نهضت مشروطیت از جمله حوادثی است که با توجه به رهاوردی که به دنبال خود داشته، توانسته فضای زمانی جامعه ایران را از زمان تشکیل تا به حال تحت تأثیر قرار دهد. این تحول اساسی بدون شک با مشکلات و موانع جدی روبرو و در تعاملات بین‌المللی و حیات اجتماعی ملموس بوده است. ساختار حاکم بر نظام ایران تا قبل از مشروطیت با اختیار مطلق شخص اول مملکت یعنی شاه تعریف می‌شد. این امر در دوران قاجار با انتصاب والیان شهرها از شاهزادگان خاندان سلطنتی، نظامی را ارائه داد که نتیجه آن تشدید نارضایتی‌ها و به هم ریختن نظم و تأمین امنیت در عرصه های مختلف و بحران های تقریباً همه جانبه بود. از سوی دیگر ایران به سرعت با چهارچوب کلی نظامات غربی آشنا ‌شد. (سعیدیان جزنی،۱۳۸۵: ۳۴۴)
یکی از مراکز بزرگ نهضت آزادی خواهی و مبارزه علیه استبداد و به ثمر رسانیدن این نهضت شهر اصفهان و مردم آن بوده است. شخصیت‌های مهمی علاوه بر شخص شاهزاده «در به ثمر رسانیدن مشروطیت سهم عمده‌ای دارند مثل میرزا نصرالله ملک المتکلمین، شیخ نورالله و دیگر علما بی‌شک از مهمترین عوامل پیشرفت این مقصود بوده است». (مهدوی،۱۳۶۷،ج۲: ۴۵) با این حال در کتاب ها و مقالاتی که تاکنون در مورد مشروطیت نوشته شده به هیچ وجه حق اصفهان ادا نشده است. (همای بن طرب،۱۳۴۲: ۵۰۳، پاورقی)
اولین بار بیآن های از طرف علمای اصفهان به جهت حمایت از «مشروعیت» منتشر گردید که در آن علمای اصفهان حمایت خود را «در اعلای کلمه اسلام و احیای سنن شریعت» اعلام کردند و گفتند که حاضراند جان، مال و عمر خود را در «مقصد مقدس و حفظ حمایت مشروعیت» بدهند و «امید نصرت از حضرت احدیت و توجهات امام عصر داشته باشند» و زیر آن را «شیخ محمدتقی نجفی، میرزا محمدعلی کلباسی، شیخ نورالله نجفی، ملا اسماعیل نقنه‌ای، میرزا ابوالقاسم زنجانی، میرزا ابوالحسن بروجردی و آقاشیخ مرتضی» مهر کرده‌اند. (مهدوی،۱۳۶۷،ج۲: ۴۹)
همزمان با این فعالیت ها، از سوی دیگر شاهزاده هم تلاش هایی را برای سرنگونی برادرش را آغاز کرد. (معاصر،۱۳۵۳: ۲۵). «از شاهزاده دعوت شده است که به نهضتی که برای برکنار نمودن شاه از سلطنت تشکیل یافته، ملحق گردد.» (معاصر،۱۳۵۳: ۲۷-۲۶)

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مشروطه به واسطه‌ی اعتراضات مردمی در دو مهاجرت علما و بزرگان تهران به نام‌های مهاجرت صغری (۱۶ شوال ۱۳۲۳ تا ۱۶ ذی‌القعده ۱۳۲۳ ﻫ . ق.) و مهاجرت کبری (۲۴ جمادی الاول ۱۳۲۴ تا ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ ﻫ . ق.) مشهور شده‌اند، به منصه‌ی ظهور رسید و ظاهراً حرکت مردم اصفهان علیه استبداد به دوره‌ی مهاجرت کبری برمی‌گردد. (عسکرانی:۱۳۸۴، ۱۱۸)
زمانی که علمای تهران در قم در مهاجرت کبری به سر می‌بردند، علمای اصفهان، «شیخ حسن العراقین» که قبلاً ذکر آن رفت و از وابستگان و مقربین شاهزاده بوده، را به قم فرستادند تا ضمن اطلاع از کم و کیف ماجرا، همبستگی اصفهانی‌ها را به جریان مبارزه با استبداد اعلام نماید. وی به متحصنین تهرانی گفت: «همه‌ی اهل اصفهان عازمند به حرکت و مرا فرستادند که کسب تکلیف نماید و آنچه که بفرمایید اطاعت خواهد شد». (ناظم‌الاسلام،۱۳۷۱،ج۱: ۴۵۷) آقانجفی و آقا نورالله نیز به خاطر ارتباط با نجف و تأسی از آخوند خراسانی تصمیم گرفتند تا به جمع متحصنین بپیوندند. (بهشتی سرشت،۱۳۸۰: ۲۹۳) «روز چهاردهم [جمادی الاول ۱۳۲۴هـ .ق.] از اصفهان شیخ العراقین حاجی آقا سدهی وارد [قم] شدند. فردا اطلاع دادند که آقانجفی و دیگران هم هجدهم حرکت می کنند و در تاریخ شانزدهم آقای آقامیرزا احمد، حاجی میرزا ابوالقاسم زنجانی و حاجی کلباسی و بعضی دیگر حرکت کردند» (دولت آبادی،۱۳۹۰: ۲۶۹)
برخی از منابع معتقدند که آقانجفی و آقا نورالله راهی قم شدند و دلیل آن را این می دانند که پنج روز بعد که خبر رسید «اصفهان و کاشان و دهات اطراف قم به هیجان آمده‌اند. تلگراف‌های زیادی از شهرها به علما مخابره شد، اما در ذیل تلگراف اصفهانیان، نام این دو برادر نجفی نیامده است.» (ناظم الاسلام،۱۳۷۱،ج۱: ۴۶۶ و صفایی،بی‌تا: ۱۴۴) اما منابع دیگری اذعان دارند که علیرغم قصد آقایان مسجدشاهی، به علت صدور فرمان مشروطیت از طرف شاه این کار انجام نشد. (نجفی،۱۳۷۱: ۱۹۸ و جواد زاده،۱۳۸۴: ۱۰۴)
