کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


آخرین مطالب


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


 



۱۲۲

نمودار ۴-۵ : تعداد پاسخ دهندگان برحسب هزینه سالیانه برای سفر هوایی

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱۲۳

نمودار ۴-۷ : تعداد پاسخ دهندگان برحسب خطوط هوایی مورد مطالعه

۱۲۴

فهرست شکل ها:

۱۶

شکل ۱-۱ : انواع بازاریابی و تاثیرات آنها بر برند خدمات

۱۹

شکل ۱-۲ : مدل مفهومی پژوهش

۷۰

شکل ۲-۱ : مدل سروکوال

۱۳۲

شکل ۴-۱ : بارهای عاملی برحسب ضرایب استاندارد شده

۱۳۴

شکل ۴-۲ : بارهای عاملی برحسب ضرایب t

فصل اول:
طرح پژوهش
۱-۱ مقدمه
با توجه به رقابتی که بین شرکت های خطوط هوایی کشور در جذب مسافران بیشتر و کسب رضایت آنان ایجاد شده و در حال رشد است، این شرکت ها و بویژه شرکت های پیشرو و موفق تر که از مدیران کارآمد و نوگرا برخوردارند، دائما بدنبال یافتن راهکارهایی نوین برای ارتقاء عملکردهای کلیدی و شاخص های رقابتی از قبیل افزایش فروش، کاهش تاخیرات و … و بویژه افزایش سطح خرید مجدد[۱] مشتریان فعلی هستند. در شرایط فعلی، نیاز شرکت های هوایی به افزایش دانش خود در زمینه رفتار و عملکرد مسافران خطوط هوایی، کاملا مشهود است.
در همین راستاموضوعاتی از قبیل ارزش مورد انتظار مشتری و وفاداری مشتری، بر روی جوانبی از تصمیم گیری مشتری در تکرار خرید تمرکز می کند که این مهم در سایر نمونه های استدلالی مشابه از قبیل انواع مدل های رضایت مشتری (امریکا، سنگاپور …) و یا مدل کیفیت خدمات[۲] مورد ملاحظه و بررسی قرار نگرفته است.
با ارائه دیدگاه جدیدی پیرامون ارتباط ارزش مشتری- وفاداری[۳] مشتری، می توان به زمینه های عمیق تری در مورد میل به خرید[۴] و تکرار خرید از یک شرکت هوایی خاص و نام تجاری آن دست یافت.
با توجه به موارد مذکور، روشن می گردد که رضایت مشتری به تنهایی، متغیر قابل اطمینانی برای تکرار خرید نمی باشد و بازاریابان و مدیران شرکت های هوایی می بایست به بررسی و شناخت متغیرهای بیشتری در حوزه تمایلات مشتریان[۵] مبادرت ورزند.
پژوهش حاضر، نتایجی را گزارش می­دهد که برای آزمودن مدلی در زمینه فرایند ارزش مشتری در بازار شرکت های خطوط هوایی، طراحی شده است. این پژوهش قابلیت کارایی کلی نظریه ارزش مورد انتظار مشتری – وفاداری مشتری را در سطح مشتریان شرکت های هوایی با نام های تجاری آسمان، ماهان و ایران ایر مورد بررسی قرار می دهد.
این فصل به کلیات تحقیق اختصاص دارد که در بردارنده؛ بیان مسأله، اهمیت و ضرورت تحقیق، جنبه جدید بودن و نوآوری در تحقیق، اهداف، مدل نظری و فرضیه ­های تحقیق، روش تحقیق، تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها و ساختار پژوهش است.
۱-۲٫ بیان مسئله
برندها، امروزه به عنوان سرمایه اصلی بسیاری از کسب و کارها خود را نمایان ساخته و جلوه می­ کنند (محمدیان،۱۳۸۹). جایگاه برند در کسب و کار و سازمانهای تجاری آن چنان گسترده شده است که می­توان به مدیریت نوین، مدیریت برندها نام نهاد (سمیعی نصر،۱۳۹۰). برند تنها یک محصول فیزیکی نیست، بلکه یک خاصیت منحصر به فرد است، در طول زمان گسترش و بهبود می­یابد و دارائی­های ملموس و غیرملموسی را از آن خود می­سازد و در طول زمان موجب انفکاک میان محصولات مشابه می­ شود (محمدیان،۱۳۸۹). یک برند قدرتمند اثر مثبتی بر نگرش مصرف کنندگان نسبت به هویت شرکت می­ گذارد. آگاهی از نام و نشان برند بر کیفیت ادراکی مشتریان اثر گذاشته و منجر به وفاداری ایشان می­گردد (سمیعی نصر،۱۳۹۰).
بر اساس تحقیقات بدست آمده، مصرف کنندگان در جستجوی برندهایی هستند که برای آنها تجارب یکسان و به یاد ماندنی ایجاد کند. تجربه برند به عنوان احساسات، هیجانات، شناخت ها و پاسخ­های رفتاری برانگیخته از محرک­های مرتبط با برند تعریف می­ شود که بخشی از طراحی، شخصیت، بسته بندی، ارتباطات و محیط­های برند است Brakus & Schmitt ,and Lia Zarantonello , 2009)).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 05:48:00 ب.ظ ]




می‌کنند اعتماد کنیم، در جایی که آن‌ ها چیزی از قبیلِ شاهد و دلیل عرضه نمی‌کنند؟
راه دیگر برای پاسخگویی به اشکال معرفتی شکّاک آن است که تصوّر وی از تعلیم‌وتربیت را به تحدّی بخوانیم و نشان دهیم که وجوهی از تعلیم‌وتربیت در کار هست که شکّاک از آن‌ ها غفلت ورزیده است ــ وجوهی که، دست بر قضا، هنر در آن‌ ها خبرگیِ خاصّی دارد. برای نشان دادنِ این معنی، نخست به رهیافت براندازی رو می‌کنیم و آنگاه به تلاش‌های دیگر اشاره می‌کنیم. جانِ سخنِ رهیافت مذکور آن است که پاره‌ای از آثار هنری می‌توانند، با ارائه‌ تصویرها و توصیف‌هایی، مخاطبان را به شکّ و شبهه در عقاید اخلاقیِ معیوبی بکشانند که، صد افسوس و دریغ، ایشان بدان‌ها باور دارند. یعنی هرچند ممکن است هنر نتواند شناخت ایجابی ببخشد، برخی آثار هنری قابلیّت آن را دارند که در جهتِ تشکیک در عقاید غیراخلاقی کارها بکنند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

