۲-۳-۳-۲- رویکردهای مرتبط با انگیزش درونی

۲-۳-۳-۲-۱- رویکرد شناختی

نظریه های شناخت گرایی بیانگر این واقعیت می‌باشند که یادگیرنده عامل اصلی و مهم کسب اطلاعات است. گروهی از روان شناسان معتقدند که همه توانمندی‌های ما همچون ادراک، یادآوری، استدلال در یک نظام پیچیده ای سازمان یافته اند که آن را شناخت[۶۳] می‌نامند. طرفداران نظریه های شناخت گرایی معتقدند که افراد آدمی می‌توانند به تعبیر و تفسیر اطلاعات بپردازند، پیچیدگیها و معمّاهای زندگی را از روی بینش حل کنند، رویدادها و مسائل روانی را پیش‌بینی نمایندو به تجربه های سنجیده و نامشهود سازمان دهند. در واقع به یاری پردازش شناخت آگاهیهاست که می‌توانیم آفریننده های حقایقی باشیم که ما را به فراتر از الگوهای محرک- پاسخ می‌برند(پارسا،۱۳۹۰). در رویکرد شناختی[۶۴] باور بر این است که اندیشه‌های فرد سرچشمه انگیزش او هستند. همچنین، شناخت گرایان معتقدند که رفتارها توسط هدفها، نقشه ها، انتظارات، و نسبت دادنهای فرد هدایت می‌شوند، و لذا انگیزش درونی[۶۵] بیشتر از انگیزش بیرونی[۶۶] مورد تأکید آنان است. آیرونس[۶۷] (۲۰۰۸)می‌گوید” یکی از انگیزه های اصلی وابسته به یادگیری بر شکل گیری هدفها و کوشش برای تحقق بخشیدن آن ها تأکید می‌کند” یکی از مفاهیم نزدیک به مفهوم انگیزش در رویکرد شناختی انگیزش شایستگی[۶۸] است. سانتروک۲۰۰۴ از قول وایت[۶۹] ۱۹۵۹که این مفهوم را مطرح ساخته می‌گوید: منظور از انگیزش شایستگی آن است که « افراد بر انگیخته می‌شوند تا با محیط خود به طور مؤثر برخورد کنند، بر دنیای خود مسلط شوند، و اطلاعات را به طور مؤثر پردازش نمایند. مردم این کارها را از آن جهت انجام نمی ‌دهند که نیازهای زیستی شان را ارضاء کنند، بلکه ‌به این سبب ‌به این کارها دست می‌زنند که برای تعامل مؤثر با محیط دارای انگیزش درونی هستند» برای شناخت گرایان انگیزش درونی مهم تر از انگیزش بیرونی است. انگیزش بیرونی از پاداش بیرونی سرچشمه می‌گیرد، در حالی که منشأ پاداش در انگیزش درونی در کاری که انجام می‌گیرد نهفته است. به سخن دیگر، انگیزش بیرونی انگیزشی است که به وسیله عوامل خارج از فرد و خارج از کاری که انجام می‌گیرد بر انگیخته می شود، مانند پاداش(تقویت) و تنبیه، در حالی که انگیزش درونی به کاری که انجام می‌گیرد وابسته است، مانند اشتیاق فرد برای انجام کار(سیف،۱۳۹۱).

۲-۳-۳-۲-۲- رویکرد انسان گرایی[۷۰]

نظریه انسان گرایی به آفرینندگی، هنر دوستی و کنجکاوی توجه خاص دارد، اما به مسائلی مانند نمره، برنامه ریزی، نظارت درسی، آزمون، حضور اجباری شاگرد در کلاس و مداخله معلم اعتنائی ندارد. روش آموختن در بسیاری موارد، مانند بحث آزاد یا روش انفرادی است و معلم باید خود را در سطح شاگرد قرار دهد تا بتواند نقش خود را بهتر انجام دهد. این شاگرد است که مطالب آموختنی را بر می گزیند، نه معلم و نه برنامه ریزان آموزشی (پارسا،۱۳۹۰).

در رویکرد انسان گراییبه جای تأکید بر تقویت و تنبیه به عنوان منبع اصلی انگیزش، به «توانایی دانش آموزان برای رشد شخصی، آزادی انتخاب ‌هدف‌های‌ زندگی، و ویژگی‌های مثبت(مانند حساس بودن نسبت به دیگران)تأکید می شود»(سانتروک،۲۰۰۴، به نقل از سیف۱۳۹۱). ‌بنابرین‏ از دیدگاه روان شناسان انسان گرا، برای ایجاد انگیزش باید احساس شایستگی، خود مختاری، و عزت نفس را در افراد افزایش داد(وولفولک۲۰۰۴ به نقل از سیف۱۳۹۱).

۲-۳-۳-۲-۳- نظریه انگیزش پیشرفت

این تصور که مردم یک گرایش پایدار مرتبط با درگیری در فعالیت‌های پیشرفت را دارند از حداقل (۱۹۳۰) به وجود آمده است. نشان داده شده است که نیاز برای پیشرفت به طور خاص مهم است چون یک انگیزه ناخودآگاهی است که افراد را برای عملکرد مطلوب یا بهبود عملکردشان هدایت می‌کند (مککللند؛۱۹۸۵ به نقل از موزلیا و همکاران ۲۰۱۰).این گرایشی نسبتاً پایدار است و به عنوان قسمتی از شخصیت فرد معرفی شده است(موزلیا،۲۰۱۰). نظریه انگیزش پیشرفت[۷۱] یا نیاز به پیشرفت[۷۲]در روانشناسی پرورشی جای مهمی دارد. منظور از انگیزش پیشرفت یا انگیزش موفقیت « میل یا اشتیاق برای کسب موفقیت و شرکت در فعالیت‌هایی است که موفقیت در آن ها به کوشش و توانایی شخصی وابسته است »(اسلاوین،۲۰۰۶، به نقل از سیف۱۳۹۱). افراد دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا برای حل مشکلات و رسیدن به موفقیت بسیار کوشا هستند. حتی پس از آنکه در انجام کاری شکست خوردند، از آن دست نمی کشند و تا رسیدن به موفقیت به کوشش ادامه می‌دهند.«دانش آموزان دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا همواره می خواهند موفق بشوند و آن را انتظار می کشند؛ و وقتی که شکست می خورندکوششهای خود را دو برابر می‌کنند، و به فعالیت ادامه می‌دهند تا موفق بشوند» (اسلاوین۲۰۰۶، به نقل از سیف۱۳۹۱).

علاوه بر انگیزه پیشرفت، اصطلاح انگیزه اجتناب از شکست[۷۳]نیز مطرح شده است. انگیزه اجتناب از شکست به گرایش فرد برای دوری گزیدن از شرمساری یا تحقیر وابسته به شکست گفته می شود. افرادی که در آن ها انگیزه اجتناب از شکست نیرومند است موقعیتهایی را ترجیح می‌دهند که در آن ها نتیجه کار معلوم است و از بودن در موقعیتهایی که نتیجه آن معلوم نیست مضطرب می‌شوند؛ لذا این افراد از درگیری با تکالیف چالش انگیز می گریزند. یکی دیگر از تفاوت‌های میان افراد دارای انگیزه پیشرفت و افراد دارایانگیزه اجتناب از شکست پشتکار و اصرار افراد گروه اول در کسب موفقیت است. یعنی اینکه، وقتی افراد دارای انگیزه پیشرفت قوی در رسیدن به هدفشان شکست می خورند با جدیت بیشتری به ادامه کار می پردازند؛ در مقابل، افراد دارای انگیزه اجتناب از شکست از کار دست می کشند. پژوهش‌های انجام شده نشان داده‌اند که انگیزه اجتناب از شکست با انگیزه پیشرفت رابطه منفی دارد، یعنی اینکه وقتی یکی از آن ها نیرومند است دیگریضعیف است(اتکینسون،۱۹۵۷ به نقل از سیف۱۳۹۱).یافته های پژوهش بارتلز و جاکسون( ۲۰۰۹) تفاوت‌های فردی معنی داری را در خود نظم دهی فراشناختی تعیین شده به وسیله انگیزه اجتناب از شکست ارائه می‌کند(بارتلز و جاکسون،۲۰۰۹).

۲-۳-۳-۳- سایر رویکردهای انگیزشی

۲-۳-۳-۳-۱- نظریه بر انگیختگی

یکی دیگر از نظریه های مربوط به انگیزش نظریه بر انگیختگی[۷۴] است. «بر انگیختگی را می توان به عنوان تغییر در ضربان قلب، فعالیت مغزی، و تنفس تعریف کرد»(بنتهام،۲۰۰۲، به نقل از سیف۱۳۹۱). اجزای روانشناختی بر انگیختگی در میزان توجه یا تمرکز منعکس می شود. بنا براین، می توان بر انگیختگی را معادل انگیزش دانست، بدین معنی که بر انگیختگی بیشتر یعنی انگیزش بیشتر و بالعکس. اما موضوع ‌به این سر راستی نیست؛ در حقیقت، سطح بر انگیختگی، پیچیدگی تکلیف، و اثر بخشی عملکرد به هم ارتباط دارند. یکی از نظریه پردازان اولیه بر انگیختگی فیزیولوژیکی (هب[۷۵]۱۹۵۹) بر این باور است که تکالیف مختلف دارای سطوح بر انگیختگی متفاوت اند. بنا به نظریه بر انگیختگی هب، اگر سطح بر انگیختگی فرد بسیار بالا باشد در محیط به گونه ای عمل خواهد کرد که سطح بر انگیختگی را کاهش دهد. «به طور کلی، وقتی که سطح بر انگیختگی بسیار بالا است، کاهش دادن آن تقویت کننده است، و زمانی که سطح بر انگیختگی بسیار پایین است، افزایش دادن آن تقویت کننده است(السون و هرگنهان، ۲۰۰۹، به نقل از سیف۱۳۹۱).

۲-۳-۳-۳-۲- رویکرد انتظارضربدر ارزش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...