کسروی در مورد مشروطه‌ی اصفهان می‌نویسد: «در اسپهان پیش از جنبش، ملایان بویژه‌ی آقانورالله و آقانجفی، بسیار چهره می بردند و در همه چیز مردم را به دلخواه خود راه می‌بردند. از این رو مشروطه‌خواهی در اسپهان رو به ملابازی داشت و اسپهانیان بیش از همه به کارهای بیهوده و نمایش های خنک می‌پرداختند». (کسروی،۱۳۵۹،ج۱: ۳۸۷) و در جای دیگری می‌نویسد: «در یکی از روزنامه‌های تهران در آن روزها، تکه ای درباره‌ی اسپهان نوشته که جناب آقای ثقه‌الاسلام و جناب آقانورالله تشریف برده بودند در سده به جهت تمشیت مجلس آنجا شخصی از آقایان محترم آنجا خواب دیده بود حضرت حجت‌عجل الله تعالی فرجه را که خلاصه خواب این است که حضرت به آن آقا فرموده بودند، فرزند بگو به مردم مجلس مشروطه را یاری کنید. به هر حال آقا خواب خود را به مردم سده فرموده بودند از قرار مذکور هفت صد نفر از جوآن های رشید سده اسم خود را ثبت داده‌اند که لباس مخصوص بپوشند با نشان مجلس، سربازهای فدایی مجلس بوده باشند و فعلاً در تهیه نشان ساختن هستند و نیز از قرار مذکور روی نشآن های آن ها نوشته است سرباز فدوی مجلس مقدس و هر پنجاه نفر یک رییس برای خود معین نموده‌اند و روی نشان رییس آن ها در این شعر نوشته شده : فدای مجلس ملی و حکم نورالله اقول اشهد ان لا اله الا الله» (کسروی،۱۳۵۹،ج۱: ۲۶۶-۲۶۵)
پس از مدت‌ها تلاش، بالأخره درخواست‌های متحصنین در ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ﻫ . ق. / ۵اوت ۱۹۰۶ م پذیرفته شد و مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را صادر کرد و مظفرالدین‌شاه بیمار مدتی بعد در بیست و چهارم ذی قعده ۱۳۲۴ ﻫ . ق. درگذشت. (دولت آبادی،۱۳۹۰: ۲۸۶)
علمای اصفهان به شهر خود بازگشتند اما شیخ العراقین با علمای تهران به پایتخت رفت. (ناظم‌الاسلام،۱۳۷۱: ۴۹۴) و تا مدتی بعد در آنجا ماند و گزارشات وقایع پایتخت را پی‌در‌پی تلگراف می‌کرد. (نگاه کنید به: انجمن مقدس: ۵ ذی‌الحجه ۱۳۲۴، سال اول: ش ۳-۴، همه صفحات)
۲۱ رجب آن سال، اعلامیه رسمی دولت در پذیرش مشروطیت به گوش همه‌ی ولایات رسید. آقایان علما از صدراعظم خواهش نمودند که تلگرافی به ولایات از طرف دولت مخابره کنند و مظفرالدین شاه هم دستور طبع «نظام‌نامه مجلس» را صادر و به همه ولایات ارسال شد. (ناظم‌الاسلام،۱۳۷۱،ج۱: ۵۱۴-۵۱۳)
در طی نهضت مشروطه شاهزاده رابطه‌ای توأم با رقابت و دوستی با علما و بزرگان اصفهان داشت به گونه‌ای که دو طرف از یکدیگر حساب می‌بردند. این فضا نوعی تکثر قدرت را موجب می‌شد. رابطه‌ی شاهزاده و مشروطه‌ی اصفهان را می‌توان در منحنی بررسی کرد که سمت اول درخواست عزل او از قدرت و سمت دیگر درخواست مردم اصفهان جهت نایب‌السلطنگی شاهزاده می باشد. عده‌ای به غلط پنداشته‌اند که تشکیل انجمن ولایتی اصفهان اصولاً برای مقابله و ضدیت با قدرت شاهزاده بوده است. (رجایی،۱۳۸۵: ۳۴۲-۳۴۱).
در ۲۷ رجب از همه ولایات خواسته شد که وکلای خود را انتخاب کرده و به تهران گسیل دارند. این تلگراف که به اصفهان رسید به تاریخ ۵ شعبان ۱۳۲۴ﻫ . ق. نخستین نشست مشروطیت در خانه‌ی آقانجفی، با حضور شاهزاده، علما و تجار تشکیل شد. (خارابی،۱۳۸۶: ۴۱) در عصر همان روز در خانه‌ی رکن‌الملک (نایب السلطنه اصفهان) جلسه‌ی دیگری با حضور شاهزاده و بزرگان شهر تشکیل شد و شاهزاده «خیلی امیدواری به عموم مردم از رأفت و رحمت اعلیحضرت همایونی و اجرای قانون مساوات و قواعد مجلس شورای ملی دادند. همین چند روزه شروع به انتخاب وکلا خواهد نمود.» (رجایی،۱۳۸۵: ۱۰۳)
شاهزاده در بوجود آمدن مشروطیت اصفهان نقش مهمی داشت، اما افکار عمومی و خواست دیگر طبقات جامعه هم در این تصمیم مؤثر بود. سرانجام در جلسه‌ای که در تاریخ ۴ ذی‌القعده ۱۳۲۴ ﻫ . ق. تشکیل شد، همه‌ی حضار قسم یاد کردند که از مشروطه دفاع نمایند و در میان آن ها بیست و دو نفر از روحانیون از جمله آقانجفی، آقا نورالله، شیخ مرتضی ریزی، میرزا محمدعلی کلباسی، ملا محمد اسماعیل نقنه‌ای، میرزا احمد، میرزا مهدی دولت‌آبادی و میرزا عبدالکریم گزی و … دیده می‌شود. شاهزاده نیز همه ‌نوع همراهی را نشان می‌داد؛ او نطقی تهیه کرده که در جلسه مذکور به توسط آقا نورالله قرائت شد. در آن جا او تشکیل مجلس ملی اصفهان را به همه تبریک گفته و خواستار برقراری و دوام آن شد. (الجناب،۱۲ ذی‌القعده ۱۳۲۴،سال اول،ش۳: ۲) و اعلام کرد که امروز از بهترین اعیاد ملی است که مجلس ملی، در این شهر افتتاح می‌شود و اگر انتخاب اعضای این مجلس از روی علم و اطلاع و آگاهی باشد، بیشتر باعث استحکام دولت و ملت است و اعلام کرد تمام قواعد و قوانین سابق منسوخ و شخصاً برای اجرای احکام این مجلس حاضر است تا سرانجام خوشی داشته باشد و بر قبضه شمشیر دست گذارد و گفت آن را با این اجرا می‌کنم. (الجناب،۱۲ذی‌القعده۱۳۲۴،سال اول،ش۳: ۸) بی تردید شاهزاده از اوضاع روز دنیا آگاهی داشت؛ او این در جای جای کتاب خاطراتش از واژه هایی مثل قانون، پارلمنت، ملی گرایی، وطن، ملت و … استفاده کرده و به نظر می رسد که علاقمند بود تا ایران حرکتی رو به جلو داشته باشد.