رمان‌هایی که آشکار می‌کنند که آدابِ جنسیِ مرسوم بیمارگونه و ظالمانه‌اند، یا نشان می‌دهند که اقلّیّت‌های قومی از میان نرفته‌اند و شایسته‌ی احترام و حرمت انسانی‌اند، تیشه به ریشه‌ی کلیشه‌ها و شعارهای خودپسندانه می‌زنند و خواننده را به تجدیدنظر در عقاید اخلاقی خود و اتّخاذِ نظرگاه اخلاقیِ بهتری فرامی‌خوانند. کارهایی که آثار هنری می‌توانند به طرز مؤثّری انجام دهند از این نوعند، و منتقدان اخلاقگرا مشتاقند که آثار هنری را، وقتی چنین کارهایی از آن‌ ها سر می‌زند، بستایند. (ص ۱۱۱)
به بیان دیگر، اگر بپذیریم که بخشی از فرایند معرفتیِ بشر شامل به پرسش کشیدنِ باورها (از جمله باورهای اخلاقی) است، آنگاه باید هنری را هم که قابلیّتِ تشکیک در عقاید اخلاقی دارد واجد بُعد معرفتی بدانیم و، از این جهت، درخورِ نقد اخلاقی.
وانگهی، شاید بتوانیم رهیافت براندازی را با رهیافت آشنایی ترکیب کنیم و، در عین حال، از دامِ مسائل و پرسش‌هایی که رهیافت آشنایی با آن‌ ها دست و گریبان است بگریزیم؛ بدین شیوه که بگوییم آثار هنری،
از طریق مثال‌های تخیّلی، به خواننده حالی می‌کنند که چطور تحقیر شدن، از خود بیگانه گشتن، یا ستم دیدن از آن دست وضع‌وحال‌هایی هستند که نتیجه‌ی اخلاقیات جاری‌اند. یعنی چه بسا، با نشان دادن حال و روزِ کسی که در برآوردنِ نیازهای اساسیِ روزمرّه‌ی خود درمی‌ماند و از فردای خود بیمناک است، بتوان نظام اخلاقیِ خشنِ حاکم بر روابط کاریِ فقرا را برانداخت؛ یا، با روایت کردنِ حال و روزِ یک زن در دنیایی مردانه، بتوان در ارکانِ دیدگاهِ اخلاقی‌ای نسبت به زنان که نوازشگرانه است امّا در عین حال ایشان را از حقوق اجتماعی محروم می‌دارد لرزه درانداخت. (ص ۱۱۲)
باری، افزون بر بهره بردن از همدلی در تحدّی با عقاید غیراخلاقی (کاری که مثلاً رمان بینوایان به بهترین شکل انجام می‌دهد)، هنر می‌تواند از استدلال نیز سود جوید (کاری که فیلم رزمناو پوتمکین می‌کند). پس، آثار هنری، خواه به همدلی متوسّل شوند و خواه به استدلال و خواه به ترکیبی از هر دو، می‌توانند مخاطبان را دستخوش شکّ و تردید نسبت به دیدگاه‌های غیراخلاقی‌شان کنند و، از این طریق، چه بسا سبب شوند که ایشان، در آن موضعِ خاصّ، رأی و نظری مرافقِ اخلاق اتّخاذ کنند.
معمولاً به اینجا که می‌رسیم شکّاک دوباره در سنگر مشهورش موضع می‌گیرد و مدّعی می‌شود که: آن تحدّی‌ها با اخلاقیات معیوبِ جاری که به آثاری چون بینوایان و رزمناو پوتمکین نسبت می‌دهید از قماش توضیح واضحاتند، چراکه تقریباً در همه‌ی موارد پیشتر در قالب‌های غیرهنری‌ای چون نقدهای اجتماعی، رسائل اخلاقی، و گفتار و نوشتار فیلسوفان و عالمان اخلاق آمده است و آثار مذکور فقط آن‌ ها را در قالبی هنری نظم‌ونسقِ دوباره بخشیده‌اند. بنابراین، آثاری از این دست، از آن جهت که تنها به بازیابیِ بصیرت‌هایی اخلاقی می‌پردازند و آن‌ ها را کشف نمی‌کنند، وجه تعلیمی و تربیتی ندارند.
واقعاً این موضعگیریِ شکّاک دیگر شگفتی‌برانگیز است، زیرا کشفِ شناخت بدیع را شرط لازم برای هر نوع تعلیم‌وتربیتی می‌داند، و حال آنکه، با اندکی تأمّل در راه‌ها و ابزارهای تعلیم‌وتربیت، تصدیق می‌کنیم که بسیاری از آن چیزهایی که می‌توانند مجرای تعلیم‌وتربیت باشند لزوماً کاشفِ شناخت‌ها و بصیرت‌هایی که عرضه می‌کنند نیستند. وانگهی، اینکه بصیرت‌های موجود در مثلاً بینوایان برای حلقه‌ای از متخصّصان ــ مثلاً فیلسوفان یا عالمان اخلاق ــ به توضیحِ واضح مانَد، به هیچ وجه سبب نمی‌شود که بصیرت‌های مذکور برای مخاطبان عامّ بینوایان هم شناخت جدید نباشد. تقریباً مسلّم است که اکثریّتِ مطلق مردم هرگز به آن حلقه‌های دانشگاهی و تخصّصی راه ندارند و، لاجرم، از آن بصیرت‌ها بی‌خبرند. شاید اصلاً یکی از کارکردهای هنر را بتوان همین انتقالِ شناخت‌ها و بصیرت‌های تازه از محافل دانشگاهی و تخصّصی به میان غیرمتخصّصان دانست، کاری که اگر هنری در آن توفیق یابد باید واجد بُعد تعلیمی و تربیتی‌اش به شمار آورد. افزون بر همه‌ی این‌ها، نباید اینگونه تلقّی کرد که آثار هنریِ مطلوبِ اخلاقگرا صرفاً به تکرارِ سرسری و تلگراف‌گونه‌ی بصیرت‌های مورد بحث می‌پردازند و نقدهایی را بر اخلاقیات جاری طرح می‌کنند. آثاری که از این لحاظ درخورِ ستایش اخلاقی‌اند، با مدد گرفتن از تصویرها و توصیف‌هایی مناسب و نیز با به کار انداختنِ تخیّل مخاطب، به نحوی توجیه‌پذیر وی را به بازاندیشی در باورهای غیراخلاقی می‌کشانند.
بدین‌سان، رهیافت براندازی پاسخی برای اتّهاماتِ ناظر بر پیش‌پاافتادگی معرفتی در اختیار منتقد اخلاقگرا قرار می‌دهد. پاره‌ای از هنرها چیزهایی فراهم می‌آورند که حقّ آن است که بگوییم، برای مخاطبانشان، بصیرت اخلاقی به شمار می‌روند، و آن چیزها حتّی شامل شناخت قضیّه‌ای هم می‌شود. این امر مبنایی در اختیار منتقد اخلاقگرا قرار می‌دهد تا بتواند هنرِ مربوطه را برحسب ارزش تعلیمی و تربیتی‌اش بستاید. شاید رهیافت براندازی راهی برای ارزیابیِ منفیِ پاره‌ای از هنرها هم پیش نهد، یعنی هنرهایی که در پیِ تقویتِ عقاید اخلاقیِ پذیرفته‌شده‌ای هستند که زیانبار و مُهلکند. (ص ۱۱۳)
امّا رهیافت براندازی، برغم مزیّت‌هایش، واجدِ پاره‌ای کاستی‌ها نیز هست؛ از جمله اینکه نسبتاً تنگ‌دامنه است. رهیافت مذکور به اخلاقگرا امکان می‌دهد تا، با فراغ بال، به نقد آثار هنریِ از لحاظ اخلاقی انقلابی و آثار هنریِ از لحاظ اخلاقی ارتجاعی بپردازد. یعنی فی‌المثل بتواند به تحسینِ آثاری بپردازد که با اخلاقیاتِ خودپسندانه تحدّی می‌کنند، و به تقبیحِ آثاری همّت گمارد که در تأیید و توجیهِ اخلاقیاتِ مذکور می‌کوشند. ولی همه‌ی آثار هنری‌ای که واجد بعد اخلاقی‌اند از این دو دسته نیستند. هستند آثاری که چنان بنیادستیز نیستند و تقریباً در چارچوب اخلاقیات جاری کار می‌کنند و، با این همه، منتقد اخلاقگرا مایل است به ارزیابیِ آن‌ ها هم بپردازد. تنگ‌دامنگیِ رهیافت براندازی در اینجا نمود پیدا می‌کند که چنین مجال و فرصتی به منتقد اخلاقگرا نمی‌دهد. به عبارتی، رهیافت مذکور از جامعیّتِ لازم برخوردار نیست.
ولی دست‌کم از سه طریق عمده‌ی دیگر می‌توان نشان داد که هنر می‌تواند در چارچوب شناخت قضیّه‌ای هم سخنی برای مخاطبان داشته باشد. اوّل: برخلاف نظر فیلسوفِ شکّاک، هر چه در خدمتِ شناخت گزاره‌ای است نباید لزوماً باور صادق موجّه باشد. این را فیلسوفان بهتر از هر کسی باید درک کنند، زیرا خود ایشان همواره از آزمون‌های فکری، مثال‌ها، و مثال‌های نقض (که بحث موجّه بودنشان اصلاً مطرح نیست) در فلسفه‌ورزی سود می‌جویند.
[و] آزمون‌های فکریِ فلسفی می‌توانند داستانی باشند، زیرا هدفشان تولیدِ شناختِ مفهومی است، و نه تجربی. سقراط، در مواجهه با این آموزه که اقتضای عدالتْ آن است که هرگز دروغ نگوییم، وضعی را در ذهن مجسّم می‌کند که، در آن، این پرسش مطرح می‌شود که آیا عادلانه است به دوست خشمگینی که مصمّم به انتقام‌گیری است بگوییم که شمشیرش را کجا می‌تواند پیدا کند. خیالی و ساختگی بودنِ این وضع تفاوتی ایجاد نمی‌کند، زیرا [در هر حال] با شنیدنِ آن، آدمی پی می‌برد که این وضعْ محتمل است و محتمل بودنِ این وضع منعِ جهان‌شمولِ دروغ گفتن را ابطال می‌کند ــ یعنی نشان می‌دهد که چنین منعِ جهان‌شمولی با مفهومی که ما از مقتضیاتِ عدالت در ذهن داریم سازگار نیست. شناختی که به مددِ این آزمون فکری به دست می‌آید شاید چیزی باشد که ما از پیش بدانیم، امّا این آزمون فکری آن را به یاد ما می‌آورد و ربطش را برایمان روشن می‌کند. وانگهی، چون شناخت مورد بحث جنبه‌ی مفهومی دارد ــ یعنی به مفهومی از عدالت که در ذهن داریم و به شرایط کاربردِ آن می‌پردازد ــ لزومی ندارد که مبتنی بر شواهد تجربی باشد. (صص ۳-۶۲)
دوم: فکرت‌های نو که در پیشبرد علم و معرفت بشر نقش غیرقابل‌انکاری دارند نباید لزوماً موجّه باشند. تقریباً هیچ کدام از بارقه‌های فکری و ایده‌های بدیعی که بسیاری از متفکّران و دانشمندان را، در حوزه‌های مختلف علوم و معارف، به کشف و وضعِ قاعده‌ها و قوانین تازه رهنمون گشته موجّه نشده‌اند. به نظر می‌رسد که ابداع و نوآوری در هیچ کدام از عرصه‌های زندگی بشر، از جمله علوم، تبیین نشده است و، بنابراین، سازوکار دقیقش روشن نیست تا بتوان آن را در عالمان همه‌ی شاخه‌های علمی پرورش داد و ایشان اوّل، با تکیه بر آن قوّه، ایده‌های نو عرضه کنند و آنگاه، با تکیه بر مهارت علمی خود، در توجیهِ صدقِ آن‌ ها بکوشند. همواره محتمل است که فکرت‌ها و ایده‌هایی نو به ذهن کسانی برسد که در شاخه‌های علمی مشغول به کار نیستند و، از این رو، قطعاً بارقه‌های مذکور توجیهِ خود را در آستین نخواهند داشت. امّا همین فکرت‌های بدیع، چون عرضه شوند، می‌توانند به دست عالمانی برسند که چه بسا از آن‌ ها بهره‌ها برند و، در توجیه‌شان، سخن‌ها گویند.[۲۵]
و سوم: به تصریحِ بسیاری از روان‌شناسان، داستان‌ها منابع بسیار ارزشمندی برای بصیرت در باب روان‌شناسی، و از جمله روان‌شناسی اخلاق، توانند بود.
[مثلاً] رمان فرانکنشتاینِ[۲۶] مِری شِلی، تصویری به ما عرضه می‌کند از اینکه چگونه انکارِ عاطفه سببِ ایجادِ نوعی حسادت شدید می‌شود، که، بهترین تعبیر آن گونه‌ای کین‌توزی است. برای درکِ عمیقِ تیزبینی و فراستِ مِری شِلی، نه به کوهی از داده‌ها در باب روان‌شناسیِ رشد نیاز داریم و نه به استدلال. ما، با تأمّل در باب احساسات خودمان، می‌توانیم به منطق درونی رفتار فرانکنشتاینِ هیولا ره ببریم. (ص ۶۷)
امّا راه سوم برای پاسخگویی به اشکالات معرفتی شکّاک آن است که به رهیافت پرورش روی آوریم.
مدافعان رهیافت آشنایی مدّعی‌اند که برداشت شکّاک از شناخت بیش از اندازه تنگ‌دامنه است، و حال آنکه مدافعان رهیافت پرورش قائلند به اینکه برداشت شکّاک از تعلیم‌وتربیت بیش از اندازه تنگ‌دامنه است. از نظر شکّاک، تعلیم‌وتربیت عبارت است از اکتساب قضایای بصیرت‌آمیز درباره‌ی حیات اخلاقی. از نظر مدافعِ رهیافت پرورش، تعلیم‌وتربیت ممکن است متضمّنِ چیزهای دیگری نیز باشد، از جمله افزایش مهارت‌ها و قوای مربوط به اخلاقی زیستن (مانند استعدادِ تمایزگذاریِ دقیق‌تر ادراکی، تخیّل، عواطف، و تواناییِ کلّیِ تأمّل اخلاقی)، و همچنین به کار انداختنِ فهم اخلاقی و پالودنِ آن (یعنی بهتر و گاه بیشتر کردنِ فهم اخلاقیِ ما از احکام و مفاهیمِ اخلاقی‌ای که قبلاً کسب کرده‌ایم). چنانکه از نام این رهیافت برمی‌آید، ارزش تعلیمی و تربیتی هنر در قابلیّت آن برای پرورش استعدادهای اخلاقی ماست. (ص ۱۱۴)
در خصوص استعداد تمایزگذاری‌های دقیق ادراکی، داستان‌ها می‌توانند ما را در درکِ نشانه‌های ظریفِ برملاکننده‌ی شخصیّت واقعیِ افراد تعلیم دهند و تربیت کنند، تا ظواهر امر گمراهمان نکنند و در داوری در باب شخصیّت افراد، ساده‌لوحانه، به خطا درنیفتیم.
مثلاً، در رمان دیوید کاپرفیلد[۲۷]، خواننده (به کمک چارلز دیکنز)، به وقتِ نخستین مواجهه با سْتیرفورث[۲۸]، در پسِ جذّابیّت و همدلی ظاهری او متوجّهِ نشانی از فریبکاریِ سنگدلانه می‌شود. اینکه جذّابیّت [ظاهری] می‌تواند فرصت‌طلبی را مخفی کند ممکن است به توضیحِ واضحات مانَد، امّا لزومی ندارد که دفاع از ارزش تعلیمی و تربیتیِ دیوید کاپرفیلد بعضاً مبتنی بر فراگرفتنِ این قضیّه باشد. بلکه آنچه مخاطبان به کمک دیکنز کسب می‌کنند باریک‌بینی[۲۹] در شناخت ابعاد پنهان شخصیّت‌هایی مانند سْتیرفورت است ــ یعنی دقّت‌نظر در درکِ نشانه‌های برملاکننده‌ی معایب اخلاقی در زمینه‌ای مشخّص و ملموس، زمینه‌ای که پیچیده است بدین معنا که ظرفیّت پیام‌های مختلط را دارد. (ص ۵۳)
داستان‌ها می‌توانند، از دو جنبه، ما را در زمینه‌ی تخیّل اخلاقی‌مان نیز تعلیم‌وتربیت کنند. یکی اینکه قوای تخیّلی‌مان را تقویت کنند و دیگر اینکه کاری کنند که ما چیزهایی را تخیّل کنیم که قبلاً هرگز حتّی به صرافتِ آن‌ ها هم نیفتاده بودیم.
از آن حیث که تخیّل (یعنی استعدادِ در سر پختنِ وضع‌وحال‌های خلاف واقع) از داوری اخلاقی جدایی‌ناپذیر است، کندوکاوهای خیالی در اینکه فلان و بهمان بودن چه حالی دارد، در کلّ، برای آماده نگه داشتنِ قوای داوری اخلاقی ما مناسبند، در عین حال که پاره‌ای داستان‌های خاصّ ممکن است، با فراهم آوردن خوراک فکریِ بیشتر، حوزه‌ی تخیّلاتمان را غنا ببخشند. (ص ۱۱۶)
ربط‌ونسبت بسیاری از هنرها با عواطف آشکارتر از آن است که بتوان در انکارش کوشید. خیل عظیمی از آثار هنری هوای آن دارند که بر عواطف مخاطبانشان اثر کنند. یعنی فی‌المثل ایشان را به بروزِ عواطف خاصّی چون خشم یا شفقت وادارند. از دیگر سو، برای داشتن بسیاری از عواطف، و از جمله در اینجا خشم و شفقت، معیارهای اخلاقی‌ای وجود دارد که فرد خشم‌گیرنده یا مُشفق باید آن‌ ها را در مدّ نظر داشته باشد، اگر که می‌خواهد خشم گرفتن و شفقت آوردنش بر صواب باشد و اخلاقی. بر این اساس، آثار هنری‌ای که به انحاء مختلف و در وضع‌وحال‌های گوناگون چنین عواطفی را از مخاطب طلب می‌کنند می‌توانند وی را به تدقیق و تأمّل در شرایط و معیارهای دُرستِ خشم گرفتن و شفقت ورزیدن ترغیب کنند. وانگهی، وضع‌وحال‌های ترسیم شده در پاره‌ای از آثار هنری، از جمله رمان‌ها، چنان پیچیده و نادرند که فرد در زندگیِ خود چه بسا تنها یکبار در معرض آن قرار گیرد و هر واکنشی در آن وضع‌وحال برایش سرنوشت‌ساز باشد. از این لحاظ، ارتباط با آثاری از این دست می‌تواند وی را در بروز عواطف مذکور در شرایطِ خطیری که وصفش رفت یاری کند.[۳۰] افزون بر این‌ها، آثار هنری می‌توانند حتّی عواطف ما را نسبت به موضوعات و اشخاصی برانگیزند ”که قبلاً از آن‌ ها غافل بودیم یا حتَی نسبت بدان‌ها خصومت می‌ورزیدیم؛ مثلاً کاری کنند که ما قربانیان ایدز را درخورِ عواطفی چون غمخواری بیابیم“. و در همه‌ی این کارها، هنر، به تعبیری، عواطف ما را پرورش می‌دهد و بدان‌ها وسعت و قوّت می‌بخشد.
بسیاری از آثار هنری، از جمله داستان‌ها، حاوی نظرگاه‌هایی متفاوت، متضادّ، و حتّی متناقض با نظرگاه ما هستند.
درگیر شدن با آثاری از این دست […] می‌تواند به طور کلّی حساسیّتِ اخلاقی ما را نسبت به نظرگاه‌های ناآشنا وسعت و قوّت بخشد. یعنی غوطه خوردن در این نوع هنر می‌تواند ما را در درک عمیقِ نظرگاه‌های دیگران ورزیده‌تر کند ــ می‌تواند همدلیِ ما را زیادتر کند ــ و، از این رهگذر، ما را از تمایل طبیعی‌مان به سوگیری‌های خودمدارانه[۳۱] و/یا قوم‌مدارانه[۳۲] خالی کند. پس، آثار هنری، نه تنها با تضعیفِ پاره‌ای از پیشداوری‌ها از طریق کندوکاو در نظرگاه‌های بیگانه، بلکه با پرورش طرز تلقّیِ عامّ بی‌طرفی[۳۳] به معنای گشودگی نسبت به مدّعاهای اخلاقیِ دیگران نیز، می‌توانند قوای تأمّلِ اخلاقی ما را افزایش دهند. (ص ۵۶)
آنچه، به اختصار، در خصوص استعداد تمایزگذاری دقیق ادراکی، تخیّل، عواطف، و توانایی کلّیِ تأمّل اخلاقی گفته شد، در واقع، اشارت به راه‌هایی بود که هنر می‌تواند از آن راه‌ها مهارت‌ها و قوای مربوط به اخلاقی زیستنِ آدمیان را افزایش دهد و، بالتّبع، تعلیم‌وتربیت کند. ولی، به باور مدافع رهیافت پرورش، هنرها وجه تعلیمی و تربیتیِ دیگری نیز دارند و آن عبارت است از به کار انداختنِ فهمِ اخلاقی و پالودنِ آن. یعنی پاره‌ای از آثار هنری، از سویی، با فراهم آوردن مثال‌های جزئی، به ما می‌آموزند که چگونه قواعد انتزاعی و کلّیِ اخلاقی را به کار بندیم؛ و، از دیگرسو، با عرضه‌ی نمونه‌های ملموس از فضیلت و رذیلت، ما را در فهمِ بهترِ این مفاهیم یاری می‌رسانند. به تعبیر ساده‌تر، آنچه در هنر می‌آموزیم قواعد جدید نیست، بلکه نحوه‌ی اطلاق و کاربستِ آن قواعد در عمل است.
داستان‌ها، با فراهم آوردن مثال‌های جزئی، کمک می‌کنند تا نرم نرمک درکی از نحوه‌ی کاربردِ معقول و مناسبِ انتزاعیّات در ما شکل بگیرد. افسانه‌های ایزوپ[۳۴] نمونه‌های ساده‌ی این داستان‌ها هستند. امّا حتّی آثار پیچیده‌تری مانند دکتر فاوستوسِ[۳۵] مارلو و موبی‌دیک [یا وال سفید][۳۶] ملویل را هم می‌توان به مثابه‌ی سرمشق‌های درخشانی برای هشدار نسبت به خودبزرگ‌بینی و عُجب تفسیر کرد. تجربه‌ی ادراکِ چنین سرمشق‌های درخشانی ما را قادر می‌سازد تا، به وقتِ دست بردن به داوری‌های اخلاقی، قواعد اخلاقی انتزاعی را با سهولت بیشتری به کار ببندیم. (ص ۱۱۷)
