کوشش ننمایید به آرایش طفلان
چون حنجر اصغر هدف ناوک کین است
بر تن نتوان کرد لباس زر و زیبا
عریان تن صد چاک حسین روی زمین است
شیرینی و شربت نخورید و نخورانید
لب تشنه حسین از ستم قوم لعین است
زخساره منور ننمایید ز اعداء
سلطان شهیدان ز سرش خون به جبین است
مهمان نتوان گشت به هر خانه و منزل
زیرا که عیال شه دین خاک نشین است
در ماتم شاهنشه دین نو گل زهرا
غفار اسد نوحه‌گر و زار و غمین است

    1. خانواده‌هایی که عزادار باشند، یعنی عید اولشان باشد عید نمی‌گیرند و رسم است که صبح عید تمام قوم و خویش به دیدن خانواده‌ی عزادار می‌روند و به آن‌ها سرسلامتی می‌دهند. معمولاً در این مجلس از شیرینی خبری نیست و از مهمانان تنها با چای شربت و در سال‌های اخیر با میوه (پرتقال، نارنگی، سیب) پذیرایی می‌کنند.
    1. بعد از تحویل سال شیرازی‌ها به دید و بازدید هم می‌روند. این کار را اول از بزرگ‌تر‌ها شروع می‌کنند، بعد نوبت به بقیه می‌رسد.
      1. عیدی گرفتن لوطی‌ها (مطرب‌های دوره‌گرد): صبح عید نوروز لوطی‌ها به دیدن ثروتمندان می‌رفتند و عید را تبریک گفته شروع به نواختن آهنگ‌های شیرین شیرازی می‌نمودند و در پایان به جان صاحب‌خانه دعا کرده سلامت و خیر و برکت برایشان آرزو می‌کردند. سازهایی که این نوازندگان استفاده می‌کردند:‌ کمانچه بود همراه با تار و ضرب، دایره (دف) و دایره زنگی. اکنون از این لوطی‌ها خبری نیست، لوطی‌ها رفتند و شادی را هم با خودشان بردند.
      2. (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

می‌باید کیسه از کرم بگشادن
وندر کف مطربان درم بنهادن
نایی و دفی را همگان «عیدانه»
چون سال گذشته می‌بباید دادن
روایت شیرازی قصه‌ی عمونوروز
یکی بود یکی نبود
جلز خدای ما هیشکی نبود
هر که بنده خدان بگه یا خدا
یا خدا
در زمان‌های گذشته‌ی دور دور مردی بود به نام عمو نوروز که سالی یک مرتبه روز اول بهار به طرف شهر راه می‌افتاد و به خونه‌ی پیرزن که یار جونی جونیش بود می‌رفت. پیرزن خونه‌ی کوچکی داشت که زیر گل بود. پیرزن جونش بود و عمو نوروز، برای عمو نوروز می‌مرد. پیرزن روز اول بهار گاگمون، آفتاب نزده بلند می‌شد. رختخوابش را جمع می‌کرد، حیاط خانه را مث کف دست پاک جارو می‌کرد. آن وقت دست و رویش را می‌شست. خودش را یک قلم، نه هفت قلم ‌آرایش می‌کرد. دست و پای کپلش را حنا می‌بست. لباس‌های نوش را که کنج یخدون قایم کرده بود که نو بمونه بیرون می‌آورد و می‌پوشید. قیلونش را چاق می‌کرد و می‌نشست کنار آتیش مث یه خانوم قیلون می‌کشید و آرام‌آرام بوخوش (اسفند) تو آتیش می‌ریخت.
پیرزن سفره‌ی عید را هم انداخته بود و همان طور که می‌دونید هفت‌سین را هم در سفره جا داده بود، تخم‌مرغ رنگی، شمع آینه، هفت میوه، تنگی که چند ماهی قرمز توش شنا می‌کردند را هم فراموش نکرده بود.
پیرزن هر چه به انتظار نشست، از عمو نوروز خبری نشد که نشد، کم‌کم داشت کسل و خسته می‌شد. بدتر از همه خوابش هم گرفته بود. پیرزن برای این که خوابش نبرد بلند شد، رفت نشست تو ابرک ABRAK (تاب) و با خ ودش گفت: «ای بار باید حتما عمو نوروز را ببینم، اگر امسال هم نبینمش دق مرگ می‌شم».
پیرزن کمی آبرک خورد، خوابش برد. همان موقع بود که عمو نوروز خسته و کوفته عصا زنون وارد خونه شد. وقتی دید پیرزن خوابه یه گل همیشه بهاری از باغچه چید، روی سینه‌ی پیرزن گذاشت. قیلون را پیش کشید پیکی به قیلون زد. از ظرف کلوچه و مستقطی هم کمی خورد، بعد آمد جلو یواش لپ‌های پیرزن را بوسید و از خونه بیرون رفت.
آفتاب همه جا پک و پهن شده بود که پیرزن از خواب بلند شد. دید که سفره دست خورده و قیلون را هم کشیده‌اند.
فهمید که ای داد و بیداد که عمو نوروز به خونه‌ش اومده، اما چون خوابیده بوده نخواسته بیدارش کنه.
پیرزن را میگی ناراحت شد، زد زیر گریه. حالا گریه نکن کی بکن! و این طور با خودش گفت:‌
«اهنم رفت و بهنم رفت دل به کی کنم خش (خوش)
بته‌ی خاری وردارم دنیا را زنم تش (آتش)»
می‌گویند اگر بته‌ی خار در دریا بیفتد آن سال باران فراوانی خواهد آمد و اگر در خشکی بیفتد آن سال خشکسالی خواهد شد بعضی هم می‌گویند اگر پیرزن و عمو نوروز یکدیگر را ببینند، دنیا آخر می‌شود.
قصه‌ی ما تموم شد خاک به سر حموم شد
(فقیری، ۱۳۸۲: ۴۲-۵۷)
مراسم سیزده ‌بدر
در گستره‌ی میهن عزیزمان، ایران، همه سیزده بدر را پذیرفته و در این روز اکثر مردم طبق یک سنت دیرینه مردم سعی می‌کنند از خانه‌ها بیرون زده به دامان طبیعت سرسبز پناه ببرند و روز را به شادی به شام برسانند.
اندیشه‌ی نحسی عدد سیزده از کجا پیدا شده، معلوم نیست، ولی نظریه‌هایی درباره‌ی آن اظهار می‌شود. باید دانست که نحوست عدد سیزده موضوعی است که از دیرزمان در فرهنگ‌های کهن مطرح بوده و به نظر می‌رسد که بعضی از حوادث بزرگ کیهانی در این روز اتفاق افتاده است. نحسی عدد سیزده مربوط به ایرانی‌ها نیست، مردم سرزمین‌های دیگر هم این باور را دارند که در بعضی نقاط کشور آن قدر از عدد سیزده وحشت دارند که به هنگام شمارش چون به سیزده می‌رسند به جای آن واژه ی «زیاده» را به کار می‌برند و شماره منزل را «۱+۱۲» می‌نویسند.
دکتر بهرام فره‌وشی استاد دانشگاه درباره سیزده بدر می‌گوید: «گویا سه یا چهار هزار سال پیش از این زمین‌لرزه‌ بسیار شدیدی روی زمین رخ داد که موجب مرگ عده‌ی بسیاری از مردم گردید، این حادثه که شرح آن در «تورات» و «اوستا» هم آمده در سیزدهمین روز بهار سال خورشیدی که این سال را مصری‌ها هم داشتند، اتفاق افتاد. به همین سبب مردم فکر می‌کردند که هر سال در این روز زمین‌لرزه اتفاق می‌افتاد به همین مناسبت از خانه‌های خود خارج می‌شدند و به دشت و بیابان می‌رفتند تا نحوست سیزده را از خود به در کنند. هنوز این‌ آیین برقرار است. نحوست عدد سیزده نیز از همین جا در اعتقاد مردم، نه تنها ایرانیان بلکه اقوام سامی و هند و اروپایی جا گرفت.
در کتاب فرهنگ اساطیر تألیف دکتر محمدجعفر یاحقی درباره‌ی جشن سیزده به در نکات جالبی آمده است:‌
– بسیاری از مراسمی که در جشن سیزده بدر ایران برگزار می‌شود معانی اساطیری و تمثیلی دارد. شادی و خنده در این روز به معنی فروریختن اندیشه‌های تیره و پلیدی است. روبوسی و معانقه نماد آشتی به منزله‌ی تزکیه، خوردن غذا در دشت نشانه‌ی فدیه گوسفند بریان است که در اوستا آمده. به آب افکندن سبزه‌های تازه رسته، نشانه دادن فدیه به ایزد آب یا «ناهید»، گره زدن سبزه برای باز شدن بخت تمثیلی از پیوند زن و مرد برای تسلسل نسل‌هاست. رسم مسابقات برد و باختی به ویژه اسب‌دوانی، یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشکسالی است.
جشن سیزده بدر در شیراز
شیرازیان از صبح روز دوازده فروردین به فکر آماده کردن خود برای رفتن به سیزده بدر می‌افتند. صبح روز سیزده نوروز، خانواده‌ها انفرادی و یا اکثراً دسته‌جمعی به بیرون شهر می‌روند. از جمله جاهای مورد توجه شیرازی‌ها می‌توان از باغ‌های قصردشت، دشت ارژن، بند امیر، دریاچه مهارلو، روستاهای اطراف کوار، مرودشت و صحراهای سرسبز اطراف شیراز نام برد.
رسم است که شیرازی‌ها سبزه‌های نوروزی را با خود بیرون برده و به آب روان می‌سپارند.
دختران شیرازی از شب قبل یک نخ تابیده‌ی ابریشم هفت رنگ را به کمر می‌بندند و صبح روز سیزده پیش از طلوع آفتاب پسربچه نابالغی را وادار می‌کنند که گره از کمرشان باز کند، تا بختشان گشوده شود.
هم‌چنین رسم است که دختران دم‌بخت در حالی که حبه قندی را لای علف نهاده، علف را گره می‌زنند و چنین می‌خوانند:
«سیزده بدر
سال دگر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...