د) رهبری هدفمند است(افجه ای،۱۳۹۰).
۲-۱-۲ تفاوتهای رهبری با مدیریت
رهبری در اصل نسبت به مدیریت مفهوم وسیع تری دارد. مدیریت نوع خاصی از رهبری محسوب می‌شود که در آن کسب هدف های سازمانی بر سایر هدف ها اولویت دارد. اختلاف اساسی میان این دو مفهوم از کلمه سازمان برمی‌خیزد. رهبری زمانی صورت می گیرد که فردی به هر دلیل می‌کوشد، بر رفتار فرد یا گروهی اثر بگذارد. این امر می‌تواند برای نیل به اهداف خود فرد یا دیگران بوده و با اهداف سازمان نیز سازگار یا ناسازگار باشد(هرسی و بلانچارد[۶] ۱۹۹۳).

در مقایسه رهبری و مدیریت موارد ذیل قابل ذکر است:
رهبران از طریق ایجاد بصیرت نسبت به آینده جهت را مشخص می‌کنند و از طریق انتقال این دید به افراد و الهام بخشی آنان را برای غلبه بر موانع آماده می‌سازند اما مدیران از طریق برنامه های رسمی، طراحی ساختار های سازمانی خشک، نظم و انسجام را موجب می شوند.
رهبر با ایجاد تغییر، سروکار دارد ولی مدیر برای برخورد با پیچیدگی هاست.
رهبران از طریق ایجاد بصیرت نسبت به آینده جهت را مشخص می‌کنند و از طریق انتقال این دید به افراد و الهام بخشی آنان را برای غلبه بر موانع آماده می سازند اما مدیران از طریق برنامه های رسمی، طراحی ساختار های سازمانی خشک ، نظم و انسجام را موجب می شوند.
رهبران با کارهای فکری سروکار دارند ولی مدیران ترجیح می‌دهند با افراد کار کنند و از فعالیت‌های مجرد اجتناب می‌ورزند.
رهبران نگرش شخصی و فعال نسبت به هدف ها دارند ولی مدیران نگرش غیر شخصی و یا حتی انفعالی نسبت به هدف ها دارند.
رهبران می‌توانند هدف های گوناگونی داشته باشند اما در مدیریت اولویت با هدف های سازمانی است.
رهبران به طرق ابتکاری و القایی با کارکنان مرتبط می‌شوند اما مدیران با افراد از طریق نقشی که در توالی رخدادها یا فراگرد تصمیم گری ایفا می‌کنند مرتبط می‌شوند.
در رهبری سلسله مراتب مطرح نیست هر کس بتواند بر تصمیم گیری اثر بگذارد او رهبر است و آنکه پذیرفته پیرو محسوب می‌شود ولی در مدیریت سلسله مراتب مطرح است و ابزارهای نفوذ بطور سلسله مراتبی در اختیار مدیران قرار داده می‌شود.
در رهبری عضویت ضرورت ندارد رهبری می‌تواند خارج از سازمان باشد و بر افراد نفوذ داشته باشد اما در مدیریت عضویت شرط است فرد قبل از مدیریت باید عضو آن سازمان درآید یا به آن سازمان مامور شود(رضائیان،۱۳۸۵).
کاتر[۷](۱۹۹۰) وظایف مدیریت و رهبری را کاملا متفاوت می‌داند. طبق نظر او وظیفه مدیریت ایجاد نظم و هماهنگی از طریق برنامه‌ریزی و بودجه، سازماندهی و کارگزینی، کنترل حل مسائل سازمانی بوده و وظیفه رهبری ایجاد تغییر حرکت بوسیله تصویرسازی و تغییر سیاست های بلندمدت، ارتباط برقرار‌کردن و متحدکردن مردم و برانگیختن و الهام دادن می‌باشد.