می‌توان رهیافت پرورش را با رهیافت آشنایی درآمیخت. برای مثال، مواجهه با فیلمی چون لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند[۳۷] مخاطبان را ترغیب می‌کند تا در ذهن مجسّم کنند که زندگی کردن در مقام کودکی که کشورش، در اثرِ تهاجم نیروهای خارجی، دچار هرج‌ومرجی افسارگسیخته می‌شود چه حالی دارد و، از این رهگذر، نه تنها تمرکزشان بر احساس خشمِ درست و بجا در مواجهه با موارد مشابه در زندگی واقعی افزایش می‌یابد، بلکه قدرت تخیّلشان نیز تقویت می‌شود. می‌بینیم که رهیافت پرورش می‌تواند از چنگ آن نقد وارد شده بر رهیافت آشنایی نیز بگریزد ــ نقدی که می‌گفت مثال‌های داستانی آن‌قدر شبیه به واقعیّت نیستند که بتوان بر وضع‌وحال‌های واقعی اطلاقشان کرد ــ زیرا ادّعا نمی‌کند که نمونه‌هایی مانند لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند درس عبرت‌هایی برای مخاطبان توانند بود، بلکه فقط مدّعی است که چنین آثاری قدرت تخیّل و نحوه‌ی استفاده از آن را پرورش می‌دهند.
باری، بر اساس آنچه گذشت، رهیافت پرورش طریقی پیش می‌نهد که با توسّل بدان می‌توانیم اشکال معرفتیِ مورد نظر شکّاک را دور بزنیم؛ زیرا نشان می‌دهد که، برخلاف نظر شکّاک، هستند هنرهایی که می‌توانند، با افزایشِ مهارت‌ها و قوای مربوط به داوری اخلاقی و/یا با به کار انداختن و پالودنِ آن‌ ها، در تعلیم‌وتربیتِ اخلاقیِ مخاطبان سهم داشته باشند. بعلاوه، کاملاً متصوّر است که برخی آثار هنری هم در جهتِ عکس این، یعنی در جهتِ تضعیفِ اخلاق، بکوشند.
داستان کوتاهِ بسیار زشت و کثیفی از اف. پال ویلسن[۳۸]، با عنوان ”چلاننده“[۳۹]، هست که چنان چشم بصیرتِ خواننده را نسبت به داستان (که راجع به آدم‌رباییِ انتقام‌جویانه است) کور می‌کند که وی را به پذیرش این قضیّه ترغیب می‌کند که شکنجه گاهی نه تنها مجاز، بلکه لازم است، آن هم ــ شگفتا ــ برای حفظ ارزش‌های خانوادگی. (ص ۱۱۸)
آثاری از این دست، با به خطا درانداختنِ ادراک و عاطفه‌ی اخلاقی، و مخدوش ساختنِ فرایندِ تأمّل اخلاقی ــ مثلاً از طریقِ ارائه‌ مثال‌های تحریف‌شده ــ در جهتِ تضعیفِ اخلاق می‌کوشند. و روشن است که سرو کارِ آثار دسته‌ی اوّل، به سببِ امدادهایشان به اخلاق، با ستایش و تکریمِ منتقد اخلاقگرا خواهد بود و سر و کارِ آثار دسته‌ی دوم، به سببِ مساعی‌شان در تضعیفِ اخلاق، با تیغِ طعنه و تقبیح.
۲-۴. استدلال ضدّپیامدگرایانه و پاسخ بدان
ضدّپیامدگرا می‌گوید منتقدان اخلاقگرا با فرضِ اینکه می‌دانند آثار هنری چه تأثیرهای مثلاً رفتاری‌ای بر مخاطبان خواهند داشت به نقد اخلاقی آثار هنری می‌پردازند، و حال آنکه ایشان هیچ گاه این پیش‌فرض خود را با دلایل و شواهدِ معتبر توجیه نکرده‌اند. مثلاً منتقدان اخلاقگرا برخی از فیلم‌ها را بدین سبب که تأثیراتِ رفتاری مثبتی بر مخاطبان دارند می‌ستایند و پاره‌ای فیلم‌ها را به سببِ آنکه مخاطبان را به رفتار خشونت‌آمیز ترغیب می‌کنند مورد نکوهش قرار می‌دهند. ایشان هرگز به خود زحمت نمی‌دهند که به ما نشان دهند چگونه و از طریق چه سازوکارهایی به پیامدهای احتمالیِ آثار هنری در رفتار اخلاقیِ مخاطبان پی می‌برند، بلکه صرفاً به تکرار دعاوی خود مشغولند.
مثلاً، صاحبنظران معاصر قائلند به اینکه خشونتِ رسانه‌ای یکی از عوامل عمده‌ی سببسازِ خشونت در روزگار ماست. و، با این همه، میزان ارتکابِ جرم در کشورهای از لحاظ اقتصادی توسعه‌یافته اخیراً رو به کاهش گذارده است، آن هم دقیقاً در زمانی که خشونت رسانه‌ای ظاهراً افزایش بی‌سابقه‌ای داشته است. اگر، چنانکه ادّعا می‌شود، چنین انطباق و سازگاریِ علّیِ قویّی[۴۰] میان خشونت رسانه‌ای و خشونت اجتماعی برقرار است، منتقدان اخلاقگرا چگونه تباین‌هایی مانند این را توجیه می‌کنند؟ (ص ۹۹)
منتقدان اخلاقگرا حتّی در مواجهه با قرائن و شواهدی از این دست در جهتِ خلافِ ادّعاهایشان معمولاً به نگاهی عاقل اندر سفیه در مخالفان و گفتنِ این امر بسنده می‌کنند که:
ما، بدون [نیاز به] علوم اجتماعی، می‌دانیم که هنر، و بویژه ادبیّات، بر انسان‌ها تأثیر می‌گذارند. ما شواهد و مدارک فراوانی داریم بر اینکه هنر زندگی انسان‌ها را دگرگون کرده است؛ برخی از مردم می‌گویند که، پس از خواندنِ رمان در راه[۴۱]، پُکی به ماریجوانّا زده‌اند (Booth 1988:227-63). (ص ۹۹)
امّا واضح است که تمسّک جستن به چنین مثال‌هایی گرهی از کار ایشان نخواهد گشود، زیرا مثال‌هایی مانند این نامشخّص‌تر و مبهم‌تر از آنند که بتوانند غایت منتقدان اخلاقگرا را تأمین کنند. نقد اخلاقی به شناختِ موجّهِ الگوهای رفتاریِ منظّم و تکرارشونده‌ای نیاز دارد که بتوان، بر اساس آن، رفتار احتمالیِ مخاطبانی را که با آثار خاصّی مواجه می‌شوند پیش‌بینی کرد. و از آنجایی که تاکنون چنین الگوهایی عرضه نشده‌اند، یعنی شواهد قاطعی در باب پیامدهای رفتاریِ هنری در میان نیست، حقّ آن است که به تعطیلیِ نقدِ اخلاقی (که مبتنی بر وجودِ چنین پیامدهایی است) حکم کنیم.
شاید حتّی، با تکیه بر برخی تحقیقات جامعه‌شناختی و روان‌شناختی، بتوان در سخنِ ضدّپیامدگرا مبنی بر اینکه هیچ طریقی برای احصاء تأثیراتِ احتمالیِ هیچ کدام از هنرها در مخاطبان وجود ندارد مناقشه کرد؛ امّا مسأله این است که نقد اخلاقی اصلاً نیازی ندارد که مبتنی بر پیش‌فرضی باشد که ضدّپیامدگرا ریشه‌اش را می‌زند.
با تصدیقِ صورت‌های خاصّی از رهیافت پرورش، می‌توان قائل شد به اینکه ارزشیابیِ اخلاقیِ آثار هنری نه بر پیش‌بینی‌هایی در باب رفتاری که آثار هنری احتمالاً برمی‌انگیزند، که بر کیفیّتِ تجربه‌ی اخلاقی‌ای مبتنی است که آثار هنری به وقتِ مواجهه‌ مخاطب با آن‌ ها بدان دامن می‌زنند. (ص ۱۲۰)
همان‌طور که مدافع رهیافت پرورش می‌گفت، هنرهای داستانی عموماً مخاطبانشان را به فرایندهای مداومی از داوری اخلاقی دعوت یا توصیه می‌کنند.
می‌توانیم پِیجویِ فرایندهای مداومی شویم که داستان‌ها [ما را] بدان‌ها ترغیب می‌کنند یا فرمان می‌دهند، خواه داستان‌ها قوای اخلاقی ما را به نحوی درخور به کار بیندازند و/یا عمق ببخشند، و خواه فهم اخلاقی را مختلّ یا منحرف سازند و/یا ادراک اخلاقی را کور کنند و/یا مانعِ رشد تأمّل اخلاقی شوند و/یا عواطف اخلاقی را به بی‌راهه کشانند. برای طرحِ پرسش از پیامدهای رفتاریِ بی‌واسطه‌ی اثر هنری، لزومی ندارد که منتقد اخلاقگرا در موضعِ تحسین یا نکوهشِ اثر هنری باشد. بلکه او می‌تواند تمرکزش را بر درستیِ تجربه‌ی اخلاقی‌ای بگذارد که اثر هنری در شکل‌گیریِ آن مؤثّر است یا بدان توصیه می‌کند، و آن درستی را شرطی قرار دهد برای پذیرشِ صحیحِ تجربه‌ی مذکور. [یعنی بپرسد که] آن واکنش‌ها قوای اخلاقی ما را پرورش می‌دهند یا در آن‌ ها نقصان و خلل ایجاد می‌کنند؟ (ص ۱۲۰)
در تجربه و ادراکِ اثر هنریِ واجدِ ساحتی اخلاقی، درگیرِ ماجراهایی می‌شویم که اثر برایمان تدارک دیده است. در کشاکشِ آن ماجراها و در هر فراز و فرود گویی اثر ما را به واکنش‌های اخلاقیِ خاصّی فرامی‌خواند. مثلاً فیلم درباره‌ی اِلی اصغر فرهادی ما را به فرایند مداومی از تجدیدنظر در داوری‌های اخلاقی‌مان در باب اشخاص فرا می‌خواند و، دست آخر، احساسی از عدم قطعیّت را تسهیل یا توصیه می‌کند. در اینجا، بدون اینکه ادّعا کنیم که فیلم مذکور تأثیرات رفتاریِ فلان و بهمان را بر مخاطبان خود خواهد داشت، می‌توانیم به ارزیابیِ اخلاقیِ آن ”فرایندِ تجدیدنظر در داوری‌ها“‌ که این فیلم مخاطبانشان را با آن درگیر می‌کند بپردازیم. یعنی فی‌المثل به بحث در این باب بنشینیم که آیا پرداختن به چنین کاری قوای اخلاقیِ مخاطبان را می‌پرورد یا تحلیل می‌برد.
۲-۵. استدلال‌های مبتنی بر خودآیینی‌گرایی معتدل و پاسخ بدان‌ها
چهار نوع استدلالِ پیشگفته بر ضدّ نقد اخلاقی (یعنی استدلال‌های هستی‌شناختی، خودآیینی‌گرایانه، معرفتی، و پیامدگرایانه) با امکانِ نقد اخلاقی آثار هنری تحدّی می‌کنند و قائلند به اینکه نمی‌توان به نقد اخلاقی هنر پرداخت، امّا استدلال مبتنی بر خودآیینی‌گرایی معتدل، با پذیرشِ امکان نقد اخلاقی هنر، قائل است به اینکه نقد اخلاقی یک اثر هنری هیچ ربطی به نقد هنری/زیبایی‌شناختیِ آن ندارد. یعنی، اگرچه باید تصدیق کرد که هستند آثار هنری‌ای که به سببِ محتوای اخلاقی‌شان می‌توان به نقد اخلاقی آن‌ ها پرداخت، افزودن این نکته نیز ضرورت دارد که حُسنِ اخلاقیِ آثار مذکور به هیچ روی بر ارزش زیبایی‌شناختیِ آن‌ ها نمی‌افزاید و عیبِ اخلاقی‌شان هرگز از ارزش زیبایی‌شناختیِ آن‌ ها نمی‌کاهد. خودآیینی‌گرایی معتدل، چنانکه از نامش برمی‌آید، موضعِ تعدیل‌یافته‌ی خودآیینی‌گرایی است. می‌توان فرض کرد که برخی از خودآیینی‌گرایان پاره‌ای از نقدهای طرح شده در باب دیدگاه خود را وارد دانسته‌اند و، با اتّخاذ موضعی کمتر سرسختانه نسبت به نقد اخلاقی، در خاکریز خودآیینی‌گرایی معتدل سنگر گرفته‌اند. با این همه، مبنای استدلالشان همچنان بر استقلالِ دو حوزه‌ی هنر و اخلاق از یکدیگر است.[۴۲]
استدلال‌هایی که، در بخش ۴، در ردّ خودآیینی‌گرایی اقامه شد، اگر معتبر بوده باشند، نشان می‌دهند که برخی آثار هنری، به سبب محتوای اخلاقی‌شان، موضوعات مناسبی برای نقد اخلاقی‌اند؛ امّا، حال، در باب این موضعگیریِ جدید ــ یعنی خودآیینی‌گرایی معتدل ــ چه می‌توانیم گفت؟ به تعبیری، بحث منتقد اخلاقگرا با خودآیینی‌گرای معتدل بر سر این پرسش است که: آیا ارزیابیِ اخلاقی و ارزیابیِ زیبایی‌شناختی هیچ دخلی به یکدیگر دارند و هیچ گاه با یکدیگر تلاقی می‌کنند یا نه؟ پاسخ مدافع خودآیینی‌گرایی معتدل روشن است:
عیب اخلاقی از لحاظ مفهومی متمایز از عیب زیبایی‌شناختی است. ارزشِ اخلاقیِ سلبیِ اثر هنری از ارزش زیبایی‌شناختیِ آن نمی‌کاهد، هرچند بر منتقد واجب باشد که نقاط ضعف اخلاقی‌اش را تقبیح کند؛ و ارزش اخلاقیِ ایجابیِ اثر هنری بر ارزش هنریِ آن نمی‌افزاید. ارزیابی اخلاقی و ارزیابی هنریِ آثار هنری لزوماً همواره مستقلّند. (ص ۱۲۶)
ولی دست‌کم دو نظرگاه نوظهور در میان هست که پاسخی متفاوتی به این پرسش در چنته دارند: یکی اخلاقگرایی (Hume 2005: Kieran 1996: Gaut 1998)، و دیگری اخلاقگراییِ معتدل (Carroll 1996). نظرگاه‌های مذکور، هر دو، در تحدّی با خودآیینی‌گرایی معتدل به وجود آمده‌اند، با این تفاوت که اوّلی ادّعا می‌کند که هر عیب اخلاقی موجود در اثر هنری نقصی زیبایی‌شناختی است و، از این رو، ارزیابی اخلاقی همواره در ارزیابی زیبایی‌شناختی دخیل است؛ و دومی فقط مدّعی است که برخی عیوب اخلاقی موجود در اثر هنری ممکن است نقص‌هایی زیبایی‌شناختی باشند و پاره‌ای فضیلت‌های اخلاقی ممکن است محاسن زیبایی‌شناختی به شمار آیند و، از این جهت، تنها گاهی ارزیابیِ اخلاقی به ارزیابی زیبایی‌شناختی ربط پیدا می‌کند. روشن است که اخلاقگرایی از موضع سرسختانه‌تری بر خودآیینی‌گرایی معتدل حمله می‌برد. پس نخست بدان می‌پردازیم.
پیش از طرحِ دیدگاه اخلاقگرایی، تذکار این نکته خالی از فایده نیست که اخلاقگراییِ مورد بحث در اینجا با اخلاقگراییِ فراگیرِ تالستوی متفاوت است و نباید با آن خلط شود. تالستوی بر آن بود که ارزش هر اثر هنری را فقط باید بر اساس سرشت اخلاقیِ آن تعیین کرد و، هنگامی که با همین معیار به ارزیابی آثار خودش آستین گشاد، به جز دو داستان کوتاه، هیچ کدام از نوشته‌هایش نتوانستند از زیر تیغ نقدش به سلامت بگذرند ــ حتّی شاهکارهایی چون جنگ و صلح و آناکارنینا (Tolstoy 1930). امّا ظاهراً امروزه اخلاقگراییِ ریشه‌نگرِ تالستوی چندان قابل دفاع نیست و جای خود را به اخلاقگرایی سپرده است.
از میان دفاعیّه‌پردازی‌هایی که در تأییدِ اخلاقگرایی عرضه شده است، به نظر، هیچ کدام به قوّتِ ”استدلال واکنش درخور“[۴۳] نیست ــ استدلالی که بریس گات در مقاله‌ی ”نقد اخلاقیِ هنر“ پیش نهاد.
بسیاری از آثار هنری مخاطبانشان را به واکنش‌های خاصّی، از جمله واکنش‌های عاطفی، توصیه یا حکم می‌کنند. تنظیمِ ساختارِ چنین آثار هنری‌ای، به نحوی که آن واکنشی را که توصیه می‌کنند ایجاد کنند، بخشی از طرح‌وتدبیرِ زیبایی‌شناختیِ آثارِ مذکور است. (ص ۱۲۶)
ظاهراً یکی از واکنش‌هایی که فیلم اخراجی‌ها توصیه می‌کند تفریح است. حال، اگر مخاطب در بروز واکنش مورد توصیه‌ی اثر مشکلی داشته باشد که به نحوه‌ی تنظیم ساختار آن مربوط باشد، مشکل مذکور، در واقع، نقصی زیبایی‌شناختی برای آن فیلم به حساب می‌آید. مثلاً اگر برخی مخاطبان فیلم که خود فضای جنگ را از نزدیک درک کرده‌اند تشخیص دهند که حال‌وهوای ترسیم شده در فیلم مذکور تحریف‌شده است و، دقیقاً به همین سبب، بیشتر پریشان شوند تا شاد، می‌توان گفت که این تحریف‌شدگی دقیقاً نقصی در ساختار اثر به شمار می‌آید.
[باری] واکنش‌های موردِ توصیه‌ی یک اثر هنری ممکن است درخور باشند یا نباشند. ممکن است توصیه‌ی داستانی جنایی به خوانندگان این باشد که دستخوش حسّ کنجکاوی درباره‌ی داستان شوند، امّا اگر از همان ابتداء معلوم باشد که مجرم کیست، داستانْ درخورِ واکنش کنجکاویِ مورد توصیه نخواهد بود. عدم توفیقِ اثر در ایجادِ واکنش‌هایی که توصیه می‌کند نقصی هنری یا زیبایی‌شناختی است. یعنی جایی که اثری هنری درخورِ واکنش‌هایی که توصیه می‌کند نباشد، این امر نقصی زیبایی‌شناختی در آن اثر هنری، در مقام هنر، است. چه بسا که اثری هنری، با وجود آنکه درخورِ پاره‌ای از واکنش‌هایی که بدان‌ها حکم می‌کند نیست، روی‌هم‌رفته، خوب تلقّی شود. ولی این ضعف را که اثر مذکور درخورِ پاره‌ای از واکنش‌های مورد توصیه نیست باید به عنوان بدهی‌اش در کفّه‌ای از ترازو قرار داد و دیگر محاسنش را در کفّه‌ی دیگر. (ص ۱۲۷)
بر این اساس، اگر اثری واکنشی غیراخلاقی مانند اتّخاذِ نگرشی مثبت نسبت به شکنجه را توصیه کند، واکنش مذکور درخور نخواهد بود.
بدین سبب که واکنش‌های غیراخلاقی ناشایستند، و این دلیلی به دستِ مخاطب می‌دهد برای اینکه بدان نحوی که اثر حکم می‌کند بدان واکنش نشان ندهد. امّا وجود ضعف‌هایی در طرح‌وتدبیرِ یک اثر هنری به نحوی که واکنش‌هایی که اثر بدان‌ها حکم می‌کند مقهورِ عوامل مخالفِ آن ضعف‌ها نگردند، به معنای شکستِ طرح‌وتدبیرِ زیبایی‌شناختیِ آن اثر است ــ و این یعنی نقصی زیبایی‌شناختی. بنابراین، برخلاف دیدگاه خودآیینی‌گراییِ معتدل، عیوب اخلاقیِ موجود در یک اثر هنری، بخصوص توصیه به واکنش‌های معرفتی‌ـ‌عاطفیِ غیراخلاقی، نقص‌هایی زیبایی‌شناختی‌اند. (ص ۸-۱۲۷)
گات در همان مقاله‌ی مذکور به پنج اشکالی که چه بسا بر استدلالش وارد کنند پاسخ داده است، امّا، فارغ از آن‌ ها، به نظر می‌رسد که مسأله‌ی مفهومِ ”غیردرخور“ در استدلال مذکور همچنان مستلزمِ توضیح و تبیین است. شکّاک می‌تواند بپرسد: مراد از ”غیردرخور“ در این استدلال چیست؟ اینکه گفته می‌شود ”اگر واکنش‌های مورد توصیه‌ی اثر غیراخلاقی باشند غیردرخورند“ یعنی چه؟ اگر مراد از ”غیردرخور“ این باشد که واکنش‌های مذکور موجّه نیستند، باید گفت که لطیفه‌های شرارت‌آمیز مثال نقضی برای ابطال این سخن به دست می‌دهند. بسیاری از لطیفه‌های شرارت‌آمیز (از جمله لطیفه‌هایی در تمسخرِ اقوام و نژادهای متفاوت)، نه برغمِ شیطنتِ غیراخلاقی‌شان، بلکه دقیقاً به سببِ آن، خنده‌دارند. یعنی تناسبِ ساختار آن‌ ها سبب می‌گردد که مخاطب بدان‌ها بخندد. پس، خندیدنِ بدان‌ها موجّه (یعنی درخور) است. و اگر مراد از ”غیردرخور“ ناشایست اخلاقی باشد که اصلاً دور پیش خواهد آمد. زیرا، در واقع، وضع از این قرار است: می‌پرسیم چرا می‌گویید آثارِ واجد وجوه غیراخلاقی به لحاظ زیبایی‌شناختی معیوبند؟ می‌گویند چون این آثار واکنش‌هایی را توصیه می‌کنند که غیردرخورند. می‌پرسیم غیردرخور یعنی چه؟ می‌گویند غیردرخور یعنی به لحاظ اخلاقی ناشایست. در استدلال مذکور سخن از این بود که ”به لحاظ اخلاقی ناشایست بودن“ دلیلِ ”غیردرخور بودن“ است، و حال گفته می‌شود که غیردرخور بودن همان ناشایست اخلاقی است ــ یعنی علّت و معلول یکی هستند.
بر این اساس، منتقدان استدلال واکنش درخور می‌گویند چنین نیست که هر واکنش اخلاقاً ناشایستی نسبت به اثر هنری غیردرخور باشد. هستند آثار هنری‌ای که مخاطبان را به بروزِ واکنش‌های اخلاقاً ناشایستی دعوت می‌کنند که اتّفاقاً درخور هم هستند. آثاری از جنس لطیفه‌های قومی، نه برغم اینکه مخاطب را به واکنش‌هایی اخلاقاً ناشایست (نظیر خندیدن به تحقیرِ دیگران) دعوت می‌کنند، بلکه دقیقاً به سببِ آن، مؤثّرند و مخاطبان را به خنده می‌اندازند. باری، هم استدلال واکنش درخور نوظهور است و هم اشکالات طرح شده در خصوص آن. پس، همچنان می‌توان چشم‌انتظار تبیین و توجیه‌های تازه از هر دو طرفِ مناقشه بود. امّا این مناقشه هر نتیجه‌ای هم که در بر داشته باشد، موضع خفیف‌تری در میان هست که منتقدان اخلاقگرا می‌توانند، برای مقابله با خودآیینی‌گراییِ معتدل، در آن سنگر بگیرند. موضع مذکور همان اخلاقگرایی معتدل است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:48:00 ب.ظ ]




