نداشتن پشتوانۀ مالی و بدهکار بودن

۳۴./.

انواع سوء‌نیت‌ها و آزارهای دیگران

۲۷./.

قرار دادن خود در محدود گاه

۲۰./.

این اساس زنان سرپرست خانوار با توجه به مشکلات ذکر شده در معرض طردشدگی قرار دارند و این مسئله آن‌ها را دچار نگرانی و نارضایتی از زندگی کرده است.
۴-۱-۹. طردشدگی و احساس ظلم و بی­انصافی: زمینه­ ساز نداشتن احساس شادمانی (وجود انصاف و شادمانی)
روشن کردن مشکلات این زنان و پرداختن به این مشکلات از زبان خود آنان مصاحبه را به آنجا رساند که از آن‌ها پرسش شد “تا چه حد خود را در کمبودهای ضروریات زندگی­تان مقصر می­دانید؟” جز ۱۴درصد که اشتباه در ازدواج و انتخاب همسر را موجب این همه بدشانسی می­دیدند و از این جهت خود را مقصر می­دانستند که در ازدواج خود و انتخاب همسر دقت لازم را نکرده ­اند، تقریباً ۸۷ درصد به هیچ‌وجه خود را مقصر نمی­دیدند و این سؤال را ناعادلانه ارزیابی کردند و معتقد بودند که در مقابل مشکلات و فشارهای شدید اقتصادی با تمام وجود مایه گذاشته­اند و به هر کاری دست زده‌اند تا پایه‌ی زندگی­شان را مستحکم کنند. بنابراین این‌گونه طرد شدن از سوی دیگران، متناسب با تلاش­ها و لیاقت­هایشان نیست. آن‌ها درتمام روابط بین فردی خود از قبیل رابطه‌ی در محیط­کار، رابطه‌ی دوستانه با خویشاوندان و اطرفیان و …، در برقراری رابطه‌ی منصفانه مشکلاتی را تجربه و احساس می­کردند که موجب آسیب آن‌ها شده بود. با وجود اینکه تمایل به ارتباط با دیگران داشتند و از اینکه اطرافیان طرز برخوردشان با آن‌ها نسبت به بقیه زنان فرق می­کرد، آن‌ها را بی­انصاف می­دانستند. مخصوصاً با اشاره به وضعیت اقتصادی خود معتقد بودند با توجه به تلاش­هایی که از صبح تا شب برای به‌دست آوردن هزینه‌ی زندگی‌شان می­ کنند، نه درآمد درست وحسابی و نه مسکن مناسبی دارند و در کل حقوق و پاداش منصفانه­ای دریافت نمی­کنند و همچنین از نداشتن بیمه با وجود کارهای سختی مثل کار در خانه­ی مردم و دستفروشی و … گله‌مند بودند. طبق گفته‌ی زنان سرپرست خانوار این موضوع باعث شده که آن‌ها هیچ­وقت به شادمانی و آرامش نرسند. در کل با توجه به باور این گروه آنچه که از هر رابطه­ای نصیب آن‌ها می­ شود از حقوق، دستمزد و مزایای جانبی گرفته تا قدردانی و احترام متقابل و همکاری، غیرمنصانه است بنابراین نه تنها خود، بلکه دیگرانی که در طول روز با آن‌ها مواجهند را مقصر تمام مشکلات خود می­دیدند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

