گفتار چهارم : مبارزان مشروع و تروریسم از منظر حقوق بین الملل

مبارزان افرادی که معمولا برای رسیدن به هدف خود دست به اسلحه برده و به صورت ‌گروه‌های منسجم و با برنامه اقداماتی را برای تحقق اهداف خود انجام می‌دهند.مفهوم مبارزان و البته مبارزان مشروع که تحت لوای قواعد حقوق بین الملل قرار می گیرند در گذر زمان تغییر داشته و همواره سعی بر تفکیک مبارزان مشروع از مفاهیمی چون تروریسم بوده است.

  1. مفهوم مبارزان مشروع از منظرحقوق بین الملل

سر هرش لاترپاخت می‌گوید:اگر حقوق بین الملل ناپایدارترین بخش حقوق است،حقوق جنگ شاید به طور قطع ناپایدارترین بخش حقوق بین الملل باشد. حقوق جنگ یا بهتر بگوییم مخاصمات مسلحانه جزو کاربردی ترین و عینی ترین حقوق هاست. حقوقی که قدمت بسیار دارد و در عین حال خود را با دنیای معاصر همراه ساخته است. (سرداری،۱۳۸۸،۳) اگر چه در میثاق جامعه ملل جنگ محدود شد و در پیمان بریان- گلوک ۱۹۲۸ ممنوع گردید و نهایتاً تمامی کشورها در اساسنامه منشور از اقدام به جنگ منع شدند ولی همان‌ طور که مشاهده می‌کنیم در دنیای حاضر اصل جنگ و استثنا صلح است و هیچ موقع نمی توان این پدیده را از تصور به دور کرد.

کنوانسیون‌های متعددی که در باب جنگ پپیش روی ما قرار دارد همه حاصل سالها تلاش برای محدود کردن این عمل غیر قانونی است. براستی چه عواملی باعث ایجاد جنگ می شود چه فضایی حاکم بر کنوانسیونهاست؟ آیا جنگ وابسته به حقوق است یا بلعکس حقوق جنگ را اداره می‌کند و اصلا آیا توامان هستند؟ دو کنونسیون لاهه و ژنو از تاثیر گذارترین کنوانسیون‌های مربوط به حقوق جنگ هستند که هنوز هم پس از نیم قرن به آن ها استناد می شود. تحولات ایجاد شده در این کنوانسیونها پاسخ سوالات فوق را می‌دهد. در این تحقیق سعی شده است، ابتدا فضای حاکم برکنفرانسهای صلح لاهه را تبیین شود و سپس ضعفهای این کنوانسیون را بیان نماید و نهایتاً ضرورتی که در تحول حقوق جنگ که بعد از جنگ جهانی دوم و تجربه های تلخ مناقشات احساس می شد که در سال ۱۹۴۸عملی شد را بیان نماید و برای توضیح تحول ایجاد شده در حقوق مخاصمات مسلحانه تحول مفهوم مبارزان مشروع را به عنوان نمونه بیان نماید و نهایتاً نتیجه ای از این بحث ارائه داده شود.