فصل دوم :روابط سیاسی کویت و بوشهر از سال ۱۸۵۰ تااستقلال کویت( ۱۹۶۱ میلادی)
در فصل پیش بر این نکته اشاره شد که دولت عثمانی خود را مالک شیخ نشین کویت میدانست و همواره این مسئله به علاوه مسئله طرح پیش بینی شده راه آهن برلین-بغداد-کویت و شاخه های فرعی آن که تا صفحات داخلی و جنوبی ایران نیز،برنامه ریزی شده بود، ،مسائل دیگری را به دنبال خود داشت و اوضاع سیاسی منطقه خلیج فارس را تحت تاثیر خود قرار میداد .
از سال ۱۸۷۱م/۱۲۹۸ق، عثمانی ها در حال توسعه قلمرو خود در شرق جزیره العرب بودند ،مدحت پاشا والی بغداد یکی از عوامل این سیاست بود . در سال ۱۸۶۶م، نشانه هایی بود که باب عالی قصد استیلا بر کویت را دارد و در سال ۱۸۶۹م،استنباط شد که بحرین را اقلیمی تابع خود می شمارد . در سال ۱۸۷۱م،عثمانی اعلام کرد که می خواهد بر مرکز جزیره العرب و بحرین و کویت سیطره یابد .این موضوع در حالی می خواست انجام بگیرد که کویت با مسلح کردن نیروهای کمکی و انتقال نیروی دریائی برای این هدف توسط باب عالی عثمانی به عاریت گرفته شده بودند . (لوریمر، ۱۳۸۸ : ۲-۲۰۱) این در حالی بود که بحرین متعلق به ایران و تحت فرماندهی دریاداری بندر بوشهر بود .حال آنکه میتوان نتایج تسلط عثمانی و کویت بر جزیره بحرین را در ارتباط با نارضایتی حاکم بوشهر در این مسئله مورد بررسی دقیق تری قرار داد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