«درست است از همه چیز محروم شده‌ام و نتوانسته‌ام شادمانی ­را به‌خانه‌ام بیاورم؛ ولی از صبح تا شب که در خانه­های مردم جان می­کَنم، دیگر کار بیشتری از دستم برنمی‌آید که خودم را مقصر بدانم. این‌طور زندگی حق من نیست. منی که اینقدر تلاش می­کنم و هیچ بیمه­ای هم ندارم که دلم به آن خوش باشد، خیلی ناعادلانه است که خودم را مقصر بدانم» (زن ۴۸ ساله، علت سرپرستی: فوت همسر).
« اگر خودم را مقصر بدانم که نابود می‌شوم! منی که شب به خانه می­رسم، جانی برایم باقی نمانده که حتی یک لقمه غذا بخورم. با تمام وجود کار می­کنم، بدون هیچ پاداش منصفانه­ای، دیگر عقلم به جایی نمی­رسد. چه‌کار باید بکنم؟! به خدا سهم من از زندگی این نیست! منی که حاضرم دست به هر کاری بزنم که فقط سرزنش نشوم! شادی کجای زندگی من جا می­گیرد؟! در کل هیچ انصافی در زندگی من رعایت نمی‌شود» (زن ۴۳ ساله، علت سرپرستی: رها کردن همسر).
«اگر وضعیت زندگی من و بچه­هایم این‌گونه است، اگر نمی­توانم زندگی شادی برای بچه­هایم ایجاد کنم، به خدا به هیچ وجه مقصر من نیستم! این خیلی بی­انصافی است که این­جوری با من رفتار بشود، اطرافیانم که اصلا وجدان ندارند که لااقل با من همدردی کنند یا در مقابل این همه بدبختی که کشیدم یک قدردانی از من بکنند، تمام وجودم را روی این زندگی گذاشتم و در مقابل هیچ عدالتی ندیدم. این زندگی متناسب با تلاش­هایم نیست!»( زن ۵۳ ساله علت سرپرستی: طلاق).
حدود ۱۴درصد هم خود را مقصر فقر و بدبختی وضعیت کنونی خود می­دانستند.
«اگر دقت کافی در انتخاب همسرم می­کردم، الان شاید وضعیت زندگی من جور دیگری بود و یا اینکه شاید از شوهرم جدا نمی­شدم» (زن ۳۴ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
۴-۱-۱۰. درخواست حمایت مالی از دولت و حمایت عاطفی از اطرافیان در اثر نداشتن حامی: زمینه­ ساز آسیب­پذیری.
در انتهای مصاحبه از زنان سرپرست خانوار پرسیده شد “برای حل مشکلات مطرح شده چه پیشنهادی دارید؟”؛ در مجموع ۹۴ درصد از پیشنهادات در دو مقوله‌ی زیر قابل جمع است:

  • درخواست حمایت مالی از دولت و مسئولین ۲- درخواست حمایت عاطفی از اطرافیان

مشکلات ذکر شده توسط زنان سرپرست خانوار به وسیله یک سری عوامل مطرودساز زمینه‌ی طرد آن‌ها را فراهم کرده است. آن‌ها برای حل این مشکلات از دولت و اطرافیان کمک خواستند و معتقد بودند دیگر توان ادامه‌ی این زندگی را ندارند و در مواقعی مجبور می­شوند برای حل این مشکلات دست به هر کاری بزنند. آن‌ها برای داشتن یک زندگی سالم از دولت در­خواست حمایت مالی کردند. در واقع نتایج مصاحبه موجود بیشتر آسیب­پذیری این گروه از زنان ریشه در فقر دارد. اگر دولت این زنان را از لحاظ مالی تأمین کند از نداری تن به بسیاری از رفتارهای آسیب­زا و نابهنجار نمی­دهند. در کنار کارهای مختلف متعارف و نامتعارف موجود، صیغه شدن،‌ خوش‌بینانه‌ترین رفتار برخی از زنان خودسرپرست برای امرار معاش است. البته در صورتی که صیغه‌ی مردان همسردار شوند، خود موجب آسیب به خانواده و در مواردی از هم پاشیدن آن می‌شود. گروهی از این زنان شریف در خانه‌ی مردم کار می­ کنند و گروهی دستفروشی و در مواردی از سر ناچاری حتی دست به گدایی و هر کار ممکن دیگر می­زنند. دولت ملزم است که در مورد منبع درآمد زنان بیوه‌ی سرپرست خانوار تحقیق کند و امکاناتی برای آن‌ها فراهم کند تا به بیراهه کشیده نشوند و موجب آسیب‌های فردی و اجتماعی نشوند. برخی از خانواده­ها بعد از طلاق دخترشان، او را نمی­پذیرند و یا توان حمایت مالی از او را ندارند. در نتیجه از خانواده رانده و به فساد و اعتیاد و … کشیده می­ شود. از طرفی دیگر حضور زن بیوه (مطلقه یا …) در جامعه بدون پشتیبانی یک مرد، برای برخی از مردان هوس‌باز به عنوان یک فرصت و یک بدن بی‌صاحب جلوه می­ کند که قصد تصاحب و کام­جویی از او را دارند. این مسئله در ابعاد متفاوتی نمود می­یابد که از تقاضای ازدواج های موقت نامطلوب و بدون شرایط مناسب آغاز شده و به موارد دیگری نظیر تقاضای نامتعارف و غیرشرعی و حتی تجاوز نیز می انجامد. بیشتر این زنان در طول دوران سرپرست شدنشان حداقل یک‌بار با این تقاضاهای نامطلوب روبه رو بوده‌اند. ۱۷ درصد آن‌ها از کمبود محبت و نداشتن همدم و هم‌صحبت مناسب تن به ازدواج موقت داده بودند که نتیجه آن ضربه خوردن مضاعف عاطفی بود و حدود ۵۰ درصد این زنان به‌علت نداشتن حامی عاطفی به این موضوع فکر کرده یا دچار اقدام ناموفق در این زمینه شده بودند. این گروه از زنان از اطرافیان درخواست حمایت عاطفی داشتند و می­خواستند دیگران آن‌ها را به‌عنوان افرادی که نیاز به کمک دارند نگاه کنند؛ نه با دیدی بد و منفی که ضربه‌ی سخت عاطفی آن‌ها را چند برابر کند. در واقع، فقدان همسر، تنهایی، نیازهای ارضا نشده و فشارهای ناشی از آن از یک طرف و مشکلات اقتصادی از طرف دیگر موجب شده بود غالباً مشکلاتی در کارکرد سالم این گروه از زنان ایجاد شود که به دنبال آن عملکرد جامعه نیز تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. با توجه به گفته‌ی خود این زنان ناراحتی‌های روحی و جسمی به حدی به آن‌ها فشار آورده بود که به دام تن دادن به ازدواج موقت نامناسب و انواع سوء‌نیت‌های دیگر گرفتار شده بودند. مجموعه این عوامل زنان سرپرست خانوار را یکی از گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه کرده است. رسیدگی به وضعیت سلامت آن‌ها فقط در سایه حضور بیشتر در اجتماع، مشارکت در فعالیت‌های همگانی، مورد احترام واقع شدن توسط دیگر اعضای جامعه و ارتباط فراتر از جامعه محلی ممکن می‌شود. در نتیجه آن‌ها برای داشتن یک زندگی سالم از دولت در­خواست حمایت مالی و از مردم و اطرافیان حمایت عاطفی کردند.
«از دولت­ می­خواهم ما را از لحاظ مالی حمایت کند. بداند من و امثال من چگونه کسب درآمد می­کنیم. راستش اگر خودم نمیتوانستم کار کنم، تن به ازدواج می­دادم؛ چون واقعا نداری داشت مرا به فساد می­کشاند. از در و همسایه و اقوام می­خواهم با دید بد به ما نگاه نکنند. مثلا یکی از همسایه­ها تا محیط کار مرا دنبال کرده بود. آن موقع می­خواستم خانه بگیرم، همسایه­ها گفته بودند این زن بیوه­ است و بیاید اینجا را به فساد می­کشد. چرا باید این دید نسب به زن بیوه وجود داشته باشد؟! از مردم می­خواهم دیدشان را نسبت به زنان سرپرست خانوار عوض کنند و به ما به‌عنوان کسانی که نیاز به کمک دارند نگاه کنند؛ نه با دیدی منفی که از لحاظ روحی ما را نابود کند» (زن ۵۳ ساله، علت سرپرستی: طلاق).
