شکل ۲-۳) چارچوب یلمزلف
در چارچوب یلمزلف چهار مقوله وجود دارد: جوهر بیانی، شکل بیانی، جوهر محتوایی، شکل محتوایی. از آنجایی که سوسور تاکید داشت که زبان «یک شکل است نه یک جوهر»، چارچوب یلمزلف به ما اجازه میدهد که متون را طبق ابعاد متفاوتشان تحلیل کنیم و به هر کدام از آن ابعاد، وجوه بالقوه دلالتی اختصاص دهیم. جدول فوق چارچوب مفیدی برای تحلیلهای نظاممند از متون مهیا میساد که باعث وسعتبخشی به ساختمان ِ نشانه خواهد شد و به ما یادآوری خواهد کرد که مادیت نشانه خود میتواند دلالتگر باشد (چندلر: ۱۳۸۶ صص ۹۱ و ۹۲).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
براساس این مدل مادهی [طرح] بیانی، تودهای پیوسته و بیشکل است که یک نظام نشانهای معین با مجزا کردن عناصر معتبر و ساختاریافته به آن صورت میبخشد وسپس به تولید آنها در قالب جوهر میپردازد؛ ماده محتوا، همان عالم به مثابه میدان تجربه است که یک فرهنگ معین با مجزا کردن عناصر معتبر وساختاریافته به آن صورت میبخشد وسپس به انتقال آنها به شکل جوهر میپردازد. تفاوت میان عنصر صورت وعنصر جوهر همان تفاوتی است که میان یک نوع و یک رخداد محسوس (مورد) وجود دارد. رابطهی ایجاد شده بر اساس یک قرارداد، صرف نظر از ماهیت آن، بین عنصر صورت بیان و عنصر صورت محتوا نقش نشانهای خوانده میشود. تمام نشانهشناسی نه از «نشانهها»، بلکه از نقش های نشانهای تشکیل شده است. مدلی که در اینجا اختیار شده، امکان تدوین نوعی نشانهشناسی را فراهم میآورد که صرفا ارجاعی نیست (بیانها به طور طبیعی میتوانند برای ارجاع به چیزها و یا حالات به کار روند؛ اما در وهلهی نخست به واحدهای فرهنگی برمیگردند یعنی به عناصر محتوا که به وسیله یک فرهنگ معین ساخته وپرداخته شدهاند) (اکو ۱۳۸۹: ص ۲۰).
آنچه را که سوسور ارزش نشانه تلقی کرده است، وابسته به روابطاش با دیگر نشانههای درون نظام است. نشانه در بافت است که دارای ارزش میشود و چیزی بیش از مجموعهای اجزایش است. نشانه دارای ارزشی مطلق که مستقل از بافت آن باشد، نیست. سوسور برای مقایسه از بازی شطرنج یاری میستاند او اذعان دارد که ارزش هر مهره وابسته به موقعیتاش در صفحه شطرنج است.
شکل ۲-۴) رابطهی بین نشانهها
در حالی که معنا وابسته به رابطهی دو جز نشانه است، ارزش نشانه هم از طریق رابطهای که با دیگر نشانهها ی یک نظام کل دارد تعیین میگردد (چندلر: ۱۳۸۶).
هماگونه که پیشتر اشاره شد در الگوی سوسوری نشانه یک کل است که از اتصال دال به مدلول نتیجه میشود. رابطهی بین دال و مدلول «دلالت» نام دارد که در شکل با دو پیکان نشان داده شدهاست. دلالت خود به دو گونه است مستقیم و ضمنی؛ در نشانهشناسی دلالتهای مستقیم و ضمنی، وجوهی برای تشریح رابطهی میان دال و مدلول و تمایزی تحلیلی که میان دو نوع از مدلولها به وجود میآید، میباشند: مدلولهای مستقیم و مدلولهای ضمنی. معنا توسط هر دوی این دلالتها به وجود میآید. در دلالت مستقیم تمایل به ارائه معنای معین، ملفوظ، آشکار یا مطابق عقل سلیم، برای نشانه وجود دارد. اصطلاح دلالت ضمنی برای ارجاع به معناهای اجتماعی – فرهنگی و شخصی نشانه به کار میرود و به طبقه، سن، جنسیت و نژاد ِ تفسیرگر بستگی دارد. ماهیت نشانهها چندمعنایی است. آنها در برابر تفسیرها گشوده هستند و دلالتهای آنها را باید بیشتر ضمنی دانست تا مستقیم (چندلر: ۱۳۸۶ صص ۲۰۷ و ۲۰۸). ارتباط بین دال و مدلول بیشتر معلول قراردادهای فرهنگی – اجتاعی است که میتواند تصریحی یا تلویحی باشد. این دو شکل دلالت در اغلب پیامها و کنشهای ارتباطی حالتی آمیخته دارند و همین امر یکی از دلایل چندمعنایی بودن نشانههاست. پیچیدگی روابط انسانی، آفرینندهی نظامهای بیانی است که به طور همزمان چندین معنا را در بر دارد (گیرو[۱۰]: ۱۳۸۰).