زالزنیک[۸](۱۹۷۷) اعتقاد دارد اصولا مدیران و رهبران خودشان با هم متفاوت و بطور اصولی دو نوع مختلف و متفاوت از مردم هستند. او معتقد است که مدیران انسان های عکس العملی[۹] و ترجیح می‌‌‌دهند که با مردم برای حل مسائل سازمانی همکاری کنند ولی کمتر از نظر احساس و عاطفی خود را با کارکنان درگیر می‌کنند.
ولی رهبران افرادی احساسی و در جستجوی شکل دادن به عقاید و ایده ها، و در تلاش نمایش دادن میدان وسیع انتخاب های قابل دسترس برای حل مسائل بلندمدت هستند(افجه‌ای،۱۳۹۰).
۲-۱-۳ تکامل نظریه‌های رهبری
تقریبا پیش از سالهای ۱۹۵۰ میلادی تاکنون نظریه‌های رهبری فراز و نشیبب های متعددی را پشت سر گذاشته است. تئوری های رهبری در راه پیشرفت خود با مباحث زیر مواجه شد.
نخستین رهیافت، نظریه‌هایی است که درباره ویژگی های شخصیتی رهبران بحث کرده تا بدین وسیله، رهبران از افراد غیر رهبر متمایز می‌شوند.
رهیافت دوم، نظریه‌های رفتاری مانند نظریه «انسان بزرگ یا صفات مشخصه» ، رهبری را عامل اصلی در عملکرد و نگهداری منابع انسانی می‌داند.
این نظریه‌ها به جای پرداختن به صفات مشخصه رهبران، رفتارها و اعمال آنها را مورد بررسی قرار می‌دهند، زیرا صفات مشخصه در رفتار ها بروز پیدا می‌کند.
رهیافت سوم، همان ارائه الگوی اقتضایی است و بدان وسیله کاستی های تئوری های پیشین رهبری را بر می‌شمارند و بدین ترتیب، نتیجه تحقیقاتی را که درباره رهبری انجام شده است ارائه می‌دهند.
در رهیافت چهارم پژوهشگران درصدد شناسایی مجموعه ای از ویژگی های شخصیتی هستند که می‌توانند بدان وسیله یک رهبر را معرفی کنند. این خط فکری بر این اساس قرار دارد که رهبری بیشتر نوعی شیوه است و کمتر به ماهیت رهبری توجه دارد (رابینز[۱۰]، ۱۳۸۴).
در واقع تکامل نظریه‌های رهبری چهار دسته نظریه است:
نظریه صفات مشخصه رهبری
نظریه‌های رفتاری
نظریه وضعیتی (اقتضایی) رهبری
نظریه رهبری تبادلی(تعاملگرا) و تحول آفرین(تحولگرا)
بر اساس نظریه صفات مشخصه، رهبران بطور مادرزادی رهبر متولد می شوند. بنابراین رهبری قابل آموزش نیست. در واقع رهبران برخی صفات مشخص یا ویژگی‌های شخصیتی مشخص دارند که آنها را از غیر رهبران متمایز می سازد. برخی از این صفات مشخص رهبران، هوش و ذکاوت، اعتماد به نفس، تمایل به مسئولیت پذیری، تحمل ابهام، قاطعیت، جذابیت و نظایر این‌هاست.
اما پس از مدتی محدودیت های این نظریه برای صاحب نظران رفتار سازمانی آشکار شد، به عنوان نمونه، جنینگز[۱۱] (۱۹۹۰) به این نتیجه رسید که «۵۰سال تحقیق و مطالعه برای یافتن ویژگی‌های شخصیتی یا برخی شایستگی ها که بتوان برای تمیز دادن رهبران از غیر رهبران به کاربرد، ناکام مانده است».