«از خانواده‌ام محبت می­خواهم. هیچ‌وقت از آن‌ها حمایت مالی نمی­خواهم. نداشتن کسی که همدمَت باشد خیلی بیشتر به آدم آسیب می­رساند. چند سال پیش به عقد موقت کسی درآمدم که فقط این کمبود محبت را جبران کند که ضربه سختی خودم. چرا باید خواهر و برادرام به خانه‌ام نیایند؟! الان برادرم خیلی وضع مالی‌اش خوب است؛ ولی خدا شاهد است که از غربیه انتظار دارم اما از او انتظار ندارم حتی پنجاه هزار تومان به من قرض بدهد. فقط دوست دارم به خانه‌ام رفت و آمد کند، دوست دارم به خانه اقوام بروم؛ ولی پشت سرم حرف می­زنند و چیزهایی می­گویند که ناراحت می­شوم. به خدا از اقوامم و خواهر و برادرهایم انتظار مالی ندارم؛ فقط احتیاج به محبت دارم. خودم هر جور شده خرج زندگیم را در می‌آورم. از مسئولین می­خواهم برای ما زنان سرپرست خانوار بودجه‌ای اختصاص بدهد. دست بچه­هایمان را بگیرد. شغل خوب برایشان ایجاد کند. الان دخترم دربه در دنبال کار است؛ ولی پیدا نمی­کند. مثل من رفته در یک تولیدی کار می­ کند؛ او که درس خوانده باید مثل من کار کند؟! این خیلی بی­ عدالتی است» (زن۴۳ ساله، علت سرپرستی: متواری شدن همسر).
«از فامیل‌هایم می­خواهم به خانه‌ام بیایند. فکر می­کنم اگر بیایند، استرسم کم خواهد شد. ما که از لحاظ عاطفی ضربه خورده‌ایم، همسری نداریم که به او تکیه کنیم؛ از این طرف هیچ‌کدام از فامیل‌ها خانه‌ی ما نمی‌آیند. آدم بی‌کسی مثل من برای جبران کمبود محبت ممکن است گول هر کسی را بخورد و به هزار راه بیفتد. از آن‌ها فقط می­خواهم کنارم باشند. همدم وهم‌صحبتم باشند؛ ولی از دولت می­خواهم به فکر زنان سرپرست خانوار باشد. به آن‌ها کمک مالی کند تا بچه­هایشان بتوانند درس بخوانند. فقر و نداری باعث می‌شود که آدم به راه‌های خلاف کشیده شود. من به خاطر بچه­هایم حتی می­خواستم به عقد موقت مردی در بیایم» (زن۴۸ ساله، علت سرپرستی: فوت همسر).
۴-۱-۱۱. نتیجه ­گیری یافته­های مصاحبه­ ها:
بنا بر آنچه که از مصاحبه­ ها به‌دست آمد، مجموعه عواملی مثل محرومیت از نیازهای اساسی و احساس نابرابری، دست به دست هم داده و زمینه‌ی طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار را فراهم کرده و آن‌ها را در یک وضعیت استرس ­زا قرار داده است که امکان رهایی از آن برایشان به آسانی امکان‌پذیر نیست. درست است که در بعضی موارد آن‌ها به صورت ارادی، داوطلبانه و خودخواسته دچار وضعیت طردشدگی شده بودند، اما دلایل قانع­کننده‌ای برای این کناره‌گیری داشته و معتقدند تمام ارتباط­ها و حمایت­ها، پیامدی جز تحقیر آن‌ها و از دست دادن اعتماد به نفس­شان نداشته است. بنابراین انواع ارتباط­های اجتماعی و خانوادگی و همچنین حمایت­های اقتصادی را ظاهری و طردآمیز می­دانند. در نتیجه، این‌گونه شرایط زندگی خاص و ضرورت پاسخگویی به نیازهای اعضای خانوار، باعث افت کیفیت زندگی در این قشر و آسیب­پذیری آن‌ها در جامعه شده است. آن‌ها درتمام روابط بین فردی خود در محیط کار، رابطه با دوستان یا خویشاوندان و اطرفیان و در مجموع در برقراری رابطه‌ی منصفانه مشکلاتی را تجربه می­ کنند و احساس رنجش و آسیب کرده‌­اند . با وجود تمایل به ارتباط یا دیگران، از اینکه اطرافیان طرز برخوردشان با آن‌ها نسبت به بقیه زنان فرق می­کرد سخت احساس و طرد شدن از سوی دیگران داشته و این رفتار را متناسب با تلاش­ها و لیاقت­هایشان نمی­بینند. همچنین آن‌ها با اشاره به پیشینه‌ خود، شرایط خانوادگی را مهم­ترین دلیل فقر و تنگدستی و بدشانسی خود دانسته‌ و در نتیجه احساس نابرابری کرده و دچار افسردگی شده‌اند. با این وضعیت تنها چیزی که موجب شادی آن‌ها می‌شود، اطمینان از تأمین نیازهای آتی فرزندان­شان است. اما نکته قابل توجه این مصاحبه این بود که در پاسخ به دو سوأل «تعریف احساس شادمانی؟ و مهم­ترین مشکل زندگی­تان؟» یک جواب به‌دست آمد. آن‌ها شادمانی را با داشتن تکیه­گاه عاطفی و مالی مناسبی که بتواند یک سری از نیازهای اساسی زندگی‌شان را تأمین کند تعریف کرده و مهم­ترین مشکل زندگی خود را مشکلات مالی و رفتارهای طردآمیز دیگران ­دانسته‌اند. بنابراین می­توان نتیجه گرفت که کمبود محبت و نداشتن تکیه­گاه عاطفی و ارتباط صمیمی با اطرافیان از یک طرف و مشکلات اقتصادی و نداشتن تکیه­گاه مالی از طرف دیگر، علاوه بر اینکه زمینه‌ی طرد اجتماعی و احساس بی­انصافی زنان سرپرست خانوار را فراهم کرده، بلکه بر احساس شادمانی آن‌ها هم تأثیر داشته است و همچنین زمینه‌ی آسیب­پذیری و فساد آن‌ها را بالا برده است در نتیجه از مسئولین و دولت درخواست حمایت مالی و از اطرافیان حمایت عاطفی داشته‌اند.
در مجموع بیشترین آسیب­پذیری زنان سرپرست خانوار به‌علت فقر و نداشتن درآمد مکفی است که اگر دولت این زنان را از لحاظ مالی تأمین کند بسیاری از رفتارهای آسیب­زا از آن‌ها مشاهده نخواهد شد.
جدول شماره(۴-۸): مشخصات مصاحبه­شوندگان

ردیف

سن

وضعیت فعالیت

تحصیلات

علت سرپرستی

تعداد افراد تحت تکفل

مدت مصاحبه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...