به گفتهی فیسک[۱۱] دلالت مستقیم چیزی است که به تصویر درآمده و دلالت ضمنی چگونگی این به تصویر درآمدن است. بارت نیز درمتون ادبیِ واقعگرا به این نتیجه رسید که دلالت ضمنی تولیدکنندهی امر موهوم دلالت مستقیم، توهم شفافیت رسانه و توهم این همانی ِدال و مدلول است. بنابراین دلالت مستقیم خود یک دلالت ضمنی بیش نیست.
بر پایهی خوانشهای آلتوسری، زمانیکه ما دلالتهای مستقیم را میآموزیم، با یادگیری دلالتهای ضمنی غالب، در دام ایدئولوژی میافتیم. در حالی که از دیدگاه نظریهپردازان، ایجاد تمایز میان دلالت مستقیم و دلالت ضمنی سودمند به نظر میرسد، اما در عمل این دو از هم جدایی ناپذیرند. بیشتر نشانهشناسان بر این باورند که هیچ نشانهای نمیتواند صرفا دلالت مستقیم داشته باشد. والنتین ولوشینف اصرار داشت که نمیتوان مرز قاطعی میان دلالت مستقیم و دلالت ضمنی ایجاد کرد زیرا «معنای ارجاعی با ارزشگذاریهای ما تغییر میکند… معنا همیشه از ارزش داوری رسوخ میپذیرد» هیچ توصیف خنثی و «ملفوظی» وجود ندارد که از عناصر ارزشی رها باشد. در نظر اکثر نشانهشناسان معاصر هر دوی دلالتهای مستقیم و ضمنی شامل به کارگیری رمزگان هستند. دلالت مستقیم متضمن توافقهای گستردهتر اجتماعی است. معنای مستقیم یک نشانه باید برای تمام اعضای یک فرهنگ مورد توافق باشد اما برای معناهای ضمنی یک نشانه هرگز نمیتوان مجموعهی کاملی جمع آوری کرد. عکسالعملهای «بینافردی» نیز تا اندازهای شکل دهندهی دلالتهای ضمنی میباشند. این دلالتها صرفا معناهایی «فردی» نیستند آنها توسط رمزگانی که تفسیرگر آن را به کار میگیرد تعیین مییابند (چندلر: ۱۳۸۶).
رمزگان فرهنگی فراهم آورندهی چارچوبی از دلالتهای ضمنی است بدین صورت که آنها «حول وحوش تقابلها وتعادلهای کلیدی آن رمزگان سازمان مییابند». و هر وجه «در زیر دستهای از زوجهای نمادین مرتب میشود». در این دسته ها به سادگی میتوان دلالتهای ضمنی را تشخیص داد. دلالت مستقیم و دلالت ضمنی اغلب به مثابهی سطوح بازنمایی یا سطوح معنا توصیف میشوند. رولان بارت این دیدگاه لویی یلمزلف را پذیرفت که مراتب دلالتی متفاوتی وجود دارد. مرتبهی اول، دلالت مستقیم است: دراین سطح، نشانه شامل یک دال و یک مدلول میباشد. دلالت ضمنی دومین مرتبهی دلالتی است که نشانههای (دالها ومدلولهای) مستقیم را به عنوان دال خود در نظر میگیرد و یک مدلول اضافی به آنها الصاق میکند. در این چارچوب، دلالت ضمنی یک نشانه است که از دال یک نشانه با دلالت مستقیم مشتق میشود (بنابراین دلالت مستقیم منجر به زنجیری از دلالتهای ضمنی میشود). به این نکته باید توجه داشت که این صورتبندی متضمن این دیدگاه است که «دال یا مدلول بودن، وابسته به سطحی است که فرایند تحلیل درآن اتفاق میافتد. یک مدلول در یک سطح میتواند یک دال در سطحی دیگر باشد». این فرایندی است که در آن به نظر میرسد نشانه به چیزی دلالت دارد اما در واقع از معناهایی متکثر پر میشود. دلالت ضمنی آنطور که بحث سوسور یعنی روابط متداعی پیشنهاد میکند، صرفا بُعد جانشینی نیست. دالهایی که با