بسیاری از محققان انتقاد دارند وجود منابع حمایتی و تنش زای متفاوت ، سبک های متفاوت تعاملی و ارتباطی ، انتظارات دیگران ، شیوه های مقابله با تنش متفاوت و نقش های جنسیتی متفاوت برای هر جنس ،قادرند سلامت و روانی به صورت مثبت یا منفی تغییر دهند (لینگو ، ۲۰۰۲) .وانگ و میائو (۲۰۰۷) معتقدند زنان و مردان در ابعاد مختلف بهزیستی روانشناختی باهم متفاوتند . زیرا منابع استرس و امکانات متفاوتی در اختیار هر جنس قرار می‌گیرد که باعث به وجود آمدن تفاوت در وضعیت سلامتی آن ها می شود . شغل و تحصیلات نیز به عنوان یک متغیر جمعی شناختی در بررسی های گوناگون مورد توجه بوده اند . نتایج مطالعه کی یس و همکاران (۲۰۰۲) نشان داده است افرادی با تحصیلات دانشگاهی و سطوح بالا از نظر نیم رخ بهزیستی روان شناختی سطح مطلوبتری نسبت به افرادی با تحصیلات پایین تر قرار دارند . علاوه بر این با افزایش تحصیلات ، بهزیستی روان شناختی هم افزایش می‌یابد .

۲-۴- سبک­های فرزندپروری

عبارت اند از درک اصول اخلاقی و رفتار درست و سنجیده در جهت تربیت فرزندان که از طریق بزرگ تر ها و والدین صورت می‌گیرد و نشان دادن راه های درست اخلاقی- رفتاری و اجتماعی با استدلال در سطح عالی برای فرزندان به دور از هر نوع تهدید و مواخذه و بالاخره عبارت اند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون شیوه های فرزند پروری به دست آورده می شود.

موضوع ارتباط والدین و فرزندان سال ها نظر صاحب نظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب نموده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود می آورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه در باره ی جهان و همچنین، شیوه های سخن گفتن و هنجارهای اساسی رفتار را فرا گرفته و نگرش ها، اخلاق و روحیات خود را شکل می‌دهد و به عبارتی اجتماعی می شود(هرنان و السون[۴۰]، ۲۰۰۳).

هر خانواده شیوه ی خاصی را تحت عنوان شیوه های فرزندپروری در تربیت فرزندان خویش به کار گرفته، که متاثر از عوامل متفاوتی از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است (هاردی، پاور و جاددکی[۴۱]، ۱۹۹۳).

تحقیقات معاصر ‌در مورد شیوه های فرزندپروری از مطالعات بامریند بر روی کودکان و خانواده های آنان نشأت گرفته است. بامریند با رویکردی تیپ شناختی بر ترکیب اعمال فرزندپروری متفاوت تأکید می‌کند. تفاوت در ترکیب عناصر اصلی فرزندپروری(مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواست­های بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخ های کودک به تاثیر والدین ایجاد می‌کند (دارلینگ[۴۲]، ۲۰۰۷).

خانواده اولین محل ارتباط اجتماعی کودک به شمار می رود،‌در سال‌ های اولیه تنها روابط موجود برای فرزندان ، رابطه با والدینش است. کنش متقابل ورابطه عاطفی بین نوزادان و والدین به انتظارات و واکنش های کودک در روابط اجتماعی آِنده شکل می‌دهد. اعتقادات ،ارزش‌ها ونگرش های فرهنگی توسط والدین پالایش می ‌شوند و به صورتی بسیار منسجم ومنتخب به کودک ارائه می‌شوند. خانواده مکانی است که در آن احساس اولیه ما از خود در خلال تعامل صمیمی ، شدید و وسیع با والدین ودیگر اعضاء خانواده شکل می‌گیرد (خواجه پور،۱۳۸۴).

نقش و موقعیت نهاد خانواده به عنوان هسته اولیه واساسی تشکیل جامعه از دیرباز مورد توجه جامعه شناسان ومتخصصان علوم رفتاری واجتماعی قرار گرفته است.توجه به اهمیت چنین نقشی به میزان تاثیر ‌و کارایی تربیتی واجتماعی این نهاد در مناسبات فردی واجتماعی جوامع ونیز مبتنی بودن بر تمایلات ونیازهای فطری انسان ها به با هم بودن یعنی جمعی زندگی کردن،عشق ورزیدن وتولید مثل یعنی ادامه حیات ونسل در انسان‌ها در طول قرون واعصارمربوط می‌باشد. خانواده اولین کانون زندگی جمعی،جلوه گاه عشق آفرینی وموسسات تربیتی بوده است(عصاره،۱۳۷۷؛به نقل از شیرانی،۱۳۸۵).

بی شک در تعیین رفتار بارز وآشکار کودک، واکنش های عاطفی، ادراک،نگرش ها وارزشهای او ، خانه و خانواده از اهمیت خاصی برخوردار است خود پنداره و احساس ارزشمندی کودک بی شمار است. جو خانوادگی که شامل روابط والدین نسبت به فرزندان ، فرزندان نسبت به یکدیگر و والدین نسبت به هم است،می‌تواند در اینجا سازش کودک تسهیل کننده و یا بازدارنده باشد(دیویس وکامینگز[۴۳]۱،۱۹۹۴؛به نقل از احدی،۱۳۸۳).

۲-۵- مهمترین سبک­های فرزندپروری

۱-۲-۵– والدین قاطع واطمینان بخش

این والدین هم برای رفتارخود مختارانه وهم رفتار منضبط اعتبار قایلند. آنان روابط کلامی را تشویق می‌کنند و وقتی از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می‌کنند ‌و کودک را از چیزی منع می‌کنند یا از او انتظاری دارند، برایش دلیل می آورند.کودکانی که در این خانواده ها پرورش می‌یابند به تدریج به بلوغ شناختی و اجتماعی نزدیک می‌شوند و چیزی نمی گذرد که باید برای زندگی خودشان قبول مسئولیت کنند. در واقع معین بودن هدفها و انتظام وترتیب امور خانوادگی، راه ورسم زندگی آن ها را روشن می‌سازد (به نقل از هنری ماسن و همکاران،۱۹۸۴) والدین قاطع واطمینان بخش علاوه بر عهده دار شدن نقش پدر، مادری، مسئولیت تربیت فرزندان را نیز تقبیل می‌کنند وهمواره سعی می‌کنند که با کسب آگاهیهای تربیتی بیشتر از طریق مختلف این کار را انجام دهند(لامبورن و همکاران،۱۹۹۱؛به نقل از گلفزانی و همکاران،۱۳۸۲).

۲-۲-۵والدین خودکامه ومستبد

این والدین،برخلاف والدین دموکرات،تحریک پذیر،انعطاف ناپذیر،زورگو،خشن ونسبت به نیازهای کودکان بی توجهند. به نظر آنان اطاعت بی چون وچرا یک فضیلت است. کودکانی که والدین خودکامه دارند،کمتر متکی به خود هستند ونمی توانند به تنهایی کاری انجام دهند یا از خود عقیده ای داشته باشد. بیشتر متمایل به ساکت بودن، مودب بودن، خجالتی بودن واز نظر اجتماعی غیر مثبت بودن و درمانده بودن هستند. آنان معمولا خود را نامهربان وسهل انگار می دانند ومعتقدند که انتظارات وتقاضاهایشان غیر منطقی ونادرست است. اما از اینکه بخواهند در چنین محیط خصومت آمیزی عرض اندام کنند،می ترسند. این وضعیت به رفتار نامناسی ،تعارض و روان رنجوری که غالبا در چنین کودکانی یافت می شود،منجر می شود(هترینگتون وپارک،ترجمه طهوریان و همکاران،۱۳۷۳؛ماسن و همکاران،ترجمه یاسایی،۱۳۷۲).

۳-۲-۵- والدین سهل گیر وبی بندوبار

این والدین نیز می‌توانند نیازهای کودکان یا نوجوانان را برآورده کنند،بعضی از والدین اجازه می‌دهند کودک ‌هر کاری که می‌خواهد بکند،شاید ‌به این دلیل که کاری به کودک ندارند ویا اینکه اهمیتی نمی دهند. در این خانواده ها سطح ارزش افراد خانواده پایین،روابط اعضای خانواده ها سطح ارزش افراد خانواده پایین،روابط اعضای خانواده آشفته وغیر انسانی است(سدورو[۴۴]۱،۱۹۹۰به نقل از گلفرانی و همکاران،۱۳۸۲).

۴-۲-۵والدین آسان گیر[۴۵]۲:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...