به دلیل این که ما در جامعه و خانواده‌ای زندگی می‌کنیم که به طور فزاینده‌ای معتاد کننده است و اعتقادهای ناقص و معیوبی به ما انتقال می‌دهد، مهارت‌های مقابله‌ای را که بتواند در حل مشکلات به ما کمک کند، یاد نمی‌گیریم. عدم ارضای نیازها وکمبود مهارت‌های مقابله‌ای، ناتوانی در تحمل ناکامی‌و یأس و اعتقاد ما به ارضای سریع و فوری خواسته ها و احساساتی از قبیل اضطراب، خشم، تنهایی و افسردگی رو به وخامت می‌گذارد و به صورت محرکی عمل می‌کند که ما را در جستجوی آرامش و آسودگی یا وسیله‌ای برای سرگرمی ‌و حواس‌ پرتی به سوی اعتیادها سوق می‌دهد(کاپلان،۲۰۰۳، ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۲). احساس تعلق نکردن به نهادهای اجتماعی حمایت کننده می‌تواند مقابله کردن با مشکلات و حل مسأله زندگی را طاقت فرسا کند (به خصوص اگر مهارت‌های مقابله‌ای و حل مشکل در فرد ضعیف و ناکارآمد باشد) و آسودگی و راحتی ناشی از اعتیاد را، جذاب‌تر و دلچسب‌تر کند. این نهادهای اجتماعی می‌تواند خانواده، خانواده‌ گسترده، جامعه یا گروه‌های دیگر باشد. این نکته که سوء مصرف کنندگان مواد از مکانیزم‌های دفاعی رشد نایافته‌تر و مهارت‌های مقابله و راهبردهای حل مسأله ضعیف‌تری نسبت به جمعیت عمومی ‌برخوردار هستند، در پژوهش‌های مختلفی به اثبات رسیده است، چنان چه در رویکرد روان‌پویشی، سوء مصرف مواد به عنوان یک مکانیزم دفاعی رشد نایافته به حساب می‌آید. همچنین رویکردهای پیشگیری و درمان اعتیاد بر مهارت‌های مقابله و توانایی حل مسأله تأکید ویژه‌ای دارند. چرا که اعتقاد بر این است که در فقدان چنین مهارت‌هایی احتمال درگیری افراد با سوء مصرف مواد قوت بیشتری می‌گیرد(دهقانی، ۱۳۸۱).

جوانان بیشتر از بزرگسالان هیجان‌های مشکل‌ساز خود را انکار می‌کنند، زود عصبانی می‌شوند، دوری گزینی می‌کنند(می‌خوابند یا مواد مخدر مصرف می‌کنند)، و دیگران را سرزنش می‌کنند. توجه کنید که چگونه مقابله کردن مؤثر، راهبردهای مشکل‌مدار و هیجان‌مدار را ترکیب می‌کند، در حالی که مقابله کردن بی تأثیر، عمدتاًً هیجان‌مدار است( ای برک،۲۰۰۶، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۸).