پس از آنکه خطر پیوستن راه آهن برلین-بغداد به کویت پیش آمد ،موجب هراس دولت انگلستان و کنسول های آن دولت در بوشهر شد و تجهیزات نظامی خود را از سراسر نقاط خلیج فارس به سمت کویت رهسپار کرد .این داستان راه آهن با مسئله ادعای مالکیت عثمانی بر کویت،تلفیق گشت . روزنامه حبل المتین می نویسد ؛ علم دولت عثمانی را که یکی از افسران ترک در کویت بلند نموده بود ،با عکس العمل دولت انگلستان مواجه گشت .یکی از افسران بحری انگلیس آن علم را فرود آورد و علم شیخ کویت را به مانند سابق برافراشت.در پس آن ،شیخ مبارک همواره مطالب ضروری در این خصوص را به ژنرال کنسول انگلیس در بوشهر،مرتبا گزارش می داد .از طرف دولت بریتانیا ،به جهاز جنگی انگلیس-لارنس- دستور داده شد از بوشهر به جانب کویت رهسپار گردد . (حبل المتین،۲۶ رمضان،۱۳۱۹ ق/۶ ژانویه ۱۹۰۲ م،س۹،ش ۱۲،ص ۶)
همواره میان والی بغداد –ابن رشید- و شیخ کویت بر سر اینکه کویت زیر سلطه عثمانی باشد یا مستقل ،درگیری فراوانی وجود داشت.اما در خصوص دخالت کنسول های انگلیسی مقیم بوشهر در اوضاع کویت ،حبل المتین می نویسد: شیخ مبارک کویت،خود را تابع حکومت عثمانی نمی داند و از طرفی والی بصره سعی نمود که شیخ کویت را به اطاعت دولت عثمانی مجبور کند .از آن زمان به بعد هم دولت انگلیس در بندرگاه کویت لنگر انداخت و در سه نوبت ،کنسول انگلیسی مقیم بوشهر به کویت رفت واقدامات لازم را جهت رفع مشکلات پیش آمده ،انجام داد .(حبل المتین ،۱۸ جمادی الاول۱۳۱۹ق/۲ سپتامبر ۱۹۰۱م،س ۸/ش ۴۵/صص ۲۰-۱۹) بدین ترتیب مشاهده میشود که در لحظه عدم حضور کنسول های انگلیسی در کویت، بوشهر نقش ایستگاه کنترل از راه دور اوضاع سیاسی کویت را ایفا می کرد و حتی مواقعی که ضروری می دانست ،ماموران خود را به آن شیخ نشین اعزام میداشت تا به شخصه و به طور مستقیم ،اوضاع را کنترل کنند .
طی مسافرت ها و بازدیدهایی که از طرف نمایندگان باب عالی بریتانیا و یا حتی خود نائب السلطنه هندوستان به خلیج فارس میشد ،همواره در مسیر حرکت هند تا کویت ،بوشهر مهمترین استراحتگاه برای اینان محسوب می شد .به عنوان در سرکشی که لرد کرزن از هندوستان به طرف خلیج فارس و با قصد عزیمت به کویت انجام داد، هم در رفت و هم دربازگشت کرزن و همسرش در بندر بوشهر اقامت گزیدند .(امیرهوشنگ انوری، گزیده مقالات ،اخبار و روزنامه های مهم درباره خلیج فارس-۱۳۲۰تا ۱۲۵۳ ه.ش-، تهران، بنیاد ایران شناسی،۱۳۸۷ ،ص ۱۷۳ ) نقش بندر بوشهر در مسیر آبی هند به کویت حکم منزلگاه و یا کاروانسرایی را برای اطراق مسافران و تجار و حتی سپاه نظامی در خشکی ،ایفا می کرد . همین نکته مسبب توجه ویژه دولت انگلستان به این بندر شد و بدین ترتیب بوشهر به عنوان مهمترین مرکز کنسول سیاسی انگلستان در خلیج فارس تلقی گردید .
در سنه ۱۳۲۱ق،زمانی که لرد کرزن از هندوستان به سمت ساحل جنوب ایران حرکت کرد . علاء الدوله که فرمانروای وقت ایالت فارس بود، مامور استقبال از وی در بوشهرگردید . لرد کرزن پس از دیدار از کویت و بررسی اوضاع آن از نزدیک، در ۲۷ رمضان همان سال، وارد بوشهر شد و سالار معظم حاکم بوشهر با کشتی پرسپولیس از لرد کرزن استقبال کرد . (سعادت کازرونی، ۱۳۹۰ : ۸-۱۳۷)
لرد کرزن ، معتقد بودبندر بوشهر با اینکه برای بندر بودن چندان مهم نمی باشد،فعلا یک بندری محسوب می شود که در جنوب ایران مورد توجه است و تصور شده است که این نقطه یک روزی ایستگاه آخر راه آهن ایران خواهد شد ولی غافل از این نکته که در مسیر راه آن ،موانع طبیعی زیادی وجود دارد . .(محمود محمود،۱۳۷۸، ج ۵ :۵۷ )در داستان راه آهن هندوستان قرار بر آن بنا گذاشته شده بود که راه آهن بغداد که ایستگاه انتهایی آن کویت باشد ،با شاخه هایی به تهران و صفحات داخلی ایران و از شاخه ای دیگر به گفته لرد کرزن ، راه آهنی از جنوب ایران عبور داده شود و بین محمره از راه خشکی تا کراچی و هندوستان کشیده شود . بدین ترتیب راه آهن بغداد شاخه اصلی آن بود که تا کویت منتهی میشود و راه آهن بغداد – ایران – کراچی شاخه فرعی آن بود . .(محمود محمود،۱۳۷۸، ج ۵ :۶۱ )لرد کرزن در ادامه می گوید راه آهن هندوستان که قرار است در امتداد ساحل شمالی خلیج فارس که نقطه اول آن محمره از راه بوشهر-لنگه-بندرعباس-جاسک-گوادر و از آنجا به کراچی کشیده شود ، از نظر کرزن این راه مفید نخواهد بود زیرا این قسمت فاقد وسایل حیاتی است و مناسب نمی باشد و این راه درآمدزایی کافی ندارد و به حال ایران مفید نخواهد بود . .(محمود محمود،۱۳۷۸، ج ۵ :۶۱ ) اگر چنانچه طرح این راه اجرا می گردید و در سواحل شمالی خلیج فارس ،بندر بوشهر در مسیر راه آهن قرار می گرفت ،چه بسا در رفت و آمد به کویت از راه خشکی هم مثمر ثمر واقع می گردید .اما نه این خط و نه راه آهن کویت هیچ کدام به واقعیت نپیوستند و تنها در یک مقطع زمانی خاص، اوضاع خلیج فارس را متشنج ساخت .
امارت کویت در مسیر سیاست بریتانیا بود . زیرا در خلال مدت مطرح بودن راه آهن بغداد به کویت ،کویت برای بریتانیا درخور اهمیت بوده است .عثمانی ها کوشش فراوانی کردند که بر این مکان سیدت داشته باشند. در اوایل ۱۸۹۹م،شیخ مبارک حاکم کویت متنی را امضا کرد که به موجب آن کویت همانند عمان متصالح حق نداشت با هیچ دولت بیگانه ای جز بریتانیا رابطه برقرار کنند و حق نداشته باشند بدون اجازه بریتانیا در مسایل اقلیمی تصمیم بگیرند . دولت بریتانیا هم تعهد کرد که کویت را در مسائل خارجی اش یاری رساند . (لوریمر،۱۳۸۸ : ۲۶۶)هنوز این توافقنامه کاملا به امضا نرسیده بود که عثمانی وسایلی برانگیخت که بر کویت سیطره یابد و مدیری از بصره به بندر کویت فرستاد تا با یک نیروی نظامی ،بندر کویت را زیر نظر داشته باشد . (لوریمر،۱۳۸۸ : ۲۶۶) کنسول های انگلیسی که دو نقطه استراتژیکی بندر بوشهر و کویت را مورد توجه ویژه و خاص خود قرار داده بودند ، به منظور نظارت دقیق تر به طور مداوم از بندر بوشهر به سمت کویت در رفت و آمد و سرکشی بودند . نماینده انگلیسی مقیم بوشهر با نام «آدمیرال ادموند» پود که به منظور بازدید از بوشهر با ناو سلطنتی لارنس آمده بود، از کویت دیدار نمود . .(سرپرسی کاکس،۱۳۷۷ :۳۱)
عثمانی ها در نقشه ای که برای تسلط بر کویت کشیده بودند ،شکست خوردند، برای زیان رساندن به حاکمیت کویت راه دیگری در پیش گرفتند .در ۱۹۰۲ م،پایگاه نظامی در صفوان و ام قصر و جزیره بوبیان تاسیس کردند . (لوریمر،۱۳۸۸ : ۲۶۷)در تابستان ۱۹۰۲م،پایگاهی در عثمانی تاسیس شد تا به عملیاتی چون راهزنی دریایی بر ضد شهر کویت بپردازند . (لوریمر،۱۳۸۸ : ۲۶۷)
اما انگلستان در داستان تسلط بر کویت و خارج ساختن آن ازسلطه عثمانی و همچنین در استراتزی ها و منافع اقتصادی و سیاسی اش، در بندر بوشهر،بی رقیب نبود و همواره سایه سنگین رقبایی مانند روسیه و فرانسه را در این بنادر، احساس می کرد و از نیمه قرن نوزده تا اواسط قرن بیستم، همواره با آنان در تضاد منافع سیاسی و اقتصادی،به سر میبرد و طبیعتا رقابت بر سر این دو بندر و تصاحب موقعیت های ویزه آنها، در تعیین روابط این دو بندر تاثیر مستقیم و سویی را به همراه می داشت.
سفیر ملکه انگلستان در تهران از تفاهم میان فرانسه و ایران آگاه شده بود . در ۷ ژوئن ۱۸۹۹م ،تلگرافی برای نمایندگی سیاسی در بوشهر فرستاد و نظر خود را در این موضوع بیان داشت . مقاله ای که روزنامه «نوورمیا» ،در سن پطرزبورگ در شماره ۱۳ در ۲۶ سپتامبر ۱۹۰۱م،منتشر کرد ، از همکاری روسیه و فرانسه در خلیح فارس،به ویژه در بندربوشهرحکایت میکرد . همچنین از روابط نزدیک میان افسران کشتی های جنگی فرانسه و روسیه در خلیج فارس خبر میداد که میخواستند در خلیج فارس سیاست مشترکی علیه انگلستان در پیش گیرند .. سفر مشترک رزمناو روسی با نام «بویارین» رزمناو فرانسوی با نام «اینفرنت» به بوشهر و کویت و بندر لنگه در ۱۹۰۳م،دلیل دیگری بر اتحاد فرانسه و روسیه بود .(لوریمر،۱۳۸۸ : ۲۵۱)
سفر رزمناو ژیلیاک در آغاز چیزی نبود به جز یک سلسله تظاهرات و مانور دریائی روسیه که هدف های سیاسی را تعقیب می کرد. این نوع قدرت نمائی در منطقه خلیج فارس برای تامین مصالح دولت روسیه کافی نبود . رزمناو ژیلیاک که هرچند کوچک بود ولی مسلح به سلاح های سنگین بود . از بوشهر به بصره حرکت میکرد و پنچ تا هفده روز در بصره توقف میکرد و هنگام بازگشتش در کویت پهلو می گرفت و دوباره به بوشهر می رسید .کشتی روسی ژیلیاک که یک بار قصد عزیمت به بصره و کویت را داشت به دلیل مانور نظامی بریتانیا ،در این دو ناحیه مذکور، از رفتن به آن نقاط منصرف شد . (لوریمر، ۱۳۸۸ : ۲۴۹) نقش حضور عناصر انگلیسی در کویت و حفاظت نظامی از این نقطه در نوع خود حائز اهمیت است .
سفر چهارم رزمناو روسی مسلح از درجه دوم که نامش بوریارین[۱۱] بود و یک کشتی فرانسوی با نام اینفرنت[۱۲] که آن را همراهی می کرد، هردو پس از کمی توقف در مسقط در ۲۸ فوریه ۱۹۰۱م،به بوشهر رسیدند . در بوشهر،سرکنسول روسی با نام پاسیک[۱۳] ، پس از تعارفات و اظهار دوستی با حکام محلی ایرانی،رهسپار کویت شدند و از پنجم تا هشتم مارس ،در کویت ماندند . (لوریمر، ۱۳۸۸ :۲۵۰) این حرکت بیانگر توافق سیاسی فرانسه و روسیه در منطقه خلیج فارس است علیه انگلیس که در کویت مانور نظامی می داد .
روابط سیاسی میان بندر بوشهر و شیخ نشین کویت،به صورت اعزام نمایندگان سیاسی در دو بندر، برقرار بود. در خصوص نام نماینده اعزامی حاکم بوشهر در کویت،اطلاع دقیقی در دست نیست. اما نماینده کویت در بوشهر، «نجف بن غالب» نام داشت . بنا به شواهد به نظر میرسد که وضعیت اجتماعی این نماینده ها در شرایط نه چندان مساعدی قرار داشته است و این خود نمایانگر وضعیت سیاسی در روابط نیز بوده است.
در شب ۲۴ اوت ، در منزل مسکونی عربی به نام نجف بن غالب ،نماینده شیخ کویت در بوشهر،سرقتی شد و صاحبخانه که به اتفاق یکی از دوستانش شب را بیرون از منزل گذرانیده بود . در موقع مراجعتش در میابد که خانه اش مورد دستپرد واقع شده و از پول نقد گرفته تا اجناس ، کلا به ارزش ۱۰۰۰۰ روپیه به سرقت برده شده است .همگان بر این باور بودند که این دزدی توسط تعدادی توپچی های ساکن در شهر انجام گرفته و متخلفین را باید به مجازات رساند . اما علیرغم وعده های پی در پی هیچ اقدام کارسازی به عمل نیامد و برای نماینده دولت انگلستان الزامی بود که در پاسخ به درخواست دوستانه کویتی ها از طرف آنها به گونه ای فعال در این ماجرا مداخله نماید .(سرپرسی کاکس،۱۳۷۷ :۲۴)
از بندر بوشهرتوسط کنسولگری بوشهر،تعدادی شناور به منظور فروش ،به بحرین انتقال داده شدند .در راه حین بردن آن ها، توسط دزدان دریایی که از آن حوالی بودند ،عملیاتی خلاف قانون صورت گرفت/، شیخ مبارک امیر کویت از این حادثه بسیار برانگیخته شد و نماینده سیاسی مقیم را نزد دریابیگی در بوشهر شکایت برد ،اما چون نتیجه ای نگرفت با وزیر مختار انگلیس تماس گرفت و جریان را به اطلاع ایشان رسانید .ضمن آنکه مقارن همین اتفاق به افسران ارشد نیروی دریایی دستور داده شد تا با ناو جنگی اسفینیکس[۱۴] راهی دیر شده و محل سکونت دقیق دزدان دریایی را کشف کند که به هر حال هیچ یک از این اقدامات نتیجه ای دربر نداشت . از طرفی شیخ کویت مصرانه از نمایندگی سیاسی انگلیس در بوشهر خواست تا چنانچه انگلیسی ها برای نابودی آن دزدان آمادگی ندارد ،اجازه دهند که او خود جهازی مسلح به منطقه اعزام داشته تا ضمن اجرای این هدف به طور کلی شناورهای کویتی را هم در راس خلیج فارس تحت حفاظت درآورده که سرانجام ماجرا دولت انگلستان بنا به دلایلی به این پیشنهاد پاسخ رد داد . .(سرپرسی کاکس،۱۳۷۷ :۵۳)سرانجام با تلاش کنسولگری انگلیس در گناوه ،جهاز دزدان دریایی که در خود گناوه لنگر انداخته بودند ،مصادره و به بوشهر برده شد . اما نماینده سیاسی انگلیس از آن بیم داشت که در حین محاکمه آنان در بوشهر به آنان اجازه فرار داده شود .با آنکه جریان محاکمه در دادگاه بوشهر به ضرر انگلستان تمام شود ،بنابراین خواستند تا آنها را جهت محاکمه به شیخ خرمشهر تحویل داده شوند .شناور حامل دزدان دریایی در سر راه خود در کویت توقف نمود و اسرا به شیخ مبارک که با آنان آشنا بود ،نشان داده شد –آن اشرار مدت ها قبل ساکن کویت بودند که به علت سوء شهرتشان از آنجا رانده شده بودند ،این دزدان پسران حمیدی شیخ عربی بودند که به دزدی دریایی مشهور بودند- . .(سرپرسی کاکس،۱۳۷۷ :۵۵) نامه ای از طرسوبرنیا –یکی از کارگزاران انگلیسی در خلیج فارس-، مورخ ۲۹ ذی القعده سال ۱۲۸۲(۱۶ آوریل ۱۸۶۶)به بوشهر رسیده است که در آن خبر داده شده بود که زورق هایشان دستخوش طوفان شده و در پی این رخداد برای تعمیر به جزیره بحرین برده شده بود ولی شیخ بحرین اجازه تعمیر آن را در آنجا نمیدهد و آنان را مجبور می کند که کشتی شکسته اشان را به فاو ببرند. در پی آن در راه ۱۸۰ قطعه از کشتی شکسته دزدیده می شود و به کویت حمل می کنند .در این هنگام شیخ محمد مغیری از کویت و عبدالله بن سلمان از قطیف که در آن حین در بوشهر بودند ،شهادت میدهند که قطعات دزدیده شده زمان پیاده شدن موقت قطعات کشتی شکسته ،در بندر بوشهر دزدیده شده بودند . (لوریمر، ۱۳۸۸ : ۲۱۳)شهادت شیخ کویتی علیه بوشهر در این داستان حائز اهمیت است .
فصل سوم :روابط اجتماعی و اقتصادی کویت و بوشهر از سال ۱۸۵۰ تااستقلال کویت( ۱۹۶۱ میلادی)
با آغاز سال ۱۷۸۹م،بوشهر تنها بندر ایران بود که با بصره در عراق عثمانی رقابت می کرد و همپای این بندر ایرانی، کویت نیز از مراکز عمده صدور کالا به عراق عثمانی رقابت می کرد . این موقعیت کویت در حالی اتفاق افتاده بود که از سال ۱۷۹۳تا ۱۷۹۵م، ایستگاه نهایی انگلیسی ها در ناحیه شرقی به جای بصره، کویت قرار داده شد . (لوریمر، ۱۳۸۸ : ۱۴۷)در این ایام حمل کالای تجاری از کویت وبندر بصره به بندر بوشهر صورت میگرفت . (لوریمر، ۱۳۸۸ :۱۵۰) بدین ترتیب به نظر میرسد که این زمان ،بصره موقعیت تجاری و سیاسی خود را به کویت بخشیده و همراه بندر بوشهر دو نقطه مهم و استراتژیکی در ترانزیت کالا به طور همزمان به شمار می روند .
کاروان هایی که از مسیر تهران-اصفهان-شیراز به بندر بوشهر می رسید، با کشتی های کوچک یا بلم هایی از این بندر به بندر بصره برده میشد و در آنجا آن کالاها در کشتی های بزرگ بارگیری می شدند و به سواحل غربی خلیج فارس و بندر کویت ،می بردند .بار این کشتی ها با مروارید و ماهی و خرما در آن ناحیه تعویض میشد .(ج.ج.لوریمر،وقایع نگاری خلیج فارس،ترجمه:عبدالمحمدآیتی،بنیاد ایران شناسی،۱۳۸۸،ص۲۰۷)
کالاهایی که بر روی کشتی های بومی از ناحیه غربی هند و مسقط و شرق آفریقا میرسد و نیز از عدن و خط ساحلی جزیره العرب و همچنین کاروان هایی از مشهد و هرات و از مناطق جنوبی آسیای میانه نیز کاروان هایی از راه تهران و اصفهان و شیراز به بوشهر میرسیدند ،با بلم های کوچکی به بندر بصره منتقل می شدند و در آن بندر سوار بر کشتی های بزرگ بارگیری میکردند و رهسپار سواحل دیگر خلیج فارس به بنادر غربی خط ساحلی خلیج فارس به ویژه کویت منتهی می شدند . (لوریمر، ۱۳۸۸ :۲۰۷)
در اینجا داستانی نقل می شود که حاکی از وضعیت تجارت و گمرک بوشهر در جریان مبادلات تجاری بین دو بندر مذکور می باشد . حاجی میرزا مهدی خان ،رئیس گمرک بندر دیلم که از اعضای محترم گمرکات و شخصی بود ادیب و دولتخواه و بسیار جدی در انجام امور خدمات گمرکی، در اول برج جوزاء خبر میابد که یک کشتی از شخصی کویتی را جمعی از اهالی دیلم اجاره و میوه جات حمل آن کرده اند و در حال ورود به دیلم است و چون این گونه معامله که در کشتی خارجی،کسی چیزی به دیلم بیاورد معمول نبود ، به فراست در میابد دارای اشیاء ممنوعه باشد .پس از دو شبانه روز مطلع میشوند که کشتی وارد شده و در دریا کشتی لنگر انداخته ، از طرفی از وجنات بعضی از اتباع حسین خان کلانتر استنباط می کنند که هرچه در کشتی است باید مربوط به آنها باشد .از جهت دیگر همانها بنای تهدید میگذارند که اگر کسی به طرف کشتی رفت ،به قتل میرسانیم .سرانجام کارکنان کشتی مجبور به تسلیم می شوند تا اینکه ناخدای آن کشتی مجبور به اعتراف می شود و می گوید : من خودم ایرانی ولی ساکن کویت هستم و در این کشتی هفت هزار فشنگ وجود دارد و با اشاره به مامورین حالی می کند که در کشتی فشنگ جاسازی شده است . سرانجام ناخدا و اهل کشتی هم نظر به قوانین گمرکی ،کشتی را به بوشهر راهی می کنند .(سید حمیدی، ۱۳۷۸: ۱۶۶)
در روابط تجاری بندر بوشهر و کویت ،طبیعتا کالاهایی هم به صورت غیرقانونی ردو بدل می گشت . همه روزه یکی دو بلم حاوی شکر و قند و چای از کویت به مقصد بندر بوشهر و خرمشهر حرکت می کرد ولی متاسفانه دولت مرکزی ایران و حاکمیت بوشهر به هیچ وجه به ترخیص کالاها در گمرک بوشهر رسیدگی چندانی نمی کرد و بسیاری از کالاها به شکل قاچاق وارد بندر بوشهر می شدند .(حبل المتین ۲۲ اسفند ۱۳۰۳ ش/۱۷ شعبان ۱۳۴۳/ ۱۳ مارس ۱۹۲۵م،س ۳۳/ش۷/صص ۲۱-۲۰)
یک سری اجناس و کالا نیز به صورت قاچاق از بندر بوشهر و بنادر مرتبط و همسایه آن، به سایر نفاط خلیج فارس ، فرستاده می شدند .به طور نمونه در یک تلگراف به دست آمده از اداره وزارت دارائی وقت(قسمت اقتصادی) ،چند زورق وکشتی ،یکی از دیلم،یکی از گناوه و یکی از بندر ریگ حامل مقداری گندم به صورت غیر مشروع-قاچاق-به سمت سواحل شمال غرب خلیج فارسو به قصد کویت حرکت کرده اند .(مرکز اسناد کتابخانه ملی ایران،تاریخ :۶/۷/۳۲، رو نوشت شماره ۲۶۶۴۰،،تاریخ مجدد:۸/۷/۱۳۲۱)
در رونوشتی دیگر،در تعقیب نامه ۴۳۴۴۷ به تاریخ ۸/۱۰/۱۳۲۱، دستور داده شده که در صورت لزوم چند کارمند و بازرس مورد اطمینان به طرف دیلم فرتاده شوند تا وضعت کالای قاچاق را بررسی کنند .(شماره عمومی:۴۳۳۴۵، شماره خصوصی ۶۹۶۲،تاریخ تحریر ۱۵/۱۰/۲۱، تاریخ ثبت ۲۰/۱۰/۱۳۲۱،)
در ادامه این جریانات در نامه ای دیگر در همان تاریخ ،خطاب به وزارت خواربار نوشته شده که مامورینی به کشتی تازه وارد از کویت،اعزام گردد تا اجناس آن کشتی را مورد بررسی دقیق قرار دهند .همچنین آنان ماموریت داشتند تا از کشتی کویتی وارد شده به دیلم تا صبح مراقبت نماید و در زمان مناسب-در روز-کشتی را مورد بررسی دقیق قرار دهند و آقایان رئیس شهربانی و رئیس پاسگاه ژ؟اندارمری،مجرمین را مضروب و پراکنده نموده و شبانه محتویات کشتی را پیاده و از بین ببرند .
قحطی نان پس از رویداد جنگ جهانی دوم،موجب سوء استفاده برخی فرصت طلبان در امر قاچاق خواربار در بنادر جنوبی ایران شده بود و در جریان تلاش وزارت کشور در کنترل وضعیت اقتصادی کشور باعث صدور برخی نامه ها با محتوای جدی در خصوص نظارت دقیق بر واردات کالا از شیخ نشین ها به این بنادر به ویژه بندر بوشهر شده بود . از سویی دیگر بندر بوشهر به دلیل نداشتن وضعیت مساعد برای لنگر انداختن کشتی ها ،به نظر می رسید بندر دیلم نقش لنگرگاه بندر بوشهر را ایفا می کرد .
اما در خصوص وضعیت گمرک بندر دیلم و توضیحاتی در این زمینه شکایت نامه ای در این زمینه از طرف وزارت خواربار تنظیم گردیده است . محتوای این نامه گویای این نکته است که ژاندارمری بندر دیلم صرف نظر از اینکه هیچگونه مساعدتی در امور محل بازرسی کشتی ها نمی نماید، برای مامورین اعزامی اداره خواربار نیز ایجاد مزاحمت می شود و مامورین دارائی را که برای مراقبت کشتی تازه وارد بندر دستور نداشته اند مورد ضرب و ستم قرار داده و محصولات کشتی راهم شبانه تخلیه نموده اند (تاریخ: ۲۵/۹/۱۳۲۱،شماره ۶۴۴۵۲)
در خصوص احتکار گندم در این برهه زمانی، طبق ابلاغ واصله ای ،شخصی به نام محمدعلی لیراوی، مقدار زیادی گندم انبار نموده که آن گندم ها گویا از بندر کویت به بندر بوشهر وارد شده بود .(شماره :۲۰۳۲۱ در جواب نامه شماره ۱۲۵۵۱۴)
همچنین در نامه ای مشابه ،حاکی از آن است که به واسطه خشکسالی در سواحل شمالی خلیج فارس،؟خواربار کم و به دلیل کمبود این محصول در بلوک لیراوی،محمدعلی لیراوی در خرید و فروش آنها سنگ اندازی و تمام گندم آنجا را احتکار و به منظور فروش یه قیمت گزاف به خارج حمل می نماید و این عمل باعث نگرانی اهالی شده است .(شماره: ۱۲۵۱۴، تاریخ ۱۶/۷/۱۳۲۱)
وضعیت تجارت به علت کثرت ورود قند و شکر و چای به شکل قاچاق که همه روزه از طرف کویت،شارجه و دوبی به بنادر جنوبی ایران مانند محمره،هندیجان،دیلم ،گناوه و بندر بوشهر وارد می شد به تاجرانی که در چارچوب قانون فعالیت می کردند،خسارت فراوان وارد میشد . وقایع نگار حبل المتین سهل انگاری و مسامحه مفتشین گمرک را در انجام وظیفه،مقصر می داند و در ادامه می گوید: «گیرم دولت ما به واسط نداشتن قوای بحریه نمی تواند جلوگیری از قاچاق کند ولی با تو موتور لانچ و پنج تفنگچی به خوبی می تواند صندوق های رنگ خشک الوان (جوهر)،صندوق های چای و گونی های قند و شکر که از بندر کویت به وسیله کشتی های بادی که به مسافت پانصد قدم جلو اداره گمرک بندر بوشهر عبور داده و تقریبا یک میل جنوبی اداره مزبوره پیاده می کنند ،مانع شده و ضبط کند…بزرگترین غفلت دولت علیه ایران در این قضیه این است که جلوگیری از قاچاق در خلیج فارس را به عهده کسانی واگذار کرد که شریک دزد و رفیق قافله اندو اینها کارکنان گمرکات می باشند …»(امیرهوشنگ انوری، گزیده مقالات و اخبار و روزنامه های مربوط به خلیج فارس، تهران،بنیاد اران شناسی ،۱۳۸۷، ص ۳۳۵)
در تاریخ ۶/۶/۱۳۱۱،مکتوبی از تجارتخانه میرزاحیدرعلی امامی ،مقیم اصفهان به دست آمده که در خصوص قاچاق چای از بندر کویت به بوشهر به واحد گمرک بوشهر شکایت برده است و در آن نامه خواسته شده است تا در این خصوص تحقیقات و رسیدگی کامل انجام گیرد .(مرکز اسناد کتابخانه ملی ایران، نمره ۱۴۳۶۵، تاریخ ۶/۶ ۱۳۱۱)
همچنین نامه ای دیگر در تاریخی دیگر با این مضمون مکتوب گردیده است، در آگوست ۱۹۳۲م،مقداری چای از کلکته به بنادر خلیج فارس ،تقریبا در حدود ۲۵۰۰صندوق چای به مقصد دوبی و کویت حمل شده ،در صورتی که مسلم است مصرف چای در بنادر مزبور به مراتب کمتر از این میزان است و به عقیده تجار چای ،این چای ها به قصد قاچاق به سایر بنادر خلیج فارس وارد شده اند و در صورت امکان برای جلوگیری از ورود آن مراقبت و مواظبت بیشتری به عمل آید .(مرکز اسناد کتابخانه ملی ایران، تاریخ ۶/۷/۱۳۱۱،نمره ۱۴۵۱/۱۷۸۸۴)
علاوه بر آنکه خیانتکاران وطنی در قاچاق کالا از کویت به بوشهر،دست داشتند برخی از مامورین اروپائی دولت نیز که از طرف اداره گمرک با مبلغ پنج هزار روپیه برای خریداری محتوای صندوق قاچاق به کویت می رفتند ،جماعتی از قاچاقچیان در بندر مزبور،مبلغ فوق الذکر را اختلاس می کردند و در واقع این عمل زشت،مسببش همان ماموران اروپائی بودند .قابل ذکر است که نام یکی از مامورانی که بعدا مشخص شد عملا در اختلاس دست داشته است، مسیو جان پاتر ،مامور و مراقب امور بحریه در گمرک بندر بوشهر، بود .(حبل المتین ،۱۰ مرداد ۱۳۰۶ ش/۴ صفر ۱۳۴۶ ق/۲ آگوست ۱۹۲۷م/ص ۳۵/ ش ۳۰و ۲۹/صص ۱۲-۱۱)
طبق اخبار حبل المتین در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۰۵ش/۱۹۲۶م،از بنادر جنوب ایران پس از تصویب قانون انحصار قند و شکر در مجلس و بالا رفتن قیمت این اجناس در عرض یک ماه ، چهار کشتی از هند وارد شده بود که همه به صورت قاچاق بوده است .(حبل المتین ،سال ۳۳ ش ۲۳ص ۱۸) پس از اعمال این قانون تجارت،قاچاق در بنادر جنوبی خلیج فارس رونق گرفت ،کالاهای قاچاق به ویژه آنهایی که در درون ایران در حالت انحصاری بودند مانند قند و شکر و چای از طریق بصره و عراق از بمبئی به مقصد شارجه ،دبی و کویت مل میشد و شیوخ این مناطق بدون پرداخت حقوق گمرک این کالاها را به صورت قاچاق وارد میکردند و در بازار به قیمت ارزانتر ارائه میکردند .(حبل المتین،سال ۳۲،شماره ۱۷،سال ۳۳،شماره ۱۱،صفحه ۱۹)
از بندر دیلم به وزارت مالیه در طی یک گزارش نوشته شده است که پس از برداشتن اداره ساخلوی حمل قاچاق از دیلم شدت یافته و به طور یقین در این چند ماهه بالغ بر ده هزار گونی قند و شکر و چای وارد شده که در این گزارش گفته شده است که مامورین دولت ،رؤسای دواذر دیلم ،امنیه و مستاجرین جدید گمرک ، رئیس تلگرافخانه و مفتش بنادر ،سرسلسله آنان مدیر گمرک در این عمل دست داشته اند و انواع و اقسام قاچاقچیان را به کویت فرستاده و ایمنی آنان را تضمین کرده است و همچنین در ادامه از بده بستانهای پنهانی میان افراد مذکور سخن به میان آورده است .همچنین در ادامه آورده شده که روی گونی این اجناس مارک بوشهر حک شده است .(حبل المتین ،۱۸ بهمن ۱۳۰۵ش/۴ شعبان ۱۳۴۵ق/۸ فوریه ۱۹۲۷م،س۳۵/ش۸/ص ۲۰)
از مهمترین صادرات بندر دیلم که با آرم محصولات صادراتی بندر بوشهر به کویت صادر میشد عبارت بودند از:کشمش و انگور و جو و گندم که این جو وگندم به ارزش ۳۰۰۰ قران، صادر می شد . (حسن زنگنه، جنوب ایران به روایت سفرنامه نویسان،انتشارات نوید شیراز،شیراز،۱۳۸۰ ،ص۷-۱۴۶) در واقع بندر دیلم ،نقش واسطه گری میان بندر بوشهر و کویت ایفا می کرد .بدین ترتیب که :
۱-قماش به ارزش صد و پنجاه هزار-۱۵۰۰۰۰- قران از بوشهر و کویت وارد بندر دیلم می شدند و معامله می گشتند .
۲-شکر به ارزش پنجاه هزار -۵۰۰۰۰-قران از بوشهر و کویت وارد این بندر میشد .
۳-چای به ارزش ده هزار-۱۰۰۰۰-قران از بوشهر و کویت وارد میشد . (حسن زنگنه، جنوب ایران به روایت سفرنامه نویسان،انتشارات نوید شیراز،شیراز،۱۳۸۰ ،ص۱۴۷)
علاوه بر قاچاق کالاهایی مانند قند و شکر و چای، اسلحه نیز به شکل قاچاق ،پس از طی سواحل عمان وارد کویت میشد که اغلب آن کشتی ها متعلق به رعایای انگلیس و فرانسه می بودند . این کشتی ها پس از کمی توقف در بندر کویت، به بندر ریگ و بندر بوشهر می رفتند و کالاهای خود را پیاده می کردند .(حبل المتین،۱۲ صفر ۱۳۱۸ ق/۱۱ ژوئن ۱۹۰۰م،س ۷/ش ۲۹/ص ۸)
قاچاق اسلحه نیز به سواحل ایران خیلی زیاد شده و حتی مشوقینی هم در پشت پرده این ماجرا هستند . بحرین و کویت و دوبی برای قاچاقچیان و برای در هم شکست و خسارت به تجارت ایران و برای اسلحه رساندن به طوائف ایران- به منظورتفرقه افکنی و ایجاد هرج و مرج توسط دول خارجی در پیشبرد منافع سیاسی اشان-کمین گاه های خوبی شده بود.(حبل المتین،۲۵ اردیبهشت۱۳۰۷ ش/۲۴ ذی الحجه ۱۳۴۶ق/۱۵ می ۱۹۲۸م،س ۳۶/ش ۲۳/ص ۱۲)
تجارت مذکور روز به روز در بوشهر توسعه میافت ،در حالی که پیش از این اسلحه از لندن بدون هیچ محدودیتی جهت مبادله به بوشهر حمل میشد ،اما با برقرار شدن ممنوعیت تجارت، اسلحه در ایران ،این محموله به صورت قاچاقی از مسقط ،کویت و بحرین به بنادر ایران و از جمله بوشهر وارد میگردید .(آرشیو ،ک ۱۳،پ۱۴،۱۳۱۸ق) (ر.ک : رضائی،۱۳۸۹ :۲۶). در سنه ۱۳۱۴ق،بنا به خواهش انگلیسی ها ،دخول اسلحه در ایران منع گردید و به این سبب مبلغی کلی از عمل گمرکات که از آن وقت در اجاره کام بود،کاسته شد .ولی پس از منع اسلحه ،عمل قاچاق در عموم بنادر به ویژه بوشهر شیوع یافت و تجار اسلحه را از لندن و سایر نقاط فرنگستان خریداری نموده ،در ابتدا به مسقط و کویت و بحرین،وارد نموده و به طور پنهامی وارد بوشهر می نمودند و چنانچه حکومت هم متوجه این تخلفات می شد ،به واسطه کسر و فقدان دخلی که به عایدات گمرک وارد می آمد،مبلغی گرفته و سکوت اختیار می کرد .(سعادت کازرونی، ۱۳۹۰ : ۸-۱۳۷)
حبل المتین، در خصوص تعلق داشتن این اسلحه ها که به صورت قاچاق وارد بندر بوشهر می شوند می نویسد : این اسلحه ها پس از طی سواحل عمان وارد کویت میشوند و از آنجا در بنادر ایران به ویژه بندر بوشهر پیاده میشوند و اغلب این جهازات شراعی متعلق به رعایا و اتباع انگلیس و فرانسه میباشد .(حبل المتین ،۱۲صفر۱۳۱۸ ق/۱۱ ژوئن ۱۹۰۰م،س ۷/ش ۲۹/ص۸)
اگرچه انگلستان با مانور نظامی توانست تا حدودی کنترل قاچاق اسلحه را در دست بگیرد اما با وقوع جنگ جهانی اول ،ارکان نظامی این دولت به منظور ممانعت از تردد اسلحه در منطقه، متزلزل و ضعیف گردید .پس از پایان جنگ جهانی ،سلاح هایی یافت میشد که ساکنین کرانه ها در طول جنگ به غنیمت برده بودند این تسلیحات توسط لنج و بیشتر از کویت و قطر به بنادر ایران به ویژه بندر بوشهر قاچاق می شد .(بیات ،۱۳۷۳ :۱۳۴)قاچاق اسلحه همواره پیامدهای منفی ای نیز به همراه داشته است و مسبب ایجاد یکسری ناامنی در بنادر مذکور می گردیده است .به طوری که در مکتوب به دست آمده از درگیری قاچاقچیان و ماموان، حکایت می کند .در یکی از واردات کالاهای قاچاقی، میان قاچاقچیان مسلح،درگیری رخ دادو در آن مکتوب به مصادر اصلی بوشهر در این خصوص ،راپرت داده است .(مرکز اسناد کتابخانه ملی، نمره عمومی۳۲۹۲۲،نمره خصوصی ۱۳/۲۵/۴۰۹،تاریخ ۹ /۸/۱۳۱۱)
روزنامه حبل المتین در خصوص قاچاق سکه نقره ایران به شیخ نشین کویت ،این چنین گزارش می نویسد ، دسته دسته قاچاقچی ،ده هزار،سه هزار،پنج هزار تومان سکه نقره ممنوعه ایرانی به علاوه قالی و تریاک و تنباکو به بحرین و کویت وارد و با شکر و چای و اسلحه در کویت آن اجناس قاچاق شده را تعویض می کنند و به بنادر ایران و بندر بوشهر تحویل می دهند .ایرانیان حساس سکنه بحرین و کویت که روزانه این حرکت قانون شکنانه هموطنان خود را به چشم می دیدند ،بر این مسئله سرخورده و خجل می شدند .(حبل المتین،۳ آذر ۱۳۰۹ش/ ۳ رجب ۱۳۴۹ ق/۲۵ نوامبر ۱۹۳۰م،س ۳۹،ش ۱۲،ص ۱۰)
در جریان منع برده فروشی توسط انگلیسی ها ،خسارت های فراوانی به تجار وارد گردید و منجر به مختل کردن امر بازرگانی در منطقه خلیج فارس گردید به طوری که در مدت کمی عده ی زیادی از تجار ورشکسته شده و دست از تجارت کشیده بودند . ایجاد چنین وضعیتی در داد و ستد دریایی برای ساکنین سواحل خلیج فارس به ویژه بنادر بوشهر که پیشه خود را از دست داده بودند سبب شد تا به تجارت اسلحه که از درآمد خوبی نسبت به سایر کالاها برخوردار بود ،روی آوردند. از سویی دیگر حوادث و رویدادهایی که در سطح کشورهای منطقه در حال وقوع بودند نیز از جمله عواملی بودند که در اهمیت این تجارت مؤثر واقع شدند و بازار این جریان را بیش از پیش رونق بخشیدند .حوادثی مانند انقلاب مشروطیت در ایران و درگیری مشروطه خواهان جنوب و همچنین جنگ قدرت در سواحل جنوبی ایران میان انگلستان و آلمان که مردان تنگستان و دشتی و دلوار را بیدار ساخت .(رضائی،۱۳۸۹ :۲۴)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:48:00 ب.ظ ]




منابع

    1. ارسطو علی اصغر، زاهد نژاد شهلا، احمدی عذرا.(۱۳۹۰). مقایسه هشت هفته تمرین هوازی و یوگا بر شاخص هزینه فیزیولوژیک بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروز. مجله علمی پزشکی، دوره ۱۰، شماره۲٫
    1. اسدی ذاکر مرضیه.عطاپور مهناز، بهار ۱۳۸۸، تاثیر ورزش بر میزان خستگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس. مجله پرستاری و مامایی تبریز. شماره ۱۳؛ ۳۷- ۴۴٫
    1. افتخاری الهام، نیک بخت حجت الله، اعتمادی فر مسعود، ربیعی کتایون. بهار (۱۳۸۷). تأثیر تمرین استقامتی بر توان هوازی و کیفیت زندگی زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروز. فصلنامه المپیک. سال شانزدهم – شماره ۱(پیاپی۴۱) ،ص ۳۷ -۴۵٫
    1. امامی سید مصطفی، شجاع مرادی محمد حسین. بهار (۱۳۸۳). نورولوژی بالینی آمینوف. شبنم دانش با همکاری چراغ دانش، صفحه ۱۲۳-۱۲۵٫
    1. آذرنیا مهناز، خلیلی محمدعلی، رستمی پروین (۱۳۸۴). بررسی تاثیر بیماری مولتیپل اسکلروزیس (MS) براسپرماتوژنز و هورمون­های جنسی رت­های نر نژاد ویستار. نشریه علوم دانشگاه تهران. جلد ۵، شماره ۱و۲،. ۴۸۷-۴۹۶٫
      1. آشنایی با معانی تعاریف بیماری­های قلبی- عروقی و دویدن برای قلب. (۱۳۹۰). نشریه نوین پزشکی، یادآوری، شماره ۵۱۰٫ ص ۱۰۸-۱۲۳.
      2. (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