شاهزاده در همین جلسه «میرزا باقرخان منشی باشی» را به عنوان نماینده خود معرفی کرد و دستور داد تا اعضا مجلس از روی قانون منتخب و معین شوند. ظاهراً آنچه از متن سخنرانی شاهزاده بر می‌آید، نگاه او به مجلس تازه تأسیس اصفهان، فقط انجمن ناظر نبوده که مجمعی برای ترتیب انتخاب مجلس شورا باشد. بلکه چیزی را مدنظر داشته که بعدها انجمن‌های ایالتی و ولایتی نامیده شد. (الجناب،۱۲ذی‌القعده ۱۳۲۴،سال اول،ش۳ : ۸)
به هر حال به علت معلوم نبودن چگونگی انتخابات، شاهزاده اسامی اعضای انجمن را مشخص کرده «آخوند ملاعبدالکریم جزی، آقامیرزا محمدرضا، میرزامحمدحسین کازرونی، میرزامحمدحسین صدرالاسلام، میرزا یحیی، جهانگیرخان، میرزا عبدالحسین انصاری، ملک‌التجار، محمدحسین، امین‌التجار، محمد صادق، سید محمدحسن، میرزا محمد و آقایانی که بالمتناوبه باید در مجلس تشریف داشته باشند: حجه‌الاسلام [آقانجفی]، ثقه‌الاسلام [آقانورالله]، میرزا محمدمهدی» (الجناب،۱۹ ذی‌القعده۱۳۲۴،سال اول،ش۴: ۴)
چند تلگرافی نیز به تهران ارسال شد. اولی به تاریخ جمعه ۱۲ ذی‌القعده ۱۳۲۴ ﻫ . ق. می‌باشد: «مجلس مقدس شورای ملی دامت برکاته. وکیل علما و تجار امروز چاپاری حرکت نمودند. وکیل جناب آقامیرزا هادی جواهری به اکثریت آراء معین شده حرکت می کند. شیخ نورالله» (ناظم‌الاسلام،۱۳۶۴،ج۲: ۳۴) و تلگراف دوم در مورد تشکیل مجلس ملی اصفهان (انجمن ولایتی اصفهان) است که خبر تشکیل آن‌ را به اطلاع شورای ملی رسانده‌اند که طی آن از شاهزاده میرزا اسدالله درخواست کردند که «ارکان محترم شورای ملی را مستحضر سازید که حضرت اشرف اسعد والا شاهزاده ظل‌السلطان روحنا فداه پریروز مشخصاً مجلس ملی را در عمارت چهل ستون افتتاح فرمودند و نطق مفصلی در فواید و نتایج مجلس محترم بیان فرمود» و از نمایندگان منتخب دو نفر انتخاب شدند که قرار است به سمت تهران حرکت کنند و سایر نمایندگان بزودی انتخاب و به مجلس فرستاده خواهند شد و در ادامه اعلام کردند که در مورد تأسیس بانک ملی تلاش بسیاری شده مشغول جمع آوری سرمایه‌ی اولیه آن هستند. (ناظم‌الاسلام،۱۳۶۴،ج۲: ۳۴) و تلگراف سوم از طرف خود شاهزاده؛ او خطاب به مجلس شورای نوشت که «من همیشه در کار مردم، همیشه با احتیاط جلو می‌روم تا مبادا حقی ضایع شود» و گفت بزودی نمایندگان اصفهان را خواهم فرستاد. (ناظم‌الاسلام،۱۳۶۴،ج۲: ۵۹)
در پاسخ هم مجلس شورای ملی از مساعدت شاهزاده و همراهی او در جهت تأسیس انجمن ولایتی، انتخاب نمایندگان مجلس اصفهان و برگزاری انتخابات سپاسگزاری نموده است. (ناظم‌الاسلام،۱۳۶۴،ج۲: ۳۴)
با این حساب شاهزاده خود به تعیین اعضای انجمن ولایتی دست‌زده و اعضای انجمن را به دو دسته اعضای دائم و غیردائم تقسیم کرده بود. اعضای دائم شامل آقانجفی، آقانورالله و میرزا محمدمهدی ارباب می‌باشند و اعضای غیردائم با درجه دوم شامل طیف وسیعی از اصناف و طبقات شهر بودند. در میان صاحب اندیشه و قلم ملا عبدالکریم گزی و میرزا جهانگیرخان قشقایی؛ از میان تجار محمدحسن کازرونی، محمدابراهیم ملک‌التجار و حبیب‌الله امین‌التجار؛ از میان اصناف سیدمحمدحسن بنکدار و میرزا محمود بنکدار و از میان دیوانیان مرتضی قلی خان نائینی دیده می‌شود. شاهزاده با انتخاب میرزا محمدباقر حکیم باشی از صنف اطبا نیز در انجمن ولایتی دعوت کرده است. در همان جلسه‌ی دوم، شاهزاده برای اجرای مصوبات انجمن، دوباره میرزا باقرخان منشی باشی را به عنوان نماینده‌ی خود معرفی کرد. (الجناب،۱۴ذیقعده۱۳۲۴،سال اول،ش۴: ۲)
انجمن اصفهان، بیشتر نقش یک دادگاه را ایفا می‌کرد، چرا که از جلسه‌ی دوم شروع کار انجمن با هجوم مردم و طرح دعاوی آغاز گردید. (الجناب،۱۹ذی قعده۱۳۲۴،سال اول،ش۴: ۲) و چون سروکله زدن با مردم هیجان زده و کم سواد و پیگیری مطالبات آن ها، اعضای انجمن را در همان ابتدای کار خسته کرد نامه‌ای به شاهزاده نوشته اظهار ملالت کردند و شاهزاده در پاسخ‌شان نوشت «خیلی زود است از این مقام مقدس و از این کاری که خیر دنیا و آخرت است، اظهار کسالت و خستگی نمایید.» و او دوباره تأیید کرد که با فرستادن نماینده‌اش که از این پس «میرزا احمد ملا باشی» است، به اجرای تصمیمات انجمن توجه بیشتری نشان می‌دهد. در پایان نامه، شاهزاده به انجمن ملی اصفهان توصیه کرد «این ترتیب و این نظم صحیح نیست. اجزا را مرتب و منظم نمایید» (انجمن مقدس:۱۲ذی‌الحجه۱۳۲۴،سال اول،ش۴: ۴) و به راستی هم هیچ قاعده‌ی مشخصی برای چگونگی انتخاب اعضا و شرح وظایف و اختیارات انجمن وجود نداشت. از تهران هم اساس‌نامه‌ای ارسال نشده بود، زیرا آن ها هم چیزی نداشتند تا ارسال دارند. بنابراین به درخواست شاهزاده در جلسه‌ی بعد، اولین «قانون داخلی انجمن» نوشته و به اطلاع همگی رسید. در روز ۲۴ ذی‌الحجه نزدیک به شش هزار نفر آمدند. نظام نامه در پانزده فصل به نظر عموم حضار رسید و به خوبی نشان می‌دهد که، انجمن ولایتی اصفهان چه اهدافی را دنبال می‌کرد: «تکالیف مجلس مقدس عدالتی و ایالتی و انجمن ملی اصفهان» که به امر شاهزاده تأسیس شده به قرار زیر است: اول «مجلس مقدس در تحت ایالت و نظارت» شاهزاده است. دوم: «احکام مجلس مطابق قوانین شرع است.» سوم: «احکام مجلس برای تمام افراد و طبقات و علی السواست» چهارم: «عارضین باید عرایض خودشان را کتباً به مجلس عرض نمایند و دیگر حق قال‌قال ندارند» پنجم: «وظیفه‌ی مجلس محترم مذاکره در مطالب تکیه و فواید عامه می‌باشد. رسیدگی به قضایای شخصیه و مطالب جزئیه وظیفه مجلس نیست» فصل شش و هفت: مجلس مداخله در امر نظام و نیز امر مالیات نمی‌کند… نهم: اعضای مجلس از ۱۸ نفر تا ۲۴ نفر می‌باشند… چهاردهم: «مطالب عمومی» مانند تشکیل شرکت‌ها باید به تصویب انجمن برسد. (انجمن مقدس،۱۹ذی‌‌الحجه ۱۳۲۴،سال اول،ش۴: ۴-۳)
آن گونه که از نظام نامه بر می‌آید و از آنجا که جایگاه قانونی انجمن‌های ایالتی و ولایتی هنوز در مجلس تعریف نشده بود و نیز بدان خاطر که آن ها تجربه عقلی از این نوع انجمن‌ها نداشتند، انجمن یا مجلس ملی اصفهان در ابتدای کار خود را یک مجمع مردمی می‌دید که زیر نظر حاکم و ریاست عالیه او، به مطالبات و درخواست‌های مردم می‌پرداخت.
انتخاباتی برای تعیین رئیس انجام نشد ولی چنانکه از مذاکرات انجمن برمی‌آید در پاسخ به مطالبات و تظلمات مردم بیش‌تر از دیگران آقانورالله از سوی انجمن پاسخ می‌داد. ریاست و آمریت آقانورالله برای مردم مسجل شده بود. (انجمن مقدس،۲۵محرم۱۳۲۵،سال اول،ش۱۰: ۳) هرچند برخی از مردم، از آقانورالله شکایت داشتند که «او همراهی مردم می کند و مقصودش تحصیل ریاست برای خود است.» (دولت آبادی،۱۳۹۰: ۲۹۵)
ارتباط شاهزاده با علما به معنی پذیرش جریان مشروطیت در حوزه‌ی حکومتی‌اش بود. جریانی که در نخستین قدم حاکمیت بلامنازع او را به چالش می‌کشید و ورود دموکراسی و مردم‌سالاری را نوید می‌دهد. شاهزاده در جلسه‌ی افتتاحیه‌ی انجمن ولایتی نطق سنجیده‌ای ابراز کرد و پس از اشاره به آیه‌ی «و امرهم شوری بینهم» ابراز کرد: «اتفاق دولت با ملت است که افراد رعیت و اهل مملکت را هواخواه پادشاه می کند و متابعت ملت با دولت است که ترقیات فوق‌العاده برای فرد فرد می‌بخشاید و روز به روز بر آبروی مملکت می‌افزاید.» وی دولت ژاپن را محصول این اتحاد می‌داند: «دولت ژاپن سی ‌و اند سال، مسافت قرون و اعصار را پیمود که به چشم خودمان دیدیم و فهمیدیم که طی‌الارض نداشت. معجزه‌ای هم از خود به یادگار نگذاشت. اما از راه کار برآمد و از طریق علم و دانایی رفت» و سپس به ملت شریف ایران اشاره کرد که «معلوم است که مایه‌ی هوس و فداست اهل ایران تا چه پایه است و اگر از راه درست برویم این طفل یک شبه ره صد ساله می‌رود» و به همه توصیه کرد «هر یک از شماها و من به قدری که بتوانیم و از عهده برآییم تکلیف خود را در استحکام قوائم این بنای شریف به جا آریم». (الجناب:۱۲ذی‌القعده۱۳۲۴،ش۳: ۴) و شاهزاده در جای دیگر می‌نویسد: «مورخین اروپا می‌دانند که دارالشوراء دولت‌های اروپا بدواً چه قدر ضعیف بودند و چقدر بی نظم در مدت پانصد سال بچه زحمت‌ها امروز باین مقام رسیدند انشاء الله تعالی دارالاشورا های ما هم که عبارت را از دارالشورای دولت علیه ایران باشد چه دولتی و چه ملتی خیلی زود این سعادت و این مقام بلند را خواهد کرد که بهترین راه ترقی برای علم و برای قشون و برای تجارت و برای ثروت مملکت و آبادی مملکت و مصون بودن مملکت از خطرات آتیه، آزادی و اقتدار و ترقی مجالس دولت و ملت آزادی این مجالس است چنانکه امروز دولت‌های اروپ هر دولتی که مجالس او منظم تر وآزادتر است قوت او و ثروت او و امنیت او بیشتر است.» (ظل‌السلطان، ۱۳۶۲: ۷۹)
