اکنون برای برقراری تعادل، لازم است که تغییر نگرش یا در شخص A نسبت به شخص B (حالت ب) یا موسیقی صورت گیرد (حالت ج) و یا شخص B نگرش خود را نسبت به موسیقی تغییر دهد (حالت د). پیش‌بینی نظریه تعادل این است که شخص A و شخص B با سبک و سنگین کردن قضایا و سنجیدن جوانب امر (مثلا اینکه برای شخص A از دست دادن شخص B مهمتر است یا عدم علاقه): انتخاب خود را در جهت ایجاد تعادل انجام خواهند داد (کریمی، ۱۳۸۰).

ب) نظریه توافق[۴۹]

دیدگاه توافق به وسیه آزگود و تانن بوم[۵۰] (۱۹۵۵) عرضه شده است. این دیدگاه که با موقعیتهایی ساده‌تر از دیدگاه تعادل سروکار دارد، تقریبا به طور کامل توجه خود را به اثری که یک فرد با موضعی مثبت یا منفی نسبت به یک شی یا شخص دارد، متمرکز ‌کرده‌است. و این شاید ساده‌ترین موقعیت تغییر نگرش باشد. بدین صورت که وقتی شخص A چیزی خوب یا بد درباره شخص (یا موضوع یا شی) B می‌گوید این سخن اثری بر روی نگرش شخص دیگر نسبت به A و B می‌گذارد؟

در این دیدگاه ابتدا به هر شخص یا شی ارزشی بین ۳- تا ۳+ داده می‌شود. رتبه ۳+ ‌به این معنی است که رتبه دهنده حداکثر ارزش مثبت را برای چیزی قایل است و رتبه ۳- به معنی دادن حداکثر ارزش منفی به آن است. و رتبه صفر بدین معنی است که او نگرشی خنثی و بی‌تفاوت نسبت به آن موضوع دارد.

طبق پیش‌بینی این دیدگاه، چگونگی ارزشیابی یک فرد از فرد دیگر، ارزشیابی ما از هر دو آن ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد بدین ترتیب که نخست، برای رسیدن به توافق، ارزشیابی ما از آن دو شخص باید به مقداری برابر با مقدار مورد اختلاف بین آن ها تغییر یابد، به طوری که ارزشیابی نهایی ما بستگی به اختلاف اولیه ارزشیابی ما از آن ها دارد. اگر کسی که ما او را به طور متوسط دوست داریم (۲+)، چیز مثبتی درباره کسی بگوید که ما در حد متوسط به او علاقه داریم (۲+)، اختلافی وجود نخواهد داشت (دو رتبه را از هم کم می‌کنیم). اگر ما یکی از آن ها را (۲+) و دیگری را (۱+) ارزیابی کرده باشیم، مقداری عدم توافق وجود خواهد داشت؛ اما آن دو تقریبا مساوی‌اند. اگر کسی که ما او را (۲-) ارزیابی کرده‌ایم، کسی را که در حد (۲+) ارزشیابی کرده‌ایم، ستایش کند، اختلاف کاملا قابل توجهی (۴ نمره) خواهد داشت (دو رتبه را از هم کم می‌کنیم). همین اصل ‌در مورد ار‌زشیابی‌های منفی نیز صادق است متنها برعکس. هر چه فاصله نمره‌های دو نفر از هم بیشتر باشد، طبیعی‌تر است که آن دو یکدیگر را دوست نداشته باشند و عدم توافق موجود کمتر باشد. هر چند رتبه آن ها نزدیکتر باشد، عدم علاقه آن ها به یکدیگر سبب ناهماهنگی بیشتر خواهد بود و در نتیجه عدم توافق بالاتر خواهد رفت. (کریمی، ۱۳۸۰)

دیدگاه توافق این واقعیت را که شیوه های گوناگونی برای حل ناهماهنگی وجود دارد، بسیار مورد اهمیت قرار می‌دهد. اگر یک فرد نژادپرست بشنود که یک نژادپرست مشهور درباره فلان گروه ضد تبعیض نژادی حرفهای خوبی زده است، این وضع به روشنی یک وضع نامتعادل یا ناموافق است و می‌دانیم که تمایلی بسیار قوی برای رفع چنین عدم هماهنگی در شخص به وجود می‌آید. با توجه به دیدگاه توافق، نژادپرست مشهور گروه ضد تبعیض که اولی در وضعیت ۳+ و دومی در موقعیت ۳- است هر دو به سطح خنثی می‌رسند؛ چون هر دو به یک میزان افراطی هستند، هر دو به مقدار برابر جابه‌جا می‌شوند. این یک راه‌حل ممکن برای رفع ناهماهنگی است؛ اما تنها راه‌حل نیست. دیدگاه توافق نکته‌ای را در خود گنجانیده است که تصحیح برای شک[۵۱] نام دارد. زمانهایی پیش می‌آید که اطلاعات رسیده به ما چنان غیرمحتمل است که به جای تغییر دادن نگرشهای ما برای حل ناهماهنگی، تصمیم می‌گیریم که اطلاعات باور نکردنی است. نکته اینجا است که ما دو انتخاب داریم: یا نگرش خود را تغییر می‌دهیم تا ناهماهنگی کاهش یابد و یا اگر شکاک باشیم، اطلاعات را طرد می‌کنیم و نادیده می‌گیریم (کریمی، ۱۳۸۰).

ج) نظریه همسازی شناختی[۵۲]

این الگو بر این مبنا استوار است که انسان پذیرنده اطلاعاتی است که با نگرشهای او هماهنگی داشته باشند. اطلاعات ناهماهنگ از نظر روانی برای شخص ناخوشایند است و او سعی می‌کند آن ها را به نحوی تغییر دهد که با نگرشهای وی همخوان شوند و یا نگرش خود را تغییر داده با اطلاعات دریافتی هماهنگ کند. لئون فستینگر[۵۳] در نظریه ناهماهنگی شناختی‌اش می‌گوید وقتی دو شناخت همزمان ولی نامتجانس برای فرد پیش می‌آید او را دچار ناهماهنگی شناختی می‌کند و شخص در چنین حالتی غالبا دست به توجیه رفتار خود می‌زند یا نگرش خود را تغییر می‌دهد (کریمی، ۱۳۸۰).

د) نظریه قضاوت اجتماعی[۵۴]

این نظریه مبنا را بر آگاهی فرد از نگرشهای او و اینکه، چه نگرش‌هایی را می‌پذیرد، گذاشته است. این نظریه از «فیزیک روانی»[۵۵] متأثر است و معتقد است که قضاوت‌های شخص ‌در مورد پدیده‌ها تحت تأثیر معیار درونی است که فرد برای سنجش اطلاعات رسیده به کار می‌گیرد. همچنین بر طبق این نظریه، پذیرش یک دیدگاه تازه بستگی ‌به این دارد که پیام مذبور در گستره پذیرش[۵۶]، یا گستره طرد[۵۷] یا گستره عدم التزام[۵۸] او قرار دارد. پیامهایی زودتر پذیرفته می‌شوند (نگرش را تغییر می‌دهند) که یا در گستره پذیرش باشند و یا در گستره عدم التزام (کریمی، ۱۳۸۰).

الگوهای کارکردی[۵۹]

قضیه بنیادی یک الگوهای کارکردی این است: مردم نگرش‌هایی را حفظ می‌کنند که با نیازهای آنان جور درمی‌آید. برای تغییر دادن آن نگرش‌ها ما باید بدانیم که آن نیازها چه نیازهایی هستند. دو الگوی کارکردی تقریبا مشابه، یکی به وسیله کاتز (۱۹۶۰[۶۰]) و دیگری به وسیله اسمیت[۶۱] و همکاران (۱۹۵۶) وضع شده است. هر یک از این دو الگو فهرستی از کارکردهایی را که نگرش‌ها در خدمت آن ها هستند، فراهم کرده‌اند. اظهار نظرهای این الگوها را می‌توان به صورت زیر عرضه کرد:

نخست، نگرش‌ها، ممکن است کارکردی ابزاری[۶۲]، سازگار کننده[۶۳] یا سودبخش[۶۴] باشند. به اعتقاد کاتز، یک فرد نسبت به اشیایی نگرش مثبت پیدا می‌کند که در برآوردن نیازهای او و یا در جلوگیری از رویدادهای منفی برای وی مؤثر باشد. دوم، اینکه نگرش‌ها ممکن است دارای کارکرد دفاع از خود یا برونی کردن باشند، یعنی یک نگرش ممکن است ایجاد شود یا تغییر کند تا از فرد در برابر «اقرار به موقعتیهای بنیادی درباره خودش یا واقعیت‌های تلخ در جهان بیرون حمایت کند.»

سوم اینکه، نگرش‌ها ممکن است دارای کارکرد دانشی باشند. ‌به این کارکرد ارزیابی موضوع نیز می‌گویند، نگرش‌ها ممکن است شکل گیرند یا تغییر یابند تا به آنچه بی‌نظم و درهم آمیخته است معنی و مفهوم بخشند.

چهارمین کارکرد نگرش‌ها، ابراز ارزش‌ها است. بر طبق گفته کاتز مردم از ابراز وجود به وسیله نگرشهای خود رضایت خاطر کسب می‌کنند، اما اسمیت معتقد است که این کارکرد چهارم نگرش‌ها در خدمت کارکرد خاصی یا ارضای نیازی واقعی نیست، بلکه صرفا بازتابی است از جنبه‌های کلی‌تر شخصیت فرد (کریمی، ۱۳۸۰).

نگرش‌ها و آموزش و پرورش
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...