هانس آیزنک :

شخصیت از دیدگاه آیزنک : نظریه آیزنک در شخصیت را می توان از چند دیدگاه مورد مطالعه و بررسی قرار داد از یک دیدگاه این نظریه جز دیدگاه های بیولوژیک به حساب می‌آید زیرا او به جنبه‌های زیستی و ژنتیک در شخصیت اعتقاد راسخ دارد . از سوی دیگر این نظریه را می توان جز دیدگاه یا نظریه صفات به حساب آورد زیرا به صفات متعدد مثل درونگرایی و برون گرایی معتقد است و از سوی دیگر این نظریه را می توان جز دیدگاه یا نظریه های تحلیل عاملی به حساب آورد زیرا برای اثبات ادعاهای خود به روش آماری تحلیل عاملی متوسل می شود اما با تأکید زیادی که آیزنک روی عوامل زیستی دارد این دیدگاه در درجه اول در این دسته از نظریه ها قرار می‌گیرد ( دارابی ، ۱۳۸۴ ، ص ۱۶۴ ) آیزنک برای شناخت حدود اصلی شخصیت و در نتیجه تعیین انواع شخصیت ها یعنی برای تیپ شناسی نسبت به نظریات یونگ و کرچمر بی توجه نبوده و نتایجی که از تحقیقات خود حاصل ‌کرده‌است بسیاری از نظریات یونگ را تأکید می‌کنند . او نخستین تحقیقات را در این زمینه در مدت جنگ جهانی دوم با ده هزار افراد بهنجار و افراد روان نژند آغاز کرد این سربازان توسط روان پزشکان از حیث بسیاری از صفات بررسی و ارزیابی شده بودند . اطلاعات فراوانی هم از گذشته زندگی آن ها به دست آمده بود این ارزیابیها و طبقه بندیها به دست ( تحلیل عوامل ) سپرده شدند و در نتیجه دو عامل به دست آمدند که عبارت بودند از « درونگرایی و برونگرایی » از یک سوی و روان نژندی از سوی دیگر . چندی بعد عامل روان پریشی هم به آن دو عامل اضافه شد ( سیاسی ، ۱۳۸۶ص ۲۷۰ )

آیزنک در بحث خود در شخصیت دو مسأله کلی را مطرح می‌کند یکی از این مسائل جنبه توصیفی شخصیت است و به علل و موجبات رفتار کار ی ندارد . دیگری بررسی عوامل علی و سببی است که در آن وی کوشش دارد تا علتهای زیر بنایی شخصیت و اختلافهای بین شخصیت ها را تحلیل کند .

الف – جنبه‌های توصیفی شخصیت : آیزنک و همکاران وی پژوهش‌های خود را برای بررسی نمونه ها و انواع دشخصیت و ویژگی‌های آن ها در جهت شناخت شخصیت ها متمرکز کرده و در این زمینه به خصوصیات روانی گوناگون که در روانشناسی با عناوینی چون خصایص ، عادات ، تیپ ها و غیره مشخص شده اند ، توجه نشان داده‌اند .

آیزنک با مطالعات دقیق آماری و تجزیه و تحلیل پرسشنامه های مختلف شخصیتی معتقد شد که برای شخصیت افراد می توان دو بعد قائل شد یکی بعد درونگرایی و برونگرایی و دیگری بعد روان رنجور خویی که آن را نامهای دیگری چون تهییج پذیری و نااستواری نامیده است ( ایزدی ، ۱۳۵۱ ، ص ۱۵۶) .

ب – جنبه‌های علی شخصیت : کوشش آیزنک در این بحث آن است که به کمک تحلیل عوامل ارثی و محیطی علل زیر بنایی اختلافهای شخصیت ها را بررسی کند و در این راه از یافته های فیزیولوژی ، عصب شناختی ، شیمی زیستی قوانین توارث و علوم پایه دیگر کمک می‌گیرد . آیزنک روابط میان سنخ های ارثی و پدیداری در رشد شخصیت را چنین توجیه می‌کند که توازن و تعادل میان تحریک و بازدارندگی را بخش سرشتی شخصیت می‌داند و آن را همانند سنخ های ارثی می شمارد معتقد است که این جنبه سرشتی بر طبق قوانین وراثت در مندل به ارث برده می شود . این سرشت فرضی با محیط در ارتباط می‌باشد و مسلم است که همه ما با سنخ های ارثی مشخص به دنیا می آییم و از لحظه تلد این سنخ های ارثی با محیط مواجه می‌شوند سنخ های پدیداری ، حاصل اثرات متقابل محیط و سنخ های ارثی خواهند بود . آیزنک برونگرایی ، اجتماعی بودن ، برتری طلبی ، و صفات دیگری از این قبیل را سنخ های پدیداری نامید . و رابطه میان سنخ های ارثی را با معادله زیر نشان داده است :

توان تحریکی – بازدارندگی × آثار محیط = درونگرایی برونگرایی

این معادله بیانگر آن است که جنبه‌های توصیفی شخصیت حاصل اثرات متقابل محیط و فطرت آدمی بر یکدیگر است چنانچه می توان در نظریه آیزنک مشاهده کرد کار او ترکیبی است از انواع شخصیتی جالینوس ، مکتب رفتارگرایی و کارهای پاولوف ، کارهای یونگ و کرچمر و تحلیل های آماری و کاربرد قوانین فیزیولوژی و زیست شناسی برای توجیه و تبیین شخصیت آدمی ( کریمی ، ۱۳۸۲ ، ص ۱۴۱ )

اریک فروم

رویکرد روانی – اجتماعی شخصیت : فروم معتقد بود که شخصیت افراد در تعامل بین فرد و جامعه بهتر شناخته می شود فروم برای شخصیت انسان دو بخش ، یکی ثابت و دیگری متغیر ، قایل است . به عقیده وی انسان از لحظه تولد تحت تأثیر محیط اجتماعی قرار می‌گیرد ولی قابلیت انطیاق وی به دلیل بخش ثابت آن محدود است . فروم اجتماع را آفریده فرد و خود را آفریده اجتماع می‌داند و برای هر یک وظیفه ای قایل است . به عقیده فروم ، افراد بشر در عین حال که برای آزادی و خودمختاری مبارزه می‌کنند ، خواهان ارتباط و دلبستگی به دیگران نیز هستند . انسان‌ها برای رهایی از تنهایی ، ناامنی حل تعارض بین جدایی از طبیعت و گرای به سوی آن اقدام به تشکیل اجتماعات کرده‌اند . دو جنبه حیوانی و انسانی بشر ، شرایط اساسی زیستی را در انسان شکل می‌دهند ( ساعتچی ، ۱۳۷۷ ،ص ۲۵۱ )

در بین روان شناسان شخصیت هیچ روان شناسی به اندازه فروم روی عوامل محیطی در شکل گیری شخصیت تأکید ندارد او به عنوان یک روان شناس انسانگرا معتقد است فهم شخصیت و رفتار انسان ، فقط با شناخت عوامل و نیروهای فرهنگی امکان پیر است . به اعتقاد او شخصیت حاصل تعامل بین نیازهای فطری و طبیعی انسان و نیروهایی است که از سوی محیط ارائه می‌شوند . به اعتقاد او محیط روی انسان و انسان روی محیط اثر می‌گذارد ( ژیل وزیگلر ، ۱۹۹۲ )

او از تضادهای وجودی انسان حرف می زند . در درون انسان تضاد مرگ و زندگی وجود دارد ، این تضاد وجودی است ( دارابی ، ۱۳۸۴ ص ۱۲۶ )

اساس شناخت روان انسان تجزیه و تحلیل اوست که از شرایط زیستی سرچشمه می گیرند . فروم پنج نیاز را ذکر می‌کند که عبارتند از :

    1. نیاز به ارتباط داشتن : از قطع پیوندهای نخستین ما با طبیعت برخاسته می شود . به خاطر نیروهای استدلال و تخیل ، فرد از جدایی خود از طبیعت ، از ناتوانی خود و ماهیت مستبدانه تولد و مرگ ، آگاه است . از آنجا که مردم رابطه غریزی پیشین خود را با طبیعت از دست داده‌اند آن ها باید عقل و تخیل خود را به کار گیرند تا رابطه ای تازه با آدمهای همنوع خود ایجاد کنند ( جمهری و همکاران ، ۱۳۸۶ ، ص ۲۰۷ )

    1. نیاز به تعالی : به نیاز به ترقی در سطحی بالاتر از حالت منفعل حیوانی اطلاق می شود ، حالتی که مردمنمی توانند از آن راضی باشند ، ‌به این خاطر که عقل و تخیل دارند . مردم باید افرادی خلاق و مولد باشند در عملِ آفریدن ، چه مربوط به زندگی باشد ( چون داشتن و پرورش فرزندان ) چه اشیای مادی ، چه هنر یا اندیشه ، ما از حالت حیوانی فراتر می رویم و به حالتی از آزادی و هدفدار بودن وارد می‌شویم ( همان منبع ، ص ۲۰۷ )

    1. نیاز به ریشه داشتن : تعلق به انسان‌ها و مکان‌ها یکی از نیازهای انسان است .

    1. نیاز به احساس هویت : احساس منحصر به فرد بودن و یکتا بودن یکی دیگر از نیازهای انسان است .
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...