به نظر می‌رسد در فضایی که همه کسانی که در مشروطیت شرکت داشتند؛ از روحانی، روشنفکر، تاجر و برخی از درباریان، گوینده و نویسنده‌ی سخنان بالا، با بصیرت و عمق زیادتری مشروطیت را درک نمود و مشارکت مردم را در سیاست آینده به خوبی حس می‌کرد و به پیامدهای مشروطیت که همان پیشرفت علمی، فنی، آزادی، ثروت و امنیت بود، احاطه‌ی کامل داشت و «همین بصیرت و همراهی بود که طلوع مشروطیت در اصفهان را آسان کرد و چنان که آغاز کار اصفهان مانند تبریز و رشت به اعتراض و تحصن مشروطه خواهان در کنسول‌گری های بیگانه نکشید.» (رجایی،۱۳۸۵: ۳۴۲) ‌یک ماه بعد شاهزاده به اعضای انجمن ولایتی که اظهار یأس کرده بودند، نوشت «به خدای احد واحد قسم است اول کسی که همه چیزش را در این راه می‌خواهد صرف کند شخص من هستم». (انجمن مقدس،۱۲ذی حجه۱۳۲۴،سال اول،ش۴: ۴)
شاهزاده ۱۶ ذی حجه۱۳۲۴ از اصفهان به قمیشلو رفت و سه روز بعد به طرف تهران، جهت شرکت در جشن تاج‌گذاری محمدعلی میرزا به عنوان شاه جدید که در چهاردهم ذی حجه همین سال برگزار می شد، حرکت کرد. او میرزاسلیمان رکن الملک را به نیابت به جای خود گذاشت. (انجمن مقدس،۲۶ذی حجه۱۳۲۴،سال اول،ش۶: ۲)
مقارن آن انجمن اصفهان دست به اقدامی زد که کاملاً به خلاف اصول آزادی و دموکراسی بود که مدنظر شاهزاده بود. ماجرا از این جا آغاز شد که عده ای از صنف بزازان در انجمن حاضر شده، از جماعت یهودیان دست فروش که پارچه و دیگر لوازم بزازی را به درب خانه‌ها می‌بردند و به فروش می‌رساندند، شکایت کردند. دلیل آن ها این بود که «معامله با حضرات اناثیه [= زنان] اسباب فساد عقیده و ارتکاب معاصی می‌شود.» (انجمن مقدس،۲۶ ذی حجه۱۳۲۴،سال اول،ش۶: ۴-۳ و انجمن بلدیه فرج بعد از شدت،رمضان ۱۳۲۵،سال اول،ش۴: ۴) اما دلیل واقعی آن کم شدن فروش خودشان و احتمالاً ارزان فروشی دوره گردان یهودی بود.
پس از مدتی بحث و گفتگو قرار شد تا التزام نامه‌ای از یهودیان بگیرند که «در محلات اصفهان و خارج شهر اصفهان الی دو فرسخ[۱۵]، معامله جنس بزازی و علاقه بندی و حریر به کلی ننمایند. اناثاً و ذکوراً [زن و مرد] … و نیز متعهد هستند که زن‌های آنان روبند نزنند که شبیه زنان مسلمان باشند. دیگر آنکه از حیث لباس شبیه مسلمانان نباشند و از جهت وضع و زلف و لباس، ممتاز باشند که به مسلمانان متشبه نشوند و نیز متعهد و ملتزم هستند که معاملات مسکرات، شراب فروشی به مسلمین به هر عنوان نکنند و کلیه جوانان آنان ریش نتراشند… هرگاه خلاف قوانین و شروط مزبور عمل نمودند امنای مجلس محترم ملی مختارند که به تکلیف خود درباره خلاف کار معمول فرمایند». (انجمن مقدس،۲۶ذی حجه۱۳۲۴،سال اول،ش۶: ۳-۴)
به هر حال انجمن تازه تأسیس ولایتی اصفهان، دست به کاری عجیب زد و بر خلاف اصول آزادی و دموکراسی که دم از آن می‌زدند، رفتار نمود. این اقدام انجمن در برهه‌ای از زمان رخ داد که آنان نیازمند آرامش و وحدت ملی بودند تا بتوانند ریشه‌ی استبداد را در بیاورند، اما با این اقدام به اسم آزادی و دموکراسی از هر مستبدی، مستبدتر رفتار نمودند. این قانون هم باعث شد تا گروهی از مردم اصفهان (یهودیان) به سختی بیفتند و هم اروپاییان مقیم اصفهان به وحشت افتادند و حتی آقانجفی در ملاقات با منشی اول کنسول‌گری انگلستان، این مقررات را لازم دانسته و گفت: «باید ارامنه و اروپاییان مقیم اصفهان هم مجبور به رعایت قوانینی شوند که برای احترامات مسلمین شایسته تر باشد.» (وزارت امور خارجه انگلیس،۱۳۶۲،ج۱،۲۸)
این اشتباه باعث شد تا بیگانگان برای مداخله بیشتر در ایران، بهآن های بیابند. (عسکرانی،۱۳۸۴: ۱۲۶) البته از حق نباید گذشت که عده ای از اعضای انجمن اعلام کردند: «خوب است امنای مقدس به ملاحظه‌ای آن که حضرات [= یهودیان] رعیت ایران و مطیع‌الاسلام هستند، رفاهیت حال آن ها را هم فی‌الجمله عمق و رعایت فرمایند.» ( انجمن مقدس: ۴ محرم۱۳۲۵، سال اول، ش ۷، ۴)