    1. بقرآبادی وحدت، صادقی حیدر، پیری مقصود، سنکیان مجتبی, (۱۳۸۸)، تأثیر یک دوره تمرین هوازی بر میزان لپتین، فاکتور نکرو زدهنده تومور- آلفا و اینترلوکین – ۶ مردان چاق و لاغر، مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی سمنان- جلد ۱۱ ، شماره ۱(پیاپی ۳۳).
    1. پازکیان مرضیه، ذاکری مقدم معصومه، مهران عباس. (۱۳۸۷). مقایسه­ تاثیر ورزش­های هوازی و کششی توام با هوازی بر میزان خستگی بیماران مولتیپل اسکلروزیس مراجعه کننده بع انجمن MS شهر تهران در سال ۸۷-۱۳۸۶. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم پزشکی تهران. دانشکده پرستاری و مامایی.
    1. پهلوان خدارحم، ریاحی عالم نادر، حریرچیان حسین، فیروزنیا کاووس، شکیبا مجید و همکاران. (۱۳۹۰). بررسی وسعت آسیب مغزی در بیماران MS عود کننده – بهبود یابنده بوسیله تصویربرداری کمی انتقال مغناطیسی. مجله فیزیک پزشکی ایران، دوره ۸، شماره ۳، پیاپی) ۳۲ (، ۲۱-۲۹٫
    1. حاج هاشمی ولی ال….، قفقازی تقی، احمدی امراله. (۱۳۸۳). بررسی سمیت تحت حاد داروئی طبیعی MS14 در موش صحرایی. دوماهنامه علمی- پژوهشی دانشور پزشکی، دانشگاه شاهد، ، سال ۱۱، شماره ۵۲، ۱۱-۱۴.
    1. حجازی احسان، امانی رضا، شرف الدین زاده ناصر. (۱۳۸۶). مقایسه ظرفیت تام آنتی اکسیدان سرمی و دریافت مواد غذایی اصلی حاوی آنتی اکسیدان در بیماران مبتلا به MSبا افراد سالم. فصلنامه علمی پژوهشی یافته – دانشگاه علوم پزشکی لرستان. دوره نهم، شماره ۳، ۵۷-۶۴٫
    1. حجازی احسان، امانی رضا، شرف الدین زاده ناصر، چراغیان بهمن. (۱۳۸۶). مقایسه دریافت مواد غذایی عمده حاوی ویتامی Dو سطح سرمی ۲۵ هیدروکسی D3 در بیماران مبتلا به MS با افراد سالم. مجله علوم تغذیه و صنایع غذایی ایران. سال دوم، شماره ۴ ،۵۹-۶۶٫
    1. حضرتی مریم، زحمتکشان نسرین، دژبخش طاهره، نیک سرشت علیرضا، ضیغمی بهرام. (۱۳۸۴). تاثیر فرایند نوتوانی بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس. مجله ارمغان دانش– دوره ۱۰- شماره ۳٫
    1. حقیقی امیرحسین، واله فاطمه، حامدی نیا محمد رضا، عسکری رویا. (۱۳۸۹). تأثیر تمرینات هوازی و مکمل ویتامین E بر پروتئین واکنشی C و عوامل خطرزای قلبی-عروقی در زنان یائسه. سال هجدهم – شماره ۲، (پیاپی ۵۰ )، ۶۱-۷۰٫
    1. دربندی آذر، رضایی شادی. (۱۳۸۶). بررسی شیوع نورالژی تریژمینال در بیماران Multiple Sclerosis مراجعه کننده به انجمن MS ایران در سال۱۳۸۴٫ مجله دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، ویژه نامه )تشخیص – پاتولوژی(، ۵۶۱-۵۶۷.
    1. رزمجو کیوان و نرگس خوانساری. (۱۳۸۷). اصول طب داخلی هاریسون ۲۰۰۸٫ بیماری­های مغز و اعصاب. موسسه انتشاراتی اندیشه رفیع، ۶۸-۸۷٫
    1. زارعی سید حسین، ابراهیمی حسین علی، شفیعی کاوه، خردمند علی. (۱۳۸۷). خستگی در بیماری اسکلروز متعدد چیست؟ فصلنامه علوم مغز و اعصاب ایران، سال هفتم، شماره ۲۴، ۳۳۶-۳۲۹٫
    1. سالاریفر مجتبی، کسائیان ابراهیم، کاظمی صالح داود، علیدوستی محمد، زینعلی علی، رئیسی دهکردی ماریا. (۱۳۸۷). مقایسه پیامدهای آنژیوپلاستی در بیماران دارای سابقه بای پس شریان کرونری و بیماران بدون سابقه بای پس شریان کرونری. مجله علمی سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران، دوره۲۶ ، شماره۳، ، ۳۳۶-۳۴۷٫
    1. سلطانی محمود، حجازی محمود، نور نعمت الهی صالحه. (۱۳۸۸). بررسی تاثیر یک دوره فعالیت هوازی در آب بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروز. مجله ی علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، سال پنجم، شماره ۴ پیاپی (۲۰)، ۲۶۷-۲۷۴.
    1. شاه بیگی سعید، نوریان عباس، صحرائیان محمدعلی، شایگان نژاد وحید، طباطبائی مژگان، احسن بهروز. (۱۳۸۷). داروی میتوکسانترون در بیماری مالتیپل اسکلروزیس (MS). فصلنامه علوم مغز و اعصاب. سال چهارم، شماره ۱۰، ۱-۱۰.
    1. قاسمی احسان، پورمومنی عباسعلی، چت ساز احمد، اعتمادی فر مسعود و همکاران. (۱۳۸۹). مقایسه تاثیر تمرین درمانی و بیوفیدبک روی بی­اختیاری ادرار بیماران مبتلا به MS. پژوهش در علوم توانبخشی، سال ۶، شماره ۲، ۱-۱۰٫
    1. کارگرفرد مهدی، اعتمادی­فر مسعود، اسفرجانی فهیمه، محرابی مریم، کردوانی لاله. (۱۳۸۹) . تغییرات در کیفیت زندگی و خستگی بیماران زن مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس پس از ۸ هفته ورزش در آب. مجله­ی اصول بهداشت روانی. سال ۱۲ (۳). ۷۳-۵۶۲٫
    1. کردی محمدرضا، انوشه لیلا، خداداده سارا، خسروی نیکو، سنگلجی بهرام. (۱۳۹۰). تاثیر یک دوره ترکیبی منتخب بر قدرت، تعادل و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به MS. طب ورزشی، شماره ۵، ۵۱-۶۴٫
    1. محبی نوبندگانی، مرباغی اکرم، ملکزاده جانمحمد، نجفی دولت آباد شهلا. (۱۳۸۶). مطالعه تاثیرورزش پیاده روی بر میزان چربی­های سرم خون مددجویان مبتلا به هیپرکلسترولمی. فصلنامه دانشکده پرستاری، سال چهارم، شماره چهارم، ۱-۱۰٫
    1. مدنی حسین، مانوی­پور حسن، روزبیانی پرویز. (۱۳۸۶). بررسی رابطه سطح عزت نفس با میزان بکارگیری روش­های مقابله­ای و برنامه خود مراقبتی در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (MS) تحت پوشش انجمن MS ایران در سال ۱۳۸۳. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی ایلام. دوره ۱۵، شماره ۴، ۱-۱۰٫
    1. مک آردل (۱۳۸۵)، ترجمه: خالدان اصغر، فیزیولوژی ورزشی (۱) انرژی و تغذیه، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه­ها (سمت). تهران.
    1. ملکی مجید، اورعی سعید، عزیزی فریدون، حاتمی حسین، جانقربانی محسن. (۱۳۷۹). آترواسکلروز در اپیدمیولوژی و کنترل بیماری­های شایع در ایران. تهران. انتشارات. اشتیاق؛
    1. نایبی فر شیلا، افضل پور محمداسماعیل، ثاقب جو مرضیه، هدایتی مهدی. (۱۳۸۹). تاثیر تمرینات مقاومتی و هوازی بر مولکول محلول چسبان بین سلولی و نیمرخ لیپیدی سرم زنان دارای اضافه وزن. ورزش و علوم زیست حرکتی، سال دوم، شماره ۴، ۷۷-۸۷٫
    1. نبوی مسعود، پورفرزام شهریار، قاسمی حسن. (۱۳۸۵). اپیدمیولوژی، سیر بالینی و پیش آگهی مولتیپل اسکلروزیس در ۲۰۳ بیمار مراجعه کننده به کلینیک MS بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران در سال ۱۳۸۱٫ مجله دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، دوره ۶۴ ، شماره ۷،۹۰-۹۷٫
    1. یارائی رویا، غضنفری طوبی، ناصری محسن، فلاح نژاد سمیه، اقتدار دوست مرضیه. (۱۳۸۸). تاثیر فراورده MS14 بر پاسخ ایمنی هومورال در موش Balb/c. فصلنامه علمی- پژوهشی تحقیقات گیاهان داروئی و معطر ایران جلد ۲۵، شماره ۲، ۲۴۴-۲۵۲٫
    1. Adamopoulos S, Parissis J, Kroupis C, Georgiadis M, Karatzas D. Karavolias G, et al. (2001). Physical training reduces peripheral markers of inflammation in patients with chronic heart failure. Eur Heart J; 22: 791-7.
    1. Agiovlasitis S, Robert W, Fernhall B. (2010). Prediction of Oxygen Uptake during Level Treadmill Walking In People with Multiple Sclerosis. Journal compilation. 42: 650-655.
    1. Ahmadi A, Arastoo AA, Nikbakht M. (2010). The effects of a treadmill programme on balance, speed and endurance of walking, fatigue and quality of life in people with multiple sclerosis. International SportMed Journal.; 11(4): 97-389.
    1. Ahmadi A, Nikbakht M, Arastoo AA. (2010).The effects of a yoga intervention on balance, speed and endurance of walking, fatigue and quality of life in people with multiple sclerosis. Journal of Human Kinetics. January; 23:43-50.
    1. Andreasen AK, Stenager E, Dalgas U. (2011). The effect of exercise therapy on fatigue in multiple sclerosis. Multiple Sclerosis Journal; 17(9): 1041–۱۰۵۴٫
    1. Arastoo A. (1992). Biomechanical and physiological characterization of locomotor impairment. A thesis presented to the Bioengineering University of Strathclyde (Glasgow), UK; p. 97-111.
    1. Arastoo AA, Ahmadi A, Zahednejad Sh. (2011). The comparision of effect of 8 weeks aerobic and yoga training on physiological cost index in multiple sclerosis patients. Sci Med J; 10(2):153-162.
    1. Asano M, Dawes DJ, Arafah A, Moriello C, Mayo NE. (2009). What does a structured review of the effectiveness of exercise interventions for persons with multiple sclerosis tell us about the challenges of designing trials? Multiple Sclerosis; ۱۵: ۴۱۲–۴۲۱٫
    1. ASHTON F. (2004). The Multiple Factors of Multiple Sclerosis. Journal of Nutritional & Environmental Medicine; 14(4): 1–۱۱٫
    1. Atashzadeh F, Shiri H, Moshtaqe esheqi Z. (2003). Effect of Exercise Training on Activity of Daily Living in Women with Multiple Sclerosis in Iranian Multiple Sclerosis Society. Journal of Rafsenjan University of Medical Sciences; (3)9: 71–۱۶۴٫
    1. Azarbayjani M, Abedi B. (2012). Comparison of Aerobic, Resistance and Concurrent Exercise on Lipid Profiles and Adiponectin in Sedentary Men. Knowledge & Health; 7(1): 37-43.
    1. Azimian M. (1999). Pschological and Bodily in Multiple Sclerosis. Rehabilitation J; 3: 43-47.
    1. Bailey J. (2006). MS essentials for people living with MS. First edition. Multiple Sclerosis.
  1. Barbara S. (2008). Exercise training in persons with multiple sclerosis. Us Neurological Disease. 17-20.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:48:00 ب.ظ ]




اصطلاحات واقع در پرانتز توسط آقای هاینز و همکارانش در سال ۲۰۰۴ و همچنین شاه و وارد در سال ۲۰۰۷ بکارگرفته شده‌اند.

منطقا به‌نظر می‌رسد که نابی مفهوم استواری شامل فعالیت‌های JIT، کاهش منابع، استراتژیهای بهبود، کنترل نواقص، استانداردسازی و تکنیک‌های مدیریت علمی باشد. اما، صورتبندی یک تعریف روشن که قادر باشد همه‌ی این عناصر را در برداشته و همچنین اهداف متنوع را بصورت یکپارچه درآورد، در ادبیات تحقیق ناب مشکل می‌باشد(چمپی، ۱۹۹۹). که البته در ادامه به یکی از جامع‌ترین تعاریف ارائه شده توسط شاه و وارد (۲۰۰۷) خواهیم پرداخت. بعبارتی، می‌توان گفت که تولید ناب (به‌زحمت) از پس امتحان اعتبار همگرا برآمد، اگرچه که میان مولفان در رابطه با مقصد کلی مفهوم، توافق روشنی وجود ندارد.

۲-۱۳-۳ تجزیه و تحلیل اعتبار تمایز تولید ناب

تفاوت میان TQM و تولید ناب چه می‌باشد؟ در این قسمت نابی و TQM را بر اساس تحلیل‌های انجام شده توسط هاکمن و واگمن (۱۹۹۵) مورد مقایسه قرار می‌دهیم. بحث را از سه جنبه‌ی مفروضات اساسی[۷۵]، اصول تغییر[۷۶] و مداخله‌ها[۷۷] مورد بررسی قرار می‌دهیم:

  • مفروضات اساسی:
    • کیفیت: کیفیت به اندازه‌ایی که در ادبیات TQM مورد توجه قرار می‌گیرد در تولید ناب قرار نمی‌گیرد. تمرکز عمده در ادبیات تولید ناب بر تولید درست به موقع یعنی JIT می‌باشد فرض بر اینست که JIT به‌همان اندازه که سبب کاهش در هزینه کل می‌شود سبب پررنگتر کردن مشکلات نیز می‌شود. این عمل از طریق کاهش منابع در سیستم صورت می‌گیرد به این ترتیب که موجودی‌های ذخیره[۷۸] نتوانند مشکلات موجود را پوشش دهند. در دیدگاه کوتاه مدت، این کاهش در منابع مستقیما سبب کاهش در هزینه می‌شوند. در بلند مدت، این کاهش صورت‌گرفته در منابع و به‌دنبال آن حذف بافرها موجبات نمایان ساختن مشکلات موجود در تولید را فراهم می‌کنند. بنابراین بعنوان یک منبعی جهت بهبود مستمر به‌شمار می‌آید(Ohno, 1988; Krafcik, 1988).
    • (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

یک اعتقاد عمومی اینست که هدف تولید ناب، حذف اتلاف می‌باشد. اما بازبینی ادبیات تولید ناب حمایت همه جانبه‌ایی را از آن نشان نمی‌دهد البته حذف اتلاف، قطعا یکی از مهمترین جنبه‌های تولید ناب می‌باشد. برخی از مولفان، افزایش ارزش برای مشتری را دلیل انجام عملیات برای حذف اتلاف میدانند(برا ی مثال دنیس، ۲۰۰۲; بیکنو، ۲۰۰۴) درحالیکه دیگران آنرا (حذف اتلاف) یک استراتژی برای کاهش هزینه بیان کرده‌اند(برای مثال اوهنو، ۱۹۸۸; ماندن، ۱۹۹۸).
حذف اتلاف همچنین یکی از بخشهای اساسی TQM می‌باشد که البته تحت لوای هزینه‌های کیفیت[۷۹] بیان می‌شوند(Hackman & Wagman, 1995; Sorqvist, 1998). تفاوت عمده میان TQM و LP در این رابطه (اتلاف)،در میزان دقت آن ها در تعریف اتلاف می‌باشد. در اغلب ادبیات تولید ناب، اتلاف (مودا)[۸۰] بر اساس اشکال هفتگانه (حمل‌و‌نقل، موجودی، حرکت، انتظار، تولید بیش از حد، پردازش بیش از حد، نواقص) ارائه شده توسط اوهنو (۱۹۸۸)، بیان می‌شوند. درحالیکه TQM یک تعریف بسیار کلی‌تری نسبت به هزینه‌های کیفیت دارد، و آن ها را به هر چیزی که بتوان آنرا از طریق بهبود حذف کرد، اتلاق می‌دارد.
– کارکنان و کیفیت کارشان. یک انتقاد مهم به مفهوم تولید ناب اینست که آن بطورکلی دارای دیدگاهی با توجه ضعیفی به موضوع کارکنان می‌باشد. حامیان تولید ناب معمولا دارای دیدگاهی ابزاری[۸۱] و مدیریتی هستند که به کارکنان بعنوان یک جزء[۸۲] در سیستم تولید می‌نگرند (Kamata, 1982; Berggren, 1992, 1993). بحثهای فراوان درباره جیدوکا و پوکایوکه در ادبیات تولید ناب بیانگر اینست که به کارکنان نمی‌توان برای تولید محصولات با کیفیت مطلوب اعتماد کرد، بنابراین در پی کشف تکنیک‌هایی برای برطرف کردن امکان بروز اشتباه توسط نیروی انسانی در سیستم هستند.
-سازمان بعنوان یک سیستم. چیزی که بین تولید ناب و TQM مشترک است، نگرسیتن به سازمان بعنوان یک سیستم می‌باشد(Womack & Jones, 2003; Bicheno, 2004). اما اختلاف ناچیزی در دیدگاه این دو مفهوم وجود دارد. TQM دارای تاکید فراوان بر ساختار داخلی و یکپارچه‌سازی ادارات درون سازمان می‌باشد، در حالیکه تولید ناب، زنجیره‌‌ی تامین را مورد خطاب قرار می‌دهد و عملیات تولیدی داخل سازمان را، بعنوان بخشی از جریان ارزش[۸۳] ترسیم شده از تامین‌کنندگان فرعی تا مشتریان نهایی، در نظر می‌گیرد.
-کیفیت، مسئولیت مدیریت ارشد است. این مورد نیز با وجود اندکی تفاوت، یکی دیگر از وجوه اشتراک این دو مفهوم می‌باشد. مدیران در TQM، مسئول ایجاد ساختارهایی برای حمایت از کارکنان در تولید محصولات با کیفیت می‌باشند( (Deming, 1986. این ایده در تولید ناب نیز وجود دارد ولی منطق پشت آن، حول حذف عوامل انسانی از سیستم بوسیله‌ی جیدوکا و پوکایوکه، بنظر می‌رسد. با اشاره‌ایی به لفظ‌گذاری توسط مک گریگور، می‌توان بیان داشت که TQM بر اساس تئوری Y و LP بر اساس تئوری X بنا نهاده شده‌اند(Ezzamel et al., 2001).