تحقیقات تجربی نشان داده که رهبری فرایندی پویاست و ازهر موقعیت به موقعیت دیگر همراه با تغییر رهبرو پیرو و وضعیت تغییر می یابد. به هر حال گرچه ویژگی‌های شخصیتی معینی ممکن است در موقعیتی معین مفید باشد اما هیچ‌گونه ویژگی‌های جهانشمولی نیست که بتواند موفقیت رهبری را تضمین کند. (کریتنر[۱۲]،۱۹۹۶)
در این رویکرد عقیده بر این است که رهبر ساخته می‌شود نه اینکه رهبر بطور مادرزادی رهبر می‌شود. بنابراین، این نظریه مخالف نظریه صفات مشخصه رهبری است.
نظریه‌های رفتاری رهبری شامل تحقیقات ذیل است:
مطالعات دانشگاه ایالتی اوهایو
مطالعات دانشگاه میشیگان
مطالعات پویایی گروه
سیستم های چهارگونه مدیریت
شبکه مدیریت (رهبری)
۲-۱-۴ تعریف سبک رهبری
هرسی و بلانچارد سبک را با شخصیت، مترادف به کار می‌گیرند و به نظر آنها شخصیت یا سبک یک فرد عبارتست از «الگوی رفتاری که وی هنگام هدایت کردن فعالیتهای دیگران از خود نشان میدهد»(علاقه بند، ۱۳۶۵).
«گری دسلر[۱۳]» شیوه یا سبک رهبری را در این مفهوم می‌داند که رهبر چه کار می‌کند و رفتارش چگونه است(مدنی، ۱۳۶۸).
الگوی کلی کنش‌های رهبران آن‌گونه که از سوی زیردستانشان ادراک می‌شود، به نام سبک رهبری خوانده می‌شود، سبک رهبری فلسفه مهارت‌ها و نگرش‌های رهبران را نمایان می‌کند(طوسی، ۱۳۷۵).
۲-۱-۴-۱ انواع سبک های رهبری
با ملاحظه تعاریف یاد شده در نظریه‌های رهبری و با توجه به متغیر بودن رفتار در شرایط متفاوت می‌توان دریافت که شیوه یا سبک رهبری متغیر است و نمی‌توان در کلیه شرایط و مؤسسات و سازمان‌ها از یک سبک استفاده نمود.
بنابراین سبک رهبری مدیر با مفروضات او نسبت به طبیعت انسان و افرادی که او در سازمان با آنها کار می‌کند، مرتبط می‌باشد، هر مدیری نسبت به طبیعت افراد اطراف خود مانند زیردستان، همترازان و رؤسای خود دارای مفروضاتی می‌باشد این مفروضات بطور خود آگاه یا ناخود آگاه تصمیمات،‌ رفتار و بطور کلی سبک او را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
همچنین بین ادراک افراد و گروه های مختلف سازمان با رفتار و سبک مدیر در چگونگی برقراری روابط سالم و چند جانبه میان آنها، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. یعنی رهبر در برقراری چنین رابطه‌ای نقش تعیین کننده دارد که می‌تواند موجبات رشد سازمان و افراد را فراهم آورد.پژوهشگران نظریه‌های رفتاری به دنبال بهترین رفتار یا سبک رهبری بودند.
در مطالعات ایالت اوهایو عقیده بر این بود که بهترین رفتار رهبری حداکثر ساختار گرایی و حداکثر ملاحظات انسانی را در بر می‌گیرد.
در نظریه شبکه مدیریت نیز عقیده بر این است که بهترین رفتار رهبری توجه زیاد به تولید و توجه فراوان به انسان است.
مطالعات و تحقیقات بعدی نشان داد که هیچ بهترین سبک رفتاری رهبری وجود ندارد، برای نمونه لیکرت[۱۴] نشان داد که بهترین سبک رفتاری رهبری در ایالات متحده، سبک رابطه مدار است.
اما بر اساس تحقیقی که پاول هرسی[۱۵] انجام داد به این نتیجه رسید که سبک کارمدار با بازده بیشتری همراه بوده است و این نتیجه گیری بر خلاف تحقیقات لیکرت بود. بنابراین صاحب نظران به این نتیجه رسیدند که بهترین سبک رهبری که در همه حالت ها اثر بخش باشد وجود ندارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...