در کنار این اشتباهات، انجمن به جای رسیدن به وظایف اصلی خود بیشتر به رسیدگی چگونگی دزدی از فلان شخص میپرداخت و یا یک بدهکار فراری را به اصفهان بر میگرداند و یا توقیف اموال فلان شخص را صادر می کرد. ( عسکرانی،۱۳۸۴: ۱۲۷) البته در میان مردم کسانی بودند که با توجه به اوضاع حساس، با شنیدن اخبار تهران و حمایت اهالی آذربایجان از مجلس «فوری دکاکین خود را بستند و رو به مسجد حضرت ثقه‌الاسلام آوردند. از بعضی عوام الناس، نطق‌های صحیحی در حمایت مجلس شورا، مسموع میشد که اسباب حیرت می‌شد که چگونه این عوام که هنوز شیر ننوشیده‌اند، خود را مادر تمدن قلمداد می نمایند؟ راپورت این مطلب را به حضرت ثقه الاسلام رسانیدند. فوری کسی را فرستادند که به لسان این مردم را ساکن نماید» و در حالی که مردم به شورش آمده، خودسری های شاه را تحمل نمی‌کردند، از سوی ثقه‌الاسلام این اعلان را با صدای بلند قرائت گردید: «عموم اهالی اصفهان را اعلام می‌شود، بستن دکاکین اسباب اغتشاش و مورث بی نظمی است. خلاف قانون شریعت است و دشمنی با مجلس و اینجانبان، بلکه با ملت است. البته فوراً دکاکین را باز کنید و مسامحه ننمایید.» (انجمن مقدس،۴محرم۱۳۲۵،سال اول،ش۷: ۴) «ولی باز مردم دکاکین را باز نمی‌کردند و با هیأت اجتماعیه، رو به چهل ستون که انجمن ایالتی است، آوردند. با کمال متانت و تربیت، ابداً حرکات وحشیانه از آن ها دیده نمی‌شد.» (انجمن مقدس،۴محرم۱۳۲۵،سال اول،ش۷: ۴) این حرکات باعث شد تا شاه با خواست مشروطه خواهان موافقت کرد. انجمن مقدس که قرار بود، حامی مردم باشد، در اکثر موارد در مقابل خواست مردم می‌ایستاد.
۴-۱-۱-عزل شاهزاده از حکومت اصفهان
وقتی شاهزاده به تهران پا نهاد، بسیاری در صدد بودند که دیدگاه و مواضع او را در مورد مشروطه و مجلس بدانند. به همین خاطر هم ناظم‌الاسلام کرمانی در ضمن حوادث ۱۱ محرم نوشت: «شاهزاده ظل‌السلطان که چند روز قبل وارد این پایتخت شده بود، این روزها اظهار همراهی و هواخواهی از مشروطیت می کند و در مجلس خود، علناً از مجلس شورای ملی تعریف می‌کند» (ناظم‌السلام،۱۳۶۴،ج۲: ۹۷)
با سپری شدن حدود یک ماه از اقامت شاهزاده در تهران، دشمنان شاهزاده وکسانی که حضور شاهزاده، مانع از رسیدن به اهداف، افکار و منافع سرشار شان بود، دست در دست هم دادند و با بزرگ نمایی اشتباهات گذشته و اقدامات منفی شاهزاده، مردم را علیه او شوراندند. در میان مخالفان، همه قشری وجود داشت، از برخی مشروطه خواهان گرفته (وحید،۱۳۰۷،ج۱: ۴۹-۴۸) تا کسانی که از شاهزاده؛ حساب و کتاب مالی داشتند. (وزارت خارجه انگلیس،۱۳۶۲،ج۱: ۳۶-۳۵) و حتی کسانی که از او کینه‌ی خانوادگی داشتند. (جابری انصاری،۱۳۲۱: ۳۱۵)، به جرگه‌ی مخالفان پیوستند و در میان موافقان برخی دیگر از مشروطه طلبان، اعضای حکومت و حتی گروهی از مردم بودند. (عسکرانی،۱۳۸۴: ۱۲۹-۱۲۸). دول خارجی مثل روس و انگلیس که در اصفهان کنسو‌لگری داشتند، نیز در ماجرا حضور داشتند و سعی می‌کردند اوضاع را به نحوی به نفع خود تغییر دهند. (جابری انصاری،۱۳۲۱، ۳۵۱). و بیشترین تلاش را شیخ العراقین، که همه چیز خود را مدیون شاهزاده بود، را انجام داد. (دولت آبادی،۱۳۹۰: ۲۹۰)
جابری انصاری خود می‌گوید: «در خلوت به آقای آقانورالله گفتم اساسی که چیده شده [سرانجام] با شخص محمدعلی شاه طرف خواهیم شد عاقبت وجود ظل‌السلطان را لازم دارید و آقایان سنواتی که ظل‌السلطان شاخ زن بود شاخ او را تند کردند و امروز که شیرده شده همه نوع استفاده از ثروت و ابهت و تجربیاتش می‌برند خطاست او را از میان بردارند و این مطالب را از روی حقیقت و عقیده گفتم» (جابری انصاری،۱۳۲۱، ۳۵۲-۳۵۱)
در روز چهارشنبه ۲۱ محرم ۱۳۲۵ ﻫ . ق. /۶ مارس ۱۹۰۷م بازارهای اصفهان بسته شد و مردم به سوی تلگرافخانه هجوم بردند. آن ها درخواست هایی مبنی بر مقابله با مخالفین مجلس شورای ملی، ارسال نظام نامه انتظامات بلدیه و عزل شاهزاده از حکومت اصفهان داشتند. (الجناب،۲صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۱۲: ۴-۳) معترضین که به تلگرافخانه دولتی اطمینان نداشتند که تلگراف آن ها به تهران فرستاده‌یا نه، به سمت تلگرافخانه انگلیس در جلفا رفتند و از طریق آنجا خواسته ‌های خود را ارسال کردند. (الجناب،۲صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۱۲: ۴)
ترس از واکنش کارگزاران دولتی و طرفداران شاهزاده، مخالفان را به سوی مسجد شاه و خانواده مسجد شاهی یعنی آقایان نجفی کشانید. آقایان نجفی که سابقه دوستی دیرینه با شاهزاده داشتند، نمی‌خواستند محرک مردم محسوب شوند، خود را از حادثه کنار کشیدند؛ «آقایان چون با خیالات آن ها همراه نبودند حرکت به بیرون شهر فرموده بودند. این بیچاره‌ها از خانه‌ی آقایان که مأیوس شدند یک مرتبه به قونسولگری دولت بهیه انگلیس پناه بردند و تحصن نمودند» (انجمن مقدس،۲صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۱۱: ۵-۶)
فردای آن روز یعنی ۲۲ محرم، طرفداران شاهزاده هم شروع به مقابله با مخالفین نمودند و دستجاتی از الوار بیدآباد و جوزدان و نوکر و فراش اجزای «حکومت نیز جمع شدند و تصمیم گرفتند درخواست ابقای شاهزاده را بنمایند. آن ها به سراغ بزرگان شهر رفتند تا تلگراف از سوی آنان انجام شود. هرکدام از آقایان علما که از شهر خارج بودند یا تسلیم نمودند، آسوده بودند. هرکدام هم که تمکین نکردند مانند آقای شیخ مرتضی ریزی، درب خانه‌ی ایشان را خراب کردند [یا] مانند آقای آخوند ملا محمدحسین فشارکی را که در بین راه ملاقات کرده بودند، توهین و… نموده بودند» (الجناب،۴صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۱۲: ۴)
عده‌ای دیگر از هواداران شاهزاده به مسجد حکیم رفته و ملامحمدحسین فشارکی را با خود همراه کردند و سپس به طرف مسجدسید و خانه سیدمحمدباقر چهارسوقی در محله بید آباد به راه افتادند. تعدادی از بزرگان خانواده چهارسوقی با آنان همراه شدند و تلگراف زده و خواهان ابقای شاهزاده شدند. (جهاداکبر،۸صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۵: ۷)
آقایان مسجدشاهی که چندان موافق این حرکت نبودند، اندکی بعد به شهر بازگشتند اما تلاش آن ها برای خارج کردن جمعیت از کنسولگری به جایی نرسید. از اطراف نیز مخالفان به جمع تجمع کنندگان ‌پیوستند. (جهاداکبر،۸صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۵: ۷) جابری انصاری می نویسد مخالفین شاهزاده «میرزا احمد دولت‌آبادی، میرزا سیدعلی، میرزا آقاجناب، سیدمحمدحسن اسفه‌ای (مدرس) آقا سیدحسن قمشه‌ای، سیدکاشی. این حرکت هم با سرمایه و پول محمدحسین کازرونی و فرزندان بانو عظمی (خواهر شاهزاده) شکل گرفت. همچنین آنکه سماور در کنسولگری انگلیس نهاد میرزاحسنعلی سراج الملک بود» (جابری انصاری،۱۳۴۱: ۳۵۱)
آقانجفی و آقانورالله در نامه‌ای به نام انجمن ولایتی به رکن الملک گفتند: «جماعت اداره جلیله عدلیه زحمت می‌دهند هرگاه جناب عالی اقدام در نظم بلد دارید همین امروز اهتمام عاجل بفرمایید و اگر اقدام نمی‌فرمایید در حاشیه ورقه مرحوم دارید تا معلوم شود» (انجمن مقدس،۲صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۱۱: ۶) آقایان مسجدشاهی با نوشتن این نامه خود را از قضایا برکنار قلمداد کردند و برای حکومت بهآن های جهت قصور در انجام وظیفه‌یافتند. رکن الملک که با فراست موضوع را متوجه شده بود در جواب آن ها نوشت که به هیچ وجه کوتاهی نشده، مگر در سی سال گذشته کوتاهی شده است. این اغتشاش سهواً توسط گروهی برپا شده «موقوف شود تا حکومت تکلیف خود را بداند» (انجمن مقدس،۲صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۱۱: ۵) با پاسخ نایب الحکومه اصفهان، همه‌ی مسؤولیت ها به عهده‌ی اعضای انجمن واگذار شد. بنابراین «پس از یک ساعت جلوس در انجمن، ازدحام مردم آقایان را مجبور نمودند، با تمام اعضای انجمن و تجار محترم به تلگرافخانه ورود نمودند تا ساعت چهار از شب گذشته مشغول مخابرات بودند» (مجدالاسلام کرمانی،۱۳۵۱،ج۱: ۶۷)
روز بعد میرزا محمدصادق امام جمعه که بعد از میرزاهاشم امام در سال ۱۳۲۳ ﻫ . ق.، امام جمعه‌ی اصفهان شده بود، به همراه طرفداران شاهزاده به تلگرافخانه‌ی دولتی آمده و آنجا را تصرف کردند تا تلگرافی علیه شاهزاده به تهران ارسال نگردد. کار به زد و خورد و استفاده از سلاح گرم و سرد کشید. مخالفان شاهزاده در تلگرافخانه انگلیس، انجمن ولایتی در چهل ستون و مسجد شاه تجمع کرده و با موافقان و هواداران شاهزاده به شدت درگیر شدند. در روز چهارشنبه بیست و یکم محرم مردم به اجبار آقانجفی، آقانورالله و شیخ مرتضی ریزی را به تلگرافخانه بردند تا علیه شاهزاده به تهران تلگراف بفرستند. (جهاداکبر،۸صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۵: ۶)
در ۲۹ محرم ۱۳۲۵ ﻫ . ق. از طرف تهران تلگراف‌هایی به اصفهان خطاب به آقایان نجفی رسید و طی آن از علمای اصفهان خواستند که هرطور هست مردم را راضی نمایند دست از این شورش و بلوا بردارند، چرا که علما نقش هدایت کننده‌ی مردم را بر عهده دارند و شرعاً موظف اند، جلوی نا امنی و بی ثباتی را بگیرند. (جهاداکبر،۸صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۵: ۸ و نوری،۱۳۶۲: ۱۳۹-۱۳۸)
تلگرافی از سرکنسول انگلستان در اصفهان موجود است که به خوبی نقش روحانیت و دول خارجی را در عزل شاهزاده نشان می دهد و به همین دلیل آن را در اینجا ذکر می کنیم: «اوایل سال، شاهزاده به اتفاق آقانجفی مجتهد بزرگ اصفهان، بر شهر و جان و مال ساکنان آن تسلط کامل و بدون منازعی داشتند. لیکن آقانجفی تشخیص داد که می تواند از جنبش اصلاح طلبی استفاده کرده و حکومت را به کنترل انحصاری خود درآورد. روی این حساب کوشید تا دو تن از ایادی خویش را بعنوان نماینده اصفهان به مجلس بفرستد و یک انجمن محلی تشکیل داد که بلافاصله اختیاراتی را که تا آن وقت در دست والی بود، را به خود اختصاص می دهد. ظل‌السلطان برای دفاع از اختیارات خویش، توجه عموم را به عملیات ظالمانه و افتضاح آمیز متفق و همدست سابق خود جلب می کند. آقانجفی از برادرش شیخ نورالله استمداد می نماید. شیخ نورالله خود را در رأس یک جنبش عمومی قرار داد و در حقیقت بدون استثنا علیه همه بیدادگران بوده لیکن آن وقت همه قوای خویش را بر ضد ظل‌السلطان که در تهران بود متمرکز می کند ضمناً مجتهدین محل از روی تدبیر از این جنبش عمومی استفاده نمودند تا رقیب خود [شاهزاده] را برکنار کنند. ظل‌السلطان همیشه دوست انگلستان شناخته شده و در نتیجه این دوستی، دشمنی کنسول روس را بر می انگیزد … شیخ نورالله با سفارت روس روابط نزدیک دارد و از کنسول روس دستور می گیرد و بنا به توصیه کنسول روس به عده ای از ایادی خود دستور می دهد که در محل سرکنسولگری انگلیس بست بنشینند و بدین وسیله سفارت انگلیس در تهران را مجبور کنند تا از مردم علیه ظل‌السلطان که دوست انگلستان است، طرفداری نماید. آقای برنهام سرکنسول ما به آن هایی که به سرکنسولگری مراجعه می کنند که نمی تواند آن ها را بپذیرد ولی رفتار جمعیت طوری تهدید آمیز شد که برنهام ناچار می شود درهای کنسولگری را که استقامت چندانی در برابر فشار جمعیت نداشته، باز کند و فوراً محوطه کنسولگری بوسیله جمعیتی در حدود دو هزار تن اشغال می گردد. آقای برنهام در یک تنگنای عجیبی واقع می شود زیرا اگر علیه این مهمان های ناخوانده اقدامی می نمود به هیأت های مذهبی انگیس که در گرو ترحم آقانجفی بودند قطعاً صدمه وارد می شد از این رو ناگزیر می شود با اشغال محوطه ساختمان موافقت کند … بنا به خواهش صدراعظم با آقا سیدمحمد مجتهد بزرگ تهران و همچنین با رئیس مجلس ملاقات و در مورد این نکته که ساکنان اصفهان با اینکه نمایندگانی در مجلس دارند، از یک سفارت خارجی استمداد کرده اند، تذکر دادم و نیز خطرناک بودن سپرده شدن اداره امور اصفهان بدست دو مجتهدی که همه می دانند چندین دفعه مسیحیان را به قتل و چپاول اموال آن ها تهدید کرده اند، خاطر نشان ساختم. … آقای برنهام مستقیماً از علما استمداد کرد لیکن بعلت وجود احساسات شدید عمومی کاری انجام پذیر نبود. ظل‌السلطان کاملاً حاضر بود از مقام خود استعفا کند. [محمدعلی] شاه معتقد بود استعفای او سابقه‌ی بدی ایجاد خواهد نمود و میل داشت تا یک صاحب منصب را گسیل دارد تا در غیاب ظل‌السلطان اصفهان را اداره کند.
سرانجام ثابت شد که مردم تا ظل السطان استعفا نکند راضی نخواهد شد و از این رو شاه رضایت داد و نظام السلطنه را بدین مقام منصوب نمود و او بیدرنگ رهسپار اصفهان شد. با رسیدن این خبر متحصنین ساختمان کنسولگری را ترک کردند. … بطوریکه مستحضر می باشید ظل‌السلطان سال های متمادی با سفارت انگلیس روابط نزدیک و ویژه ای داشته و وزیر مختاری که به تهران آمده اند متوالیاً وعده حمایت به او داده اند …» (معاصر،۱۳۵۳: ۲۷۲-۲۶۸)
صدراعظم مشیرالدوله، هم تلگراف کرد که بدون تحقیق نمی‌توان شاهزاده را عزل کرد و برای تحقیق وزیر محاسبات معین‌الدوله را به اصفهان مأمور خواهد کرد اما مردم اصفهان پیش دستی کرده شکایات خود را از شاهزاده مکتوب کردند تا به تهران ارسال شود. دلایل ناراحتی مردم از شاهزاده:
۱- قرق و قدغن شدن کوه‌ها و صحرا‌ها جهت امر شکار، که خیلی مایه‌ی زحمت مردم بود، چون نمی‌توانستند احشام خود را به چرا ببرند. (الجناب،۲صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۱۲: ۵)
۲- راجع به آب رودخانه که در زمان کم آبی اجازه داده نمی‌شد که آب به زمین‌های پایین رودخانه برسد، زیرا املاک شاهزاده و همراهان وی در بالای رودخانه قرار داشت. (دولت‌آبادی،۱۳۹۰: ۲۹۳)
۳- مالیات رعایای پایین رودخانه در هر شرایطی وصول می‌شد، اما مالیات بالای رودخانه بین دیگران سرشکن می‌شد. (الجناب،۲صفر۱۳۲۵،سال اول،ش۱۲: ۶-۵)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...