
خواجه محمّد پارسا ، عارف سده­ی هشتم قمری. ابوالفتح محمّد بن محمّد بن محمود حافظی بخاری، ملقب به پارسا، در حدود ۷۵۶ق، در خاندانی که از ائمه و بزرگان بخارا بودند، به دنیا آمد. نسبش را به عبداللّه بن جعفر طیّار، برادر زاده­ی امام علی(ع)، رسانده­اند(پارسای بخارائی،۱۳۵۴: ۶۵ـ۶۶). وی از آغاز جوانی، مانند پدر و عمویش، به طریقت نقشبندیه درآمد و در این طریقت، دومین جانشین بهاءالدینِ نقشبند شد و شاخه­ پارسائیه در طریقت نقشبندیه به او منسوب است(همان:۶۶ـ۶۷). به روایتی، لقب «پارسا» را بهاءالدین به وی داده است(واعظ کاشفی،۱۳۵۴: ۱/۱۰۱-۱۰۲). همچنین درباره عظمت مقام معنوی وی، از بهاءالدین سخنانی نقل شده است(جامی، ۳۹۷:۱۳۷۰). نورالدین عبدالرحمان جامی نیز که در پنج سالگی به همراه پدرش با او ملاقات کرده بود، او را بسیار ستوده و خود را مرهون توجّهات وی دانسته است(همان:۳۹۷ـ ۳۹۸). ظاهراً عنوان«خواجه»به سبب انتساب پارسا به سلسله­ی خواجگان به وی داده شده است(واعظ کاشفی،۱۳۵۴: ۱/۱۰۱ ؛ پارسای بخارائی،۹:۱۳۵۴) خواجه پارسا دوبار
به حج رفت، بار نخست همراه مرشد خود، بهاءالدین نقشبند، بود و بار دوم پس از انجام مراسم حج بیمار شد و در ۲۴ ذیحجه­ی ۸۲۲ق در مدینه درگذشت. شمس­الدین محمّد فَناری(متوفی ۸۳۴) و اهل مدینه بر وی نماز گزاردند و او را در جوار قبر عبّاس، عموی پیامبراکرم (ص)، در بقیع دفن کردند. زین­الدین خوافی(متوفی ۸۳۸) نیز سنگ قبر او را از مصر آورد(جامی، ۱۳۷۰: ۳۹۹؛ خواندمیر، ۱۶۳۲: ۲/۹ )درباره مقام علمی و روحانی خواجه پارسا و نیز نفوذ کلام او در امرای زمان، سخنان بسیاری نقل شده است، از جمله گفته­اند که نفوذ کلام سلسله­ی نقشبندیه در حکومت­های وقت، از وی آغاز شده است(واعظ کاشفی،۱۳۵۴: ۱/۱۰۶-۱۰۹ ؛ احرار، ۱۳۸۰: ۱۹۳ـ۱۹۴).
از ویژگی­های تصوف پارسا که به خصوص افکار و کردار او را از علاءالدین عطار متمایز می­ساخت توجّهی بود که در محفل و آثار او در محفل و اندیشه­ها دیده می­شد. ابونصر پارسا فرزند خواجه محمّد یادآور می­ شود که خواجه محمّد درباره آثار ابن عربی چنین می­گفت که«فصوص جان است و فتوحات دل» و نیز می­گفت که«هر که فصوص را نیک می­داند، وی را داعیه متابعت حضرت رسول قوی می گردد(جامی،۴۰۱:۱۳۷۰). همین گرایش­هاست که در باب گفتگو از تجویز ذکر علانیه، پارسا را به آن سو کشانده بود که بر خلاف علاءالدین عطار کهنه بر جواز «ذکر علانیه» پای می­فشرد(همان:۳۹۷).
به هر حال باید دانست که خواجه پارسا در مقایسه با علاءالدین عطار از ظواهر شریعت فاصله­ای بیشتر داشت و از همین رو بود که گاه با انکاری از سوی سنت­گرایان اهل حدیث روبه­رو می­شد. خواجه پارسا آغاز کننده­­ی شیو­ی علمی و تحقیقی در طریقت نقشبندیه بود(پارسای بخارائی،۲۷۸:۱۳۸۱).
برخلاف سکوتی که در منابع شرح حال خواجه بهاءالدین نقشبند و خلیفه­ی نخستش علاءالدین عطار نسبت به وقایع حساس سیاسی عصر خود دیده می­ شود، خواجه پارسا از عرصه ی سیاست به دور نبوده و همان کوشش­های خواجه پارسا باید زمینه­ ساز پیوند مستحکمی دانست که در طی قرون میان حاکمیت سیاسی ماوراءالنهر و مشایخ طریقه­ی خواجگان وجود داشته است. به هر روی آغاز دوره­ای که خواجه پارسا خلافت خواجگان را بر عهده گرفت، با بخش اخیر فرمانروای امیر تیمور(حک.۷۷۱-۸۰۷ق) مصادف بود و بر اساس آنچه در منابع بازتاب یافته، او از حرمت ویژه­ای نزد امیر تیمور برخوردار بود(پاکتچی،۵۱۲:۱۳۹۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...