سوء مصرف و وابستگی به مواد یکی از معضلات و نگرانی‌های عمده جهان امروز است. از آن‌جایی که سوء مصرف مواد، اثرات بازدارنده بر رشد و شکوفایی جامعه دارد، تهدیدی جدی و نگران کننده است. بر اساس تحقیقات و بررسی‌های انجام شده، فرایند‌های اعتیاد تحت تأثیر باورها و نگرش‌های بیماران است. مفهوم طرح‌واره‌های شناختی، به واسطه اهمیتی که در تعبیر و تفسیر موقعیت‌های خاص دارد، در نظریه شناختی از موقعیت ویژه‌ای برخوردار است. نگرش‌های ناکارآمد فرض‌ها و باورهای جهت گیرانه‌ای هستند که فرد نسبت به خود، جهان، آینده و اطراف دارد. این نگرش‌ها موجب جهت گیری فهم و ادراک فرد از رویدادها شده و احساسات و رفتارها را تحت تأثیر قرار می‌دهند و فرد را مستعد اعتیاد، افسردگی و سایر آشفتگی‌های روان‌شناختی می‌کند(حاجی علیزاده و همکاران،۱۳۸۷). طرح‌واره‌ها حاصل گفت‌‌وگوی والدین با کودک هستند که به تدریج در ذهن او جای گرفته‌اند و هم اکنون به گونه‌ای نظام‌مند، اما ناکارآمد زندگی وی را زیر سیطره خود گرفته‌اند. طرح‌واره‌های ناسازگار به عنوان زیر ساخت های شناختی منجر به تشکیل باورهای غیر منطقی می‌شوند و دارای مؤلفه‌های شناختی، عاطفی و رفتاری هستند.هنگامی که فعال می‌شوند سطوحی از هیجان منتشر می‌شود و مستقیم یا غیر مستقیم منجر به آشفتگی‌های روان‌شناختی نظیر افسردگی، اضطراب،عدم توانایی شغلی و سوء مصرف مواد می‌شوند. تحقیقات لطفی، کتابی و همکاران نشان می‌دهد افراد معتاد در مقایسه با جمعیت غیر معتاد ‌آسیب‌های روانی و طرح‌واره‌های ناسازگار بیشتری دارند. نتایج تحقیقات آن‌ ها نشان می‌دهد طرح‌واره‌های دسته بریدگی و طرد به میزان زیادی در افراد معتاد بروز می‌کند. برومت[۸۵] بیان داشت افرادی که طرح‌واره‌های نقص، وابستگی و تکانشی دارند به احتمال بیشتری به سمت مصرف مواد می‌روند(رضوی و همکاران،۱۳۹۰).

۲-۸ – پیشینه پژوهشی

تقریباً تمامی‌مطالعاتی که برای شناخت تیپ شخصیت وابسته به مواد صورت گرفته است به ویژگی‌های زیر ‌در مورد این افراد اشاره دارند:

خودمحوری، عدم توانایی کنترل تکانش، عدم تحمیل ناکافی، پایین بودن آستانه تحمل درد، تمایل به افکار واقعیت، این ویژگی‌ها زمینه‌ای برای استفاده از مواد فراهم می‌آوردند و مصرف مواد به سهولت و فوراً احساس خوبی ایجاد می‌کند. در عین حال پس از مصرف افسردگی و کاهش اعتماد به نفس متعاقب سوء استفاده از مواد مخدر به وجود می‌آید و فرد خود را در برابر کنترل و یا ترک مواد ناتوان احساس می‌کند. اخیراًً تحقیقاتی توسط روان شناسان که رویکرد در روان پویایی ‌داشته‌اند، ‌در مورد وابستگی به مواد صورت گرفته است. عده‌ای از آن‌ ها معتقدند که مبادرت به سوء مصرف مواد، نوعی سازگاری است که از جانب شخص برای حل مشکلات فردی به کار می‌رود. مشکلات فرد اساساً به کنش های هیجانی وی مربوط می‌شوند. مواد مخدر به مثابه عامل تنظیم کننده هیجانات عمل می‌نمایند. به طوری که بدون مصرف ماده مذبور، تظاهرات هیجانی می‌توانند به صورت خشن، شدید و اجباری ظاهرگردند.

رویکرد شناختی سوء استفاده و وابستگی به مواد را حاصل فعل و انفعالات چندین عامل به یکدیگر می‌دانند که به طور متقابل یکدیگر را تقویت می‌نمایند. برخی از این عوامل به آسیب پذیری ژنتیک زیست‌شناختی مربوطند که به عنوان عمل زمینه سازی با سوء مصرف مواد عمل می‌کنند (موسوی،۱۳۸۸).

۲-۸-۱- پژوهش‌های انجام شده در خارج از کشور

    • راتر[۸۶](۱۹۸۷)، بر این باور بود که پسران از نظر عاطفی و رفتاری نسبت به دخترها به موقعیت خانوادگی ناگوار منفی خویش، به طور منفی‌تر پاسخ می‌دهند. در حالی که پارک ونورتن[۸۷] (۱۹۹۶)، تفاوت معناداری بین دو جنس نیافتند. این یافته نیز با پژوهش‌های بشارت و همکاران(۱۳۸۱)، و جلیلی (۱۳۸۸)، که نشان دادند دو جنس تفاوت معناداری در زمینه تاب‌آوری ندارند همسو می‌باشد (اعتبارجهرمی،۱۳۸۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...