فصل اول- تعاریف و مفاهیم بنیادین
تعاریف و مفاهیم بنیادین لازم است بیان شوند از آن رو که میتوان با بررسی و ژرفنگری در آن ها مهیّای درک بخش اصلی پایان نامه شد و شالوده هر کار علمی را تشکیل می دهند و به سمت نایل شدن هدف اصلی رهنمون میسازند.
گفتار اول– تعاریف
با توجه به اینکه اولین گام در شناخت هر پدیدهای ارائه تعریف آن است تا از طریق درک درست آن، بتوان به شناخت زوایای پیدا و پنهان آن دست یافت؛ بدواً به تعریفی از انصاف و عدالت و تفاوت آن ها با یکدیگر و همچنین مراجع اختصاصی اداری پرداخته شده است؛ زیرا فهم سایر مفاهیم و موضوعات بر درک این مفاهیم استوارند.
بند اول- دادرسی
تحقق حقوق طرفین دعوا بستگی زیادی به قواعد دادرسی دارد؛[۱] و پیش بینی آن دسته از مقررات حقوقی که حقوق و تعهدات اشخاص و حدود آن را تعیین می نماید به تنهایی نمیتواند پاسخگوی نیازهای عدالت و انصاف باشد؛ در نتیجه تدوین مقررات دادرسی که «حقوق تضمین کننده»، نیز عنوان میشوند به عنوان متمّم آن، امری ضروری است.[۲]
پیش بینی این حقوق لازم است تا هر کس که در جلسات مراجع قضایی و اداری حضور مییابد، «در حمایت قواعدی به نام آییندادرسی قرار گیرد.[۳] به بیان دیگر، «آییندادرسی عبارت از راه و روش قضاوت است و در جامعههای امروز قضاوت تنها راه تضمین اجرای حق و قانون است. اگر آییندادرسی نباشد حقوق، ضمانت اجرا ندارد و بیاعتبار می شود»[۴] و «به حق قواعد شکلی، یعنی آییندادرسی «خواهر توأم آزادی» خوانده شده است».[۵]
در اصل «آییندادرسی» عبارت است از شیوه های رسیدگی به دعاوی در محاکم (قضایی و اداری) که به منظور نظم و سرعت بخشیدن به امر دادرسی و نیز رعایت حقوق اصحاب دعوا پیش بینی می شود. در بسیاری از موارد بهرغم دگرگونی شرایط حاکم بر جامعه، ثبات خود را حفظ می کند و به صورت اصولی ثابت و لازمالاجرا در همه شرایط در می آید؛ به آیینهایی که دارای صفت مذکور باشند «اصول آییندادرسی» گفته می شود.[۶] «این قواعد، ارتباط به ماهیت حقوق ندارند و صرفاً متوجه تشریفات رسیدگی هستند، یعنی شکل و صورت دادگری را در بر دارد و حافظ حقوق افراد است در مقابل تعدی و تبعیض مصادر امور».[۷]
اهمیت اصول آیین دادرسی در این است که روح کلی و قواعد عمومی و در حقیقت اصول کلی احقاق حقوق را تشکیل می دهند.[۸] در حقیقت، آیین دادرسی ضمانت اجرای حقوقی را که اشخاص دارند و در مقررات ماهوی پیش بینی شده است بر عهده دارد.[۹] «شاید اصلیترین و مهمترین ریشه اصول محاکمات، حقوق فطری یا طبیعی باشد؛ حقوقی که معمولاً در برابر حقوق موضوعه قرار میگیرد و ارزشی برتر از ارادۀ حکومت دارد، به نحوی که غایت مطلوب انسان را میسازد و قانونگذار باید بکوشد تا آن ها را بیاید و راهنمای خود قرار دهد».[۱۰] در واقع «حقوق بشر را میتوان از این منظر که برخی مصادیق آن متضمن حقوق ماهوی است و برخی دیگر دربردارنده رویه و روش تضمین آن حقها، به دو دسته حقوق ماهوی[۱۱] و حقوق رویه ای[۱۲] تقسیم نمود. حقوق ماهوی حقوقی از قبیل حق حیات، حق بر آزادی بیان، تردد و مالکیت است. حقوق رویهای به حقوقی اطلاق میشود که تمهیدات، ساز و کارها و رویه هایی را برای حمایت و تضمین حقوق ماهوی مقرر میدارد؛ این حقوق را از این جهت که چارچوبها و اصولی را در زمینۀ رویه و روش تضمین حقوق ماهوی افراد در جامعه مقرر میدارند میتوان «حقوق رویه ای» نامید»؛[۱۳] حقوق رویهای زمینه ساز اجرای حقوق ماهوی هستند، در عین حال میتوان با قاطعیت ادعا کرد شرط لازمالاجرای حقوق ماهوی نیز محسوب میشوند و در صورت تضمین حقوق رویهای خواهد بود که افراد میتوانند به تأمین حقوق ماهوی امیدوار شوند.[۱۴]