الف: بررسی مفهوم مبارزان مشروع در کنفرانس‌های صلح لاهه

فضای حاکم بر کنفرانس‌های صلح لاهه:مجموع این قواعد در کنفرانس بروکسل در سال ۱۸۷۴ و در کنفرانس‌های لاهه در سال‌های ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷ تنقیح و تصویب و یا تکمیل شده است. جالب اینجا است که این حقوق در کل بیشتر فرضیه روسو را پذیرفته است. جالبی اینجا است که این حقوق درکل بیشتر فرضیه روسو را پذیرفته است تا فرضیه کلازویتس را: چون بر این اصل استوار است که جنگ رویارویی بین نیروهای نظامی کشورهای درگیر می‌باشند، نتیجاتاً ‌بین جنگجویان و افراد غیرنظامی قائل به تفکیک شده،‌و هدفش این است تا آنجا که میسر باشد افراد غیرنظامی را در برابر خشونت نظامی محافظت کند. حتی اگر، در عمل، جنگ جدید تَرَکهای بزرگی در بنای حقوقی ایجاد کرده‌باشد، باز هم گرایش حقوق سنتی به طور وسیعی از فلسفه روسو نشأت گرفته‌است. این مطلب را یکی از طرفداران نامدار این حقوق، حقوقدان و دیپلمات روسی فدور فدوررویچ دومارتین در اثر مهم خود، با فصاحت بسیار بیان کرده‌است. حقوق مورد بحث اساساً‌مولود تنشها و تضاد منافع زیر بوده: ۱٫ بین قدرت‌های بزرگ و کشورهای کوچکتر، ۲٫ بین قدرت‌های دریایی،‌مثل انگلستان و فرانسه و سایر کشورها(کشورهای گروه اول نسبت به هر گونه توسعه حقوق جنگ دریایی، که ممکن بود برتری آن ها را به مخاطره اندازد، بدگمان بودند، ‌بنابرین‏ پافشاری می‌کردند که به کشورها در دریاها حداکثر آزادی عمل ممکن داده شود، در حالی که سایر کشورها منافعی غیر از این داشتند، مخصوصاً ‌این دسته از کشورها در فکر این بودند که تا سرحد ممکن تجارت دریایی خود را با کشورهای متخاصم و کشورهای بی‌طرف توسعه دهند). ۳٫بین کشورهایی که در فکر این بودند که در صورت بروز جنگ کنار بمانند و کشورهای دیگری که سیاست توسعه طلبانه‌ای را تعقیب می‌کردند و نتیجتاً‌طرفدار جنگ بودند.

کشورهای گروه اول(کشورهای زورمند)،از همان ابتدا، موفق شدند حادترین مسائل مربوط به وسایل جنگی و روش های دست یازیدن به جنگ را(که در آن ها تفوق بی‌چون و چرا داشتند)‌از زیر بار هر گونه قانونمندیِ حقوقی خارج کنند، یا لااقل قلمرو بعضی از قواعدی را که موافقتشان را با برقراری آن ها اعلام کرده بودند محدود سازند. بعلاوه، سخت پای‌بند این بودند که مقوله‌های مبارزان مشروع را تا آنجا که امکان داشت کاهش دهند و حقوق قدرت‌های اشغالگر را وسعت بخشند. کشورهای کوچکتر(بعضی از کشورهای اروپایی و پاره‌ای از کشورهای آمریکای لاتین) مدام تلاش می‌کردند تا قواعدی را که بتواند برتری نظامی قدرت‌های بزرگ را محدود سازند به وجود آورند و اتباع و سرزمین‌های خود را از تهاجم دشمن در امان نگاه دارند. مجموعه مقررات و قواعدی که در این دوران ایجاد گردید به نحوی بسیار اساسی مُهر درگیری بین این دو گروه را بر جبین دارد.

اما به طوری که بعداً نشان خواهیم داد،این قدرت‌های بزرگ بودند که نقش مؤثری در تدوین حقوق بین‌الملل بازی کردند. ضعفهای کنوانسیون ها صلح لاهه: قواعدی که در سال ۱۸۷۴ به تصویب رسید و در کنفراسنهای لاهه در سال‌های ۱۸۹۹و۱۹۰۷ تدوین گردید، نیز حقوق عرفی پذیرفته شده ماقبل آن را، می‌توان به طرح زیر خلاصه کرد: فقط مناقشات نظامی بین‌الدول تحت نظم و قاعده در آمد و تدوین شد. در چارچوب جنگ‌های داخلی هیچ قاعده‌ای در زمینه نحوه جنگیدن مورد توافق و تصویب قرار نگرفت. در نتیجه، نبردی که شورشیان علیه کشور خود دنبال می‌کردند تحت حاکمیت حقوق جزای داخلی بود(مگر اینکه کشور مورد بحث برای شورشیان عنوان مبارزان مشروع را به رسمیت می‌شناخت)تنظیم مقررات بین‌المللی راجع به وسایل و ابزار جنگی مبیّن منافعی است که در پشت سر حقوق جنگ و روابط بین‌المللی به طور کلی نهفته است. از بررسی دقیق مقرراتی که استعمال پاره‌ای از سلاحها را منع یا محدود می‌سازد تخریب یا کشتار غیرمؤثر بوده و یا برای کسانی که از این سلاح‌ها استفاده می‌کