دیدگاه نهاد گرا، دیدگاه دیگری است که نسبت به دیدگاه جنسیت و توسعه تحول یافته تر است. مبانی فکری این دیدگاه بیشتر در قالب رویکرد توانمند سازی زنان است. این دیدگاه خواستار افزایش برابری در پنج معیار رفاه، دسترسی، آگاهی، مشارکت و کنترل است (علی بیگی و همکاران، ۱۳۸۶). در دیدگاه جنسیت و توسعه، فرودستی پایگاه زنان و تبعیض علیه آن ها با عدم مشارکت ایشان در برنامه های توسعه معنا پیدا می‌کند (ورزگر، ۱۳۸۱). پس از بزرپ[۱۳]رویکردهای متفاوتی در توجه به زنان و جنسیت در نظریات توسعه مطرح شد. از آن جمله می توان به رویکرد زنان و توسعه، زنان در توسعه و جنسیت در توسعه، اشاره کرد. رویکرد اخیر بر توانمندی زنان تأکید فزاینده ای دارد (خانی،۱۳۸۵).

توجه به جایگاه زنان در برنامه های توسعه دارای اهمیتی کلیدی است. زیرا مشارکت زنان در عرصه های گوناگون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از شاخصه های مهم توسعه انسانی و پایدار مورد نظر سازمان ملل متحد در تعیین درجه توسعه یافتگی محسوب می شود (قدیمی و همکاران،۱۳۹۰). در برنامه های توسعه انسانی جهان سوم شاهد آن هستیم که همواره شهرها نسبت به روستاها و ثروتمندان نسبت به فقیران و مردان نسبت به زنان سهم بیشتری از رشد شاخص توسعه انسانی و بهره گیری از آن داشته اند. بنابر تحقیقات فائو بیش از ۷۵ درصد از جمعیت فقیرترین کشورهای جهان که نزدیک به یک میلیارد نفر می‌باشد، در مناطق روستایی زندگی می‌کنند. این در حالی است که ۷۰ درصد از جمعیت فقیر در جهان را زنان تشکیل می‌دهند و در مجموع سه چهارم مرگ و میر ناشی از فقر مالی و غذایی متوجه زنان و دختران است و از این رو چهره فقر بیش از آنکه روستایی باشد، زنانه است(مدیریت امور زنان روستایی و عشایری، ۱۳۸۴). درک مسائل فوق ازسوی کارگزاران ملی و بین‌المللی توجه آن ها را به نقش زنان در توسعه معطوف کرد. نتیجه آن بود که با وجود طرح رهیافت های مختلف، برابری زنان ومردان درفرایند و نتایج توسعه جزء جدایی ناپذیر توسعه شد (کولایی و طاهری، ۱۳۸۹). درهمین زمینه از اوائل دهه ۱۹۷۰، توجه به نقش زنان درتوسعه مورد توجه قرارگرفته است. این موضوع نیز ناشی از دو واقعیت مهم، که یکی تحقق نیافتن کلی نظریه های توسعه در بهبود وضعیت کشورهای جهان سوم و دیگری، وضعیت نامطلوب اجتماعی و اقتصادی زنان در این کشورها بوده است، می‌باشد (دادورخانی، ۱۳۸۳).

درسال۱۹۹۰میلادی، مفهوم توسعه که تا آن زمان ‌بر اساس شاخص های اقتصادی تعریف می شد، جای خود را به توسعه انسانی داد. به عبارت دیگر، انسان محور توسعه قرارگرفت و شاخص های آموزشی، امید به زندگی و اشتغال به عنوان معیارهای سنجش آن اعلام شد و ارتقاء سرمایه انسانی دردستورکارکشورهای جهان قرارگرفت. با مطرح شدن ارتقاء سرمایه انسانی که با رشد شاخص های توسعه انسانی همراه است، توجه به زنان به عنوان نیمی از جامعه انسانی در برنامه ریزی توسعه ضرورت یافت وتلاش برای بهبود شاخص های توسعه حساس به جنسیت[۱۴] آغازشد (رضایی، ۱۳۸۸). در چشم انداز توسعه ی کشور در افق۲۰ساله، ارتقای نقش و جایگاه زنان درتوسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور از جمله اهداف و سیاست های کلی محسوب می شود، ‌بنابرین‏ بهبود جایگاه و ارتقای شاخص های مشارکت زنان در فرایند توسعه روستایی ضروری است (عنابستانی و شایان، ۱۳۹۰).