  • اصول تغییر:

– تمرکز بر فرایند. در مفهوم نابی بیشتر از واژه‌ی جریان ارزش استفاده می‌شود (Womack&Jones, 2003). واژه‌ی‌ فرایند مصطلح توسط تئورسین‌های TQM ، دارای سطح تجرد پایین‌تری بوده و در واقع به زیر فرایندها یا فعالیت‌ها اشاره دارند(Riley, 1998). این مفهوم که، مدیریت بایستی فرایندها را تجریه‌وتحلیل و بهبود بخشیده و کارکنان را نیز آموزش دهد، در هر دو مفهوم مشترک است.
– مدیریت بر اساس واقعه[۸۴]. در ادبیات تولید ناب صراحتا در رابطه با مدیریت بر مبنای وقایع سخنی به میان نیامده است. اگرچه، این شیوه‌ی مدیریت بطور ضمنی مورد توجه می‌باشد اما ابزارهای تحلیلی فراوانی نیز به‌منظور کمک به دستیابی تولید ناب مورد استفاده قرار می‌گیرد. اگرچه این دیدگاه میان این دو مفهوم مشترک است اما تفاوتهایی نیز با هم دارند. در TQM استفاده از ابزارهای آماری برای تجزیه ‌و تحلیل تغییرپذیری یک مفهوم اساسی می‌باشد (Hackman & Wagman, 1995). در عقیده‌ی تولید ناب این موضوع به‌همین میزان دارای اهمیت نمی‌باشد. در حقیقت، برخی از نویسندگان به مخالفت با بکارگرفتن ابزارهای آماری به منظور تجزیه و تحلیل فرایند پرداخته و استفاده از ابزارهای بدیلی چون بازرسی و بصری‌کردن مسائل[۸۵] را توصیه می‌کنند(Dennis, 2002; Liker, 2004).
– یادگیری و بهبود مستمر. به بیان هاکمن و واگمن (۱۹۹۵)، TQM یک ” فرا- یادگیری کینه‌جویانه و شدید”[۸۶] تعبیر می‌شود. در ادبیات تولید ناب به این شدت به جنبه‌های یادگیری تاکید نشده است. همانطور که در بالا بیان شده است، بطورکلی ادبیات تولید ناب به جنبه‌های رفتاری کارکنان کمتر توجه کرده و بیشتر به استفاده از تکنیک‌های ابزاری برای ایجاد بهبود در عملکرد سیستم توجه دارد. همچنین در تولید ناب تمرکز روشنی بر بهبود مستمر که تداعی کننده‌ی اشکال خاصی از یادگیری می‌باشد، وجود دارد. اما، سوالی که مطرح می‌شود اینست که چه کسی یاد میگیرد. TQM بر تحریک خلاقیت و تلاشهای انفرادی برای به بهبود، تمرکز دارد (هاکمن و واگمن، ۱۹۹۵)، درحالیکه نابی دارای تاکید جدی بر استانداردسازی کار و یادگیری گروهی می‌باشد (Niepce & Molleman, 1998; Thompson & Wallace, 1996).
۳) مداخلات:
– تجزیه‌و تحلیل نیازمندی‌های مشتری[۸۷] . توجه به مشتری یکی از عیارهای[۸۸] TQM می‌باشد، بطوریکه هر گونه فعالیت بهبود بایستی بر مبنای تجسس و وارسی نیازمندی‌های مشتری صورت بپذیرد. حال چه مشتری داخلی باشد و یا اینکه خارجی باشد. مفهوم نابی تاکید جدی بر علائق مشتری ندارد. برخی از نویسندگان بیان میکنند که مهمترین هدف تولید ناب خشنود کردن مشتری می‌باشد(Dennis, 2002). اما در ادبیات تولید ناب، متدهای موجود برای تجزیه‌وتحلیل نیازمندی‌های مشتریان بسیار اندک می‌باشد که این خود دال بر معمول نبودن این موضوع در مفهوم نابی می‌باشد.
– شراکت با تامین‌ کننده. تامین کنندگان در هر دو مفهوم با اهمیت می‌باشند. هر دو مفهوم خاطرنشان میکنند که بایستی یک مشارکت بلند مدت با تامین‌کنندگان برقرار کرده و بر اثر تشریک مساعی با آن ها به بهبودهایی دست یافت. اگرچه همه‌ی نویسندگان این موضوع را مطرح نکردند ولی اکثریت آن ها این موضوع را اذعان داشتند.
– تیمهای بهبود. در بیشتر متون TQM، دوایر کیفیت[۸۹] دارای نقش اساسی می‌باشند که از آن ها در فعالیت‌های حل مسئله و بهبود استفاده می‌کنند. در ادبیات تولید ناب نیز صراحتا از تیمهای بهبود صحبت‌هایی به میان آمده است اما فقط توسط نیمی از نویسندگان بازبینی شده در این تحقیق به آن ها اشاراتی شده است. اما اغلب، همه‌ی آن ها از فعالیت‌های بهبود بحثهایی را مطرح می‌کنند.
– روش‌های علمی جهت سنجش و بهبود عملکرد. هر دو مفهوم از روش‌های علمی متنوعی برای تجزیه و تحلیل و ارزیابی عملکرد استفاده می‌کنند. اما این متدها بطور مشخصی متفاوت از هم می‌باشند، و ابزارهای نسبت داده شده به یک مفهوم، عموما در ادبیات مفهوم دیگر ذکر نمی‌گردند. هدف سنجش نیز در آن ها متفاوت می‌باشند. سنجش در TQM به‌ منظور شناسایی مسائل و مستندسازی بهبود صورت می‌گیرد در حالیکه نظریه‌پردازان نابی سنجش را با اهداف برنامه‌ریزی و همگام‌سازی[۹۰] دنبال میکنند، برای مثال برای تعیین نرخ تولید(Bicheno, 2004).
– تکنیک‌های مدیریت فرایند. همانطورکه بیان شد، واژه‌ی فرایند در این دو مفهوم با اندکی تفاوت مورد استفاده قرار می‌گیرند. در ادبیات تولید ناب، تکنیک‌های متفاوتی برای سطح کلی فرایندها و همچنین فعالیت‌های انفرادی وجود دارد. در سطح سازمانی می‌توان، از نقشه‌برداری از جریان ارزش(VSM)[91] به منظور مشخص کردن انواع متعددی از مسائل در طی فرایندها، استفاده کرد(Rother & Shook, 1998). در یک سطح عملیاتی‌تر، تکنیک‌های متفاوت مطالعه‌ی کار و زمان مطرح می‌باشند، برای نمونه نمودار اسپاگتی[۹۲] (Bicheno, 2004).
نابی و TQM- همانند اما متفاوت. بطور خلاصه می‌توان گفت، که TQMو LP در سطح فلسفی، بویژه در رابطه با بهبود مستمر و دیدگاه سیستمی، دارای ایده‌های مشترک فراوانی می‌باشند.. اما، در یک سطح عملیاتی‌تر، این دو مفهوم تفاوتهای بیشتری دارند. ارزشهایی زیر بنایی دو مفهوم نیز، بخصوص در رابطه با ارزشهای مربوط به انسان، بسیار متفاوت از هم می‌باشند.

۲-۱۴ ذکر نکاتی در رابطه با توسعه مفاهیم و تعاریف نابی

با بررسی ادبیات تولید ناب به این موضوع تاکید داریم که تعاریف مفهومی از تولید ناب دارای ماهیت وسیعی می‌باشد و همچنین توجه به این امر که، در تمایز قائل شدن میان اجزاء تشکیل‌دهنده اش، و همچنین میان اجزاء با کل سیستم ، با مشکلاتی مواجه می‌باشیم. این نشان می‌دهد که ما در هر دو فضای عمیاتی و مفهومی تولید ناب با توسعه‌ی کافی نرسیده‌ایم( شکل ۲-۳).
شکل ۲-۳ وضعیت فعلی دانش در رابطه با جهان مفهومی و جهان تجربی مرتبط با مقوله نابی، برگرفته از:۲۰۰۱) (Periem & Butler,
در تحقیقات صورت‌گرفته توسط شاه و وارد (۲۰۰۷)، با در نظر گرفتن فعالیت‌های داخلی و خارجی بطور جامع‌نگرتری به مفهوم‌سازی تولید ناب پرداخته‌ است که در نتیجه سبب انطباق دقیق‌تر تولید ناب با خاستگاهش و همچنین توسعه سنجه‌هایی مناسبتر برای ارائه‌ آن، شده است.
شاه و وارد با بررسی جامع تحقیقات ارائه شده و با ترکیب نمودن عناصر مورد اشاره در این تعاریف، تعریف جامع زیر را از نابی ارائه می‌دهند : “تولید ناب یک سیستم اجتماعی- تکنیکی منسجم است که هدف اصلی‌اش، حذف اتلاف از طریق کاهش یا حداقل‌سازی همزمان تغییرپذیری داخلی، تغییرپذیری تامین‌کننده و نیز تغییر‌پذیری مشتری است (Shah & Ward, 2007).
در این قسمت به ارائه توضیحات مختصری در رابطه با چند واژه‌ی بکارگرفته شده در تعریف فوق( به زعم نگارنده) می‌پردازیم:
۱) اتلاف: هر چیزی که موجب ایجاد ارزش افزوده برای محصول نشود، اتلاف می‌باشد(Monden, 1983) . بعبارتی، هر چیزی که مشتری در ازای آن حاضر به پرداخت پول نباشد و بایستی آن را حذف کرد، اتلاف تلقی می‌شود. در نتیجه با این تعریف، اتلاف گستره‌ی وسیعی از عملیات را درجنبه‌‌های هزینه‌ای و کیفیت و رضایت مشتری را در بر خواهدگرفت. بنابراین با این تعبیر می‌توان به بسیاری از تعارضات موجود در دیدگاه فلسفی خاتمه بخشید.
۲) تغییرات: اگر نگاهی به گذشته‌ و حوادث تاریخی تولید ناب بیندازیم، خواهیم دید که تولید ناب اجبارا بایستی به سمت کاهش اتلاف سوق داده می‌شد و آن هم به دلیل بوجود آمدن تغییرات شگرف در محیط اقتصادی ژاپن( یعنی بنیه‌ی اقتصادی ضعیف به همراه وجود تقاضای متنوع در حجم کم و…) می‌باشد. وجود این اقتصاد راهی جز مهار یا کاهش این تغییرات تحمیل شده برای تولیدکنندگان ژاپنی باقی نگذاشت. تا اینکه از طریق کاهش این تغییرات از اتلافات مختلف جلوگیری کرده و به بهره‌وری برسند و بتوانند بقای خود را تضمین کنند.کاهش تغییرپذیری به معنای حرکت به سوی ثبات و استانداردسازی و کاهش انحرافات در عملیات می‌باشد(عموزاد خلیل و بورانی، ۱۳۸۷).
۳) کاهش تغییرات همزمان: ثبات و استانداردسازی بایستی در همه‌ی حوزه‌هایی عملیاتی یک کسب وکار صورت بپذیرد تا اینکه این ثباتها با یکدیگر سازگار باشند. بطوریکه تنها را حذف اتلاف، سازگاری و همترازی در این کاهش تغییرات می‌باشد. ایجاد ثبات در یک قسمت بدون وجود ثبات در بخش دیگر هیچگاه ما را به هدف کلی (حذف اتلاف) نمی‌رساند.
برای مثال اگر زمان راه‌اندازی بین تولیداتمان[۹۳] را به یکباره کاهش داده و فرض کنیم که تامین‌کننده هم موجودی لازم را در زمان به موقع تامین کند و با هیچگونه افزایش یا کاهش موجودی روبه‌رو نشویم، بی شک در محاسبه‌ی زمان تکت دچار مشکل می‌شویم و محصولات تکمیل شده‌ی ما زودتر از موعد حاضر می‌شوند و در نتیجه مجبور به نگهداری موجودی در انبار خواهیم بود، بنابراین درست به موقع تولید نکرده و سبب ایجاد اتلاف گشته‌ایم. در این رابطه می‌توان مثالهای فراوانی را ذکر کرد.
این تعریف به علت دارا بودن خصوصیات شفافیت، قابل انتقال‌ به دیگران بودن، ثبات، ایجاز، تفکیک‌پذیری، جامعیت و مانعیت، می‌تواند به عنوان مبنای تحقیقات بسیاری از جمله این تحقیق واقع شود (Wacker, 2004). این تعریف در بوجود آوردن پلی در شکاف ایجاد شده میان دو دیدگاه متفاوت موجود در ادبیات تولید ناب یعنی، دیدگاه فلسفی و عملیاتی کمک خواهد کرد.
شرکت‌های تعقیب‌کننده‌ی تولید ناب به منظور مدیریت تغییرات در حوزه‌های تامین، زمان پردازش و تقاضا بایستی همواره به این تغییرات حساس بوده و همواره در پی درک دلایل این تغییرات باشند. تغییرپذیری در تامین زمانی اتفاق می‌افتد که تامین کننده قادر نباشد منابع را در کمیت، کیفیت، زمان و مکان مقتضی تامین نماید. این تغییرپذیری را می‌توان از طریق بوجود آوردن زیربنایی از تامین‌کننده‌های قابل اتکاء و درگیر که شامل تعداد اندکی از تامین‌کنندگان کلیدی با قراردادهای بلند مدت می‌باشد، کاهش داد. از دیگر فعالیت‌های بکارگرفته‌شده به‌منظور محدودکردن تغییرپذیری تامین‌کننده می‌توان به فراهم کردن بازخوردهای منظم بر کیفیت و تحویل و همچنین فراهم آوردن آموزش و توسعه به‌منظور بهبود هر چه بیشتر تامین کننده، اشاره نمود(آرمسترانگ، ۲۰۰۵).
مشابها، به‌منظور حداقلسازی تغییرپذیری در زمان فرایند تکنیک‌ها و ابزارهای فراوانی وجود دارد. برای مثال، مشخص‌کردن دقیق جزئیات عملیات تولیدی ما را در توازن هر چه بهتر خط تولید و در نتیجه پیش‌بینی مناسبتر کمیت تولید، توانا خواهد ساخت. با یک برنامه تضمین کیفیت دقیق می‌توان میزان دوباره‌کاریها و در نتیجه تغییرپذیری در زمان تولید را کاهش داد. وجود کارکنان چند مهارته موجب خواهد شد با پدیده‌ی غیبت کارکنان و در نتیجه ایجاد اختلال در جریان، کیفیت، و کمیت تولید بطور مناسبی برخورد شود(Monden, 1983 (. تولید ناب همچنین شامل فعالیت‌ها و ابزارهای متفاوت دیگری برای حداقلسازی تغییرات زمان فرایند می‌باشد.
اثرات تغییرپذیری تقاضا می‌توانندکل فرایند تولید راتحت تاثیر منفی قرار دهد و زمانبندی روزانه‌ی تولید را به هم بریزد. به منظور مواجهه با تغییرات تقاضا، تولید ناب بر زمان تکت[۹۴]که به عنوان مقیاسی جهت تعیین مقادیر مورد نیاز از محصولات به منظور تامین تقاضای مشتریان می‌باشد و همچنین از تکنیک‌های هموارسازی تولید مانند هیجونکا= به منظور سازگاریی باتغییر در تقاضا، تمرکزمی‌کند(Monden, 1983). همچنین شاید از مدیریت تقاضا[۹۵] نیز به منظور هموارسازی نوسانات در الگوهای تقاضا در بازه‌های زمانی، استفاده کنیم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:48:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم