رخت می کردند پنهان هر کسی

پیشوایان گم شده در هر پسی

رفت آن دیوانه بر بام بلند

ژنده‌ای را در سر چو بی فکند

چوب گردانید گرد سر بسی
ج

می نیندیشید، یک جو، از کسی

گفت:« ای دیوانگی! من، بینوا

دارم از بهر چنین روزی ترا »

در موقع هجوم غارت گران، هر چه قدر مقام و دارایی انسان بالاتر و بیشتر باشد خطری که او را تهدید می کند نیز به مراتب بیشتر خواهد بود. دیوانه‌ی عطار که در اوج فقر و فلاکت به سر می برد. نه مالی دارد و نه مقامی . نه خانه ای و نه اسبابی . و عمری را مشتاق دیدار خداوند بوده و از دنیا و مواهب آن سالیان درازی دل کنده . چیزی برای از دست دادن ندارد. پس روزی که همه‌ی هم نوعانش و حشت ازدست دادن داشته‌هایشان را دارند؛ از غم فراق زن و فرزند، مال و مقام، آرامش و رفاه در غذاب الیم به سر می‌برند؛ دیوانه پای کوبان به مقام امن خود پی می‌برد و خوشحال است که پس از سالیانی دراز رنج بردن وتحقیر شدن ؛ دیوانگی عجب گوهر ارزشمندی بوده است که موجب شده حال، غم جدایی و دل کندن از دنیا و چیزهای آن او را درهم نشکند . در حالیکه همه از ترس جان و دارایی خود در جایی پنهان شده اند. او بی‌پروا خود را با جنبانیدن چوب و لباس کهنه‌اش نمایان‌تر می سازد. او حتی از مرگ هم نمی‌هراسد چون عمری موت اختیاری را برگزیده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

حکایتسوم مقاله یازدهم ۱۱/ ۳ ص ۲۳۷ [سفارش به ترک دنیا ]
دیوانه‌ای درگورستان نشسته بود که هم زمان ده جنازه را به قبرستان آوردند بر هر مرده که نماز می‌خواندند؛ مرده‌ای دیگر می‌آوردند و این کار تا ظهر به طول انجامید دیوانه طاقتش تمام شد و گفت‌: آخر تا کی جداگانه بر هر مرده باید نماز خواند و برای هر کدام تکبیری مجزا گفت. باید هم اکنون برای همه آنها چاره ای اندیشید. باید در هر دو جهان بر هر چه جز خداست تکبیر گفت.
حکایت فوق شامل یکی از بلندترین مفاهیم عرفانی یعنی «فناء فی ا. » است. کفری شدن دیوانه از وفور جنازه‌ها و نماز خواندن های مجزا خالی از طنزنیست و پیشنهاد او اگر چه در ظاهر غریب و بی ربط می آید ولی در حقیقت مثل همیشه آموزه‌ ای بزرگ و گراسنگ است و ناشی از خرد ناب و الهی دیوانه است.
حکایت چهارم مقاله یادزهم ۱۱/ ۴ ص ۲۳۸ سفارش به ترک دنیا

می‌دوید آن عامی زیر و زبر

تا نماز مرده دریابد مگر

آن یکی دیوانه چون او را بدید

کودر آن تعجیل بی خود می‌دوید
ج

گفت: «چیزی سرد می گردد به راه

هین بدو تا در رسی آن جایگاه

هستی از مردار دنیا نا صبور

می روی چون مرده می بینی ز دور

می‌خوری مردار دنیا ماه و سال

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...