وانس ترالن و همکاران[۵۴] (۲۰۰۳) با بررسی رابطه بین افشای اطلاعات غیر مالی و پیش‌بینی تحلیل گران، ‌به این نتیجه رسیدند که افشای اختیاری اطلاعات آتی به طور معناداری با سطح انتشار پایین و صحت پیش‌بینی بالای تحلیل­گران رابطه دارد. در مقابل، افشای اختیاری اطلاعات گذشته بر انتشار یا صحت پیش‌بینی سود تحلیل­گران تاٌثیری ندارد.

پیترسون و پلنبرگ[۵۵] (۲۰۰۶) در تحقیقی به بررسی رابطه بین افشای اختیاری و عدم تقارن اطلاعاتی در دانمارک پرداختند. نتایج آن­ها نشان داد که، بین افشای اختیاری و عامل عدم تقارن اطلاعاتی رابطه منفی وجود دارد.

غزالیا و ویتمن[۵۶] (۲۰۰۶) نشان دادند که مالکیت مدیریتی به طور قابل ملاحظه­ای با حوزه افشای اختیاری اطلاعات در ارتباط است، در حالی که مالکیت دولتی و رقابت در صنعت به طور قابل ملاحظه ای با افشای اطلاعات و شفافیت اطلاعات شرکت در ارتباط نیست.

ماتولسی و چااو[۵۷] (۲۰۰۷) ‌به این نتیجه رسیدند که ارتباط مثبتی بین ترکیب اعضای هیات مدیره و افشای اختیاری اطلاعات شرکت­ها در گزارش­های سالانه وجود دارد

جاسپر و پلنبرگ[۵۸] (۲۰۰۸)، ارتباط ارزشی افشا در گزارشگری سالانه را در دانمارک مورد بررسی قرار دادند. نتایج تحقیق آن­ها نشان داد که افشای اختیاری، از بازده جاری، اطلاع دهندگی بیشتری درباره سودهای آتی ایجاد نمی­کند و اطلاعات اختیاری در گزارش سالانه توانایی سرمایه ­گذاران را در پیش‌بینی سودهای آتی بهبود نمی­بخشد.

فرانسیس و همکاران[۵۹] (۲۰۰۸) ارتباط بین افشای اختیاری، کیفیت سود و هزینه سرمایه را بررسی نمودند. نتایج حاصل از آزمون فرایند افشا ۶۷۷ شرکت نشان داد که بین افشای اختیاری و کیفیت سود رابطه مثبت و بین افشای اختیاری و هزینه سرمایه رابطه منفی معناداری وجود دارد.

بنکهچ و پلنبرگ[۶۰] (۲۰۰۸) تأثیر سطح افشای اختیاری را بر رابطه بین بازده جاری و سود آتی در شرکت­های دانمارکی در ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۰ مورد آزمون قرار دادند. آن­ها پیش ­بینی کردند که در شرکت­های با سطح افشای اختیاری بالاتر، رابطه بین بازده سهام و سود آتی نسبت به شرکت­های دارای سطح افشای اختیاری پایین­تر، بیشتر است. بر خلاف پیش‌بینی آن­ها و یافته ­های تحقیق لاندهلمز و میرز (۲۰۰۲)، نتایج نشان داد که افزایش افشای اختیاری موجب قوی­تر شدن رابطه بین بازده سهام و سود آتی در شرکت­های مورد بررسی نمی­ شود.

ونگ و همکاران[۶۱] (۲۰۰۸) به بررسی عوامل مؤثر بر افشای اختیاری اطلاعات در گزارشات سالانه شرکت­ها در چین پرداخت. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که رابطه معنی داری بین جایگاه مالکیت، مالکیت خارجی، عملکرد شرکت­ها و قوانین مربوط به انتخاب حسابرس و سطح افشا اختیاری وجود دارد .

حسن و همکاران[۶۲] (۲۰۰۹) به بررسی رابطه بین افشای شرکت­ها و ارزش شرکت در بازار سرمایه مصر پرداختند. نتایج تحقیق آن­ها نشان داد که با کنترل فاکتورهایی نظیر اندازه دارایی­ ها و سودآوری، افشای اجباری رابطه معنادار منفی با ارزش شرکت دارد. در حالی­که بین افشای اختیاری و ارزش شرکت رابطه مثبت وجود دارد ولی این رابطه از لحاظ آماری معنادار نیست.

حسینی و والکر[۶۳] (۲۰۰۹)، تأثیر افشای اختیاری بر رابطه بین بازده سهام جاری و سودهای آتی را مورد آزمون قرار دادند. نتایج آن­ها نشان داد که پیش ­بینی قیمت سهام بر اساس سود با افزایش سطح افشا در گزارشگری سالانه بهبود پیدا می­ کند.