یک دال حاضر ارتباط دارند خود عاملی کلیدی در تولید دلالتهای ضمنی هستند، بنابراین آنها تشکیل دهندهی یک محور همنشینی نیز میباشند. شرایطی در نظر بگیرید که در آن دو نفر به جرم اختلاس دستگیر شدهاند؛ یکی از آن چند نفر میگوید که من اختلاس نکردهام این سخن دلالت ضمنی دارد و بدین معنی است که دیگر دستگیرشدگان اختلاس کردهاند. رولان بارت[۱۲] با مطالعه روی اسطورهها مرتبهی دیگری از دلالت را مورد بررسی قرار داد بهطوری که امروزه مرتبهی نخست دلالت را دلالت مستقیم، مرتبه دوم را دلالت ضمنی و مرتبهی سوم را دلالت اسطورهای نامگذاری کردهاند. دلالت اسطورهای دیدگاههای جهانشمولی نظیر پدرسالاری، نژادپرستی، آزادی و… را در برمیگیرد.
دال
مدلول
دال
مدلول
نشانه
شکل ۲-۵) مراتب دلالت
دلالت ضمنی یک دال تا حدی وابسته به دالهای دیگری است که در متن با آن همنشین میباشند. همچنین دلالتهای مستقیم و ضمنی، نه تنها موضوعی برای گوناگونیهای اجتماعی- فرهنگی بلکه موضوع عوامل تاریخی نیز هستند: آنها در طول زمان دگرگون میشوند. نشانههایی که به گروهای تحت سلط برای نمونه (زن) ارجاع دارند به همان اندازه که از دلالتهای ضمنی منفی برخوردار بودند، از دلالتهای مستقیم و منفی نیز برخوردار شدند و به خاطر واقع شدن در رمزگان قالب و مقدر زمانشان بود که حتی شامل رمزگان علمی «عینیگرایانه» نیز میشد. فیسک هشدار میدهد که «اغلب پیش میآید که ارزشهای ضمنی را صرفا به عنوان واقعیتهای صریح و مستقیم مورد خوانش قرار میدهیم». گرایش به برابر گرفتن دلالت مستقیم با «ملفوظ»، «خودآگاه» و «حقیقی» بسیار خطرناک و گمراه کننده است (چندلر: ۱۳۸۶). سوسور تاکید داشت که معنا از تمایزهای میان دالها ناشی میشود؛ این تمایزها خود به دو نوعاند: همنشینی (چگونگی قرار گرفتن عناصر کنار هم) و جانشینی (چگونگی جایگزینی عناصر جای هم). روابط جانشینی میتوانند هم در سطح دال و هم در سطح مدلول عمل کنند. این روابط را میتوان منشینی و جانشینی است. برای نمونه بررسی رولان بارت از نظام پوشاک اینگونه است: عناصر جانشین رختهایی روابط مبتنی بر قیاس دانست. عناصر همنشین ترکیب منظمی از دالهای مرتبط به هماند که یک کل معنادار را در یک متن شکل میدهند. ساختار تمام متون و فرآیندهای فرهنگی دارای هر دو محور ه هستند که نمیتوان آنها را همزمان در یک قسمت بدن استفاده نمود (مانند کلاههای گوناگون)؛ و بُعد همنشینی کنار هم قرار گرفتن لباسهای مختلف بهطور هم زمان در کنار هم است مانند یک ترکیب کامل از کلاه تا کفش. در محدودهی ژانر هنگامی که بُعد همنشینی دارای ساختاری متنی است، بُعد جانشینی میتواند به گستردگی انتخای موضوع باشد. در این چارچوب شکل اثر بُعد همنشینی آن و محتوای اثر، بُعد جانشینی آن را تشکیل خواهد داد. در زیر در کنار محورهای همنشینی و جانشینی محورهای یاکوبسن نیز برای فهم بهتر ارائه شدهاست. تمایز یکی از جنبههای اصلی تحلیل ساختارگرا است. در روی محور به طور کلی محور افقی، همنشینی و محور عمودی، جانشینی میباشد.
خواند استعاره
دختر رفت جانشینی