بند دوم- عدالت
از خواسته ها و آرزوهای دیرینه بشر عدالت و دادگری میباشد.[۱۵] عدالت «فضیلتی است که نظام طبیعت بر آن مبتنی است و بشر سعادت پایدار خود را متکی به استقرار آن میداند و آن را به عنوان معیاری لازمالاحترام جهت حاکمیت بر امور و سلوک و رفتار فردی و اجتماعی خود طلب می کند»؛[۱۶] «بدون تحلیل مفهوم عدالت، تحلیل مفهومی حقوق بشر، اعم از حقهای ماهوی و یا رویهای مقدور» نخواهد بود.[۱۷]
پس در تعریف عدالت میتوان گفت: «فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست، داد».[۱۸] عدالت ارزش بنیادینی است که چارچوب هنجاری برای حقوق بشر فراهم می کند. حقوق بشر رویه ای جز ترجمان عدالت طبیعی نیست.[۱۹]
در نظام حقوقی نیز به عدالت عنوان کمال مطلوب، از یک سو، همراه با قواعد، ایجاد حق و تکلیف می کند و از سوی دیگر، فرض بر این است که اجرای این قواعد موجب تحقق و گسترش آن خواهد شد.[۲۰] در معنای خاص منظور از عدالت، عدالت قضایی است؛ عدالت قضایی به این معنا است که نتیجه قضاوت رسیدن حق به حقدار باشد.[۲۱] عدالت قضایی موجب ایجاد امنیت و آشتی اجتماعی در جامعه میگردد. «دولت برای حفظ نظام عمومی و ایجاد آرامش اجتماعی ناگزیر است تا حد امکان قواعد حقوق را با عدالتی که نزد مردم، محترم است سازگار کند».[۲۲]
بند سوم- انصاف[۲۳]
انصاف در لغت در معانی نصف، نیمها، نصفها، داد دادن، عدل کردن، حق دادن، انصاف دادن، عدالت کردن، داد دادن، احقاق حق کردن، به نیمه رسیدن و نیمۀ چیزی را گرفتن است.[۲۴]
از نظر حقوقی نیز دو معنای اصطلاحی برای آن ذکر شده است که در معنای اول، دور و محور مفهوم برابری میگردد؛ خواه با تنصیف (برابری مقدار) همراه باشد، خواه نباشد؛ در معنای دوم در جریان تصمیم گیری برابر وجدان و حق، عامل انصاف را دخالت می دهند.[۲۵]
در حقیقت، «انصاف روش عادلانهای است که شرایط ویژه هر عملی را در نظر میگیرد و نیز با شیرینی شفقت ممزوج شده است. چنین انصافی باید همیشه در هر قانون بشری رعایت گردد؛ در برخی موارد خوب و حتی ضروری است که لفظ قانون را رها کرده و به آنچه عقل حکم می کند و آهنگ انصاف دستور میدهد، عمل کنیم و بنابرین به نظر میرسد که انصاف از قصد و منظور موجود در قانون، و نه الفاظ آن، بر میخیزد».[۲۶] انصاف چوبدستی عدالت است تا از لغزش آن بکاهد و بر سرعت استواری گامهایش بیفزاید. در واقع حقوق به انسان نزدیک شده است تا طعم خوش انصاف را احساس کند و نظم تازهای بسازد.[۲۷]
بند چهارم- تفاوت انصاف و عدالت
در کل عدالت[۲۸] و انصاف[۲۹] در لغت به یک معنی آمدهاند که نگه داشتن اشیاء در تعادل است و در اصطلاح عام نیز این دو مترادفند[۳۰] و دو مفهوم نزدیک به هم و شبیه یکدیگرند و گاه نیز به جای یکدیگر استفاده میشوند.[۳۱] در تمایز انصاف و عدالت نیز این چنین آمده است: عدالت جنبۀ مادی دارد و انصاف جنبه معنوی؛ مقنن باید بر اساس عدالت به تقنین بپردازد و قاضی بر اساس انصاف حکم صادر کند[۳۲] تا انصاف، نقایص قانون را جبران کند.[۳۳]
[جمعه 1401-09-25] [ 09:46:00 ق.ظ ]
|