۱-۴-۲ زنان روستایی و ترویج و آموزش کشاورزی

پیشرفت های سریع در علوم کشاورزی در نیمه دوم قرن بیستم دیدگاه های علمی مانند اندیشه ی توسعه ی پایدار، بهره وری بهینه از منابع مادی و انسانی را مطرح نموده است و ارتقاء هر چه بیشتر اقتصاد خانواده ی روستای به عنوان اساسی ترین عنصر در توسعه ی بخش کشاورزی و توسعه ی روستایی به شمار می‌آید. ‌بنابرین‏ اهمیت آموزش، به منظور بهر ه مندی مطلوب از منابع انسانی، به ویژه زنان روستایی که پیشرفت در بخش کشاورزی توسط آنان بیشتر میسر می شود، بیش از پیش آشکار شده است (زرافشانی و همکاران، ۱۳۹۰). بدین لحاظ ایجاد فرصت های لازم برای آموزش زنان روستایی در جهت افزایش سطح اطلاعات و معلومات علمی و فنی آنان، از جمله اقدامات بنیانی در فرایند توسعه روستایی است. چرا که زنان روستایی نقش و مشارکت قابل توجهی در فعالیت های کشاورزی بویژه در زمینه تولید مواد غذایی دارند، مشارکت در فعالیت های تولیدی محصولات زراعی، نگهداری دام و طیور، بازاریابی و فروش محصولات، صنایع دستی و خانگی قالی بافی، تبدیل و عمل آوری محصولات دامی و زراعی، فعالیت های اجتماعی، همسرداری و مدیریت زندگی از جمله نقش های متعدد زنان روستایی می‌باشد(میرزایی و شهیدی، ۱۳۸۶).

در این میان ترویج، به عنوان یک مکتب آموزشی که هدف آن یاری مردم روستایی است تا به واسطه ی تلاش های فردی و دسته جمعی، موقعیت اقتصادی و اجتماعی خود را بهبود بخشند، بر آن است تا در اطلاعات، مهارت، بینش و نگرش افراد تغییرات مثبت حاصل آید و بدیهی است در این روند زنان نیز به مانند مردان از مخاطبان اصلی برنامه های ترویجی محسوب خواهند شد (فتوتی و همکاران، ۱۳۹۰).

آموزش های ترویجی باید فراهم کننده فرصت هایی برای زنان روستایی بوده تا همپای مردان از امکانات آموزشی بهره مند شوند، به اعتبارات مورد نیاز دست یابند، با مشاغل جدید آشنا شوند و در نهایت جایگاه حقوقی خود را بیش از پیش بشناسند. آموزش زنان روستایی علاوه بر اینکه یک نیاز محسوس جامعه زنان روستایی محسوب می شود و سطح آگاهی فنی زنان را ارتقاء می بخشد، در بالا بردن میزان آگاهی فنی مردان روستایی نیز مفید بوده و وظیفه آموزشی مروجان را ‌در مورد آموزش کشاورزان مرد تسهیل می کند (افتخار، ۱۳۷۶).

با توجه به نقش انکارناپذیر زنان روستایی در دستیابی به توسعه روستایی که لازمه ی دستیابی به توسعه ملی است و تحقق آرمان برابری جنسیتی، فراهم نمودن آموزش های خاص زنان روستایی در قالب دوره های آموزشی و برنامه های ترویجی و مشارکتی حق مسلم آن ها محسوب می شود.

۲-۴-۲ زنان و مشارکت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...