امیما و همکاران[۶۴] (۲۰۰۹) در مقاله­ای که ارزش و اعتبار افشای اجباری و اختیاری را در بازار سرمایه مورد آزمون قرار می­داد ‌به این نتیجه رسیدند که بعد از کنترل متغیرهایی مانند اندازه و سودآوری شرکت، افشای اجباری رابطه منفی و معناداری با ارزش مؤسسات دارد. همچنین نتایج تحقیق نشان داد که افشای اختیاری هرچند ارتباط مثبتی با ارزش مؤسسات دارد ولی این رابطه معنادار نیست.

آرویدسون[۶۵] (۲۰۱۱ ) ، به بررسی سطح افشای اطلاعات غیرمالی در گزارش­های سالانه شرکت­های پذیرفته شده بورس استکهلم در سال ۲۰۰۸ پرداخت. نتایج این تحقیق نشان داد که میزان توجه و تمرکز بر اطلاعات غیرمالی مرتبط با دارایی­ های نامشهود در افشاهای سالانه جلب گردیده است. این افزایش توجه هم در قوانین وضع شده و هم در میزان تقاضاها آشکار است. تیم مدیریتی نه فقط باید به ارائه دارایی­ های مشهود در گزارش­های سالانه بپردازد، بلکه باید نقشی را که دارایی­ های نامشهود در فرایند ایجاد ارزش و استراتژی شرکت­ها بازی می­ کند را آشکار کند. به علاوه این مطالعه تغییر روندی را که درگزارش­های سالانه شرکت­ها به سمت ارائه اطلاعات مربوط به تحقیقات، توسعه و مسئولیت­های اجتماعی شرکت­ها ایجاد شده را آشکار ‌کرده‌است. یافته ­های این تحقیق نشان داده است که افشای اطلاعات غیرمالی به طور صحیح، ضعف و نقصان صورت­های مالی را جبران می­ کند که عدم افشای آن ممکن است به سبب ریسکی باشدکه به تخصیص کارای منابع در بازار سهام آسیب می­رساند.

۲-۳-۲-۲- پیشینه خارجی مربوط بودن ارزش اطلاعات حسابداری

بال و برون[۶۶] (۱۹۶۸) در زمره اولین کسانی بودن که ارتباط میان قیمت­های سهام و اطلاعات افشا شده در صورت­های مالی را تأیید کردند. ریشه تحقیقات تجربی در رابطه با مربوط بودن ارزش در چارچوب نظری مدل­های ارزشیابی حقوق صاحبان سهام قرار دارد.

اولسن[۶۷] (۱۹۹۵) در تحقیق خود عنوان کرد، که ارزش یک شرکت را می توان به صورت یک تابع خطی از ارزش دفتری، سود و دیگر داده های مربوط بیان نمود.

برنارد[۶۸] (۱۹۹۵) نیز جزء اولین کسانی بود که ارزش مربوط بودن اطلاعات حسابداری را با مقیاس عددی سنجید. او قدرت توضیح دهندگی مدلی را که قیمت سهام تابعی از ارزش دفتری و سود بود را با قدرت توضیح دهندگی مدلی دیگر که قیمت سهام فقط تابعی از سود تقسیمی بود، مقایسه کرد. نتایج تحقیق وی آشکار ساخت که متغیرهای حسابداری نسبت به سود تقسیمی ارجحتر بوده و قابلیت توضیح دهندگی بالایی دارند. این موضوع به سودمندی ارتباط بین اطلاعات حسابداری و ارزش شرکت تعبیر شد.

کالینز و همکاران[۶۹] ( ۱۹۹۷) بر مبنای آزمونی از مدل اولسن (۱۹۹۵) پی بردند که طی سال های ۱۹۵۳ تا ۱۹۹۳ مربوط بودن ترکیب ارزش دفتری و عایدات کاهش نیافته است بلکه افزایش اندکی نیز داشته است و همچنین مربوط بودن عایدات کاهش و در مقابل مربوط بودن ارزش دفتری افزایش یافته است.

کینگ و لانگ لی[۷۰] (۱۹۹۸) به آزمون مدل اولسن (۱۹۹۵) در سه کشور اروپایی آلمان، انگلستان و نروژ پرداختند. ‌در مورد کشور آلمان آن­ها پی بردند که توان ارزش دفتری در طی این دوره به صورت قابل ملاحظه ای افزایش یافته است در حالی که توان سود هر سهم کاهش یافته است. نتایج تحقیق آن­ها ‌در مورد کشور نروژ حاکی از این بود که توان ارزش دفتری و سود هر سهم در طی زمان تغییر قابل ملاحظه­ای نداشته است. این در حالی است که قدرت تبیین ارزش دفتری در انگلستان در طی زمان افزایش یافته است و توان سود هر سهم تقریباٌ بدون تغییر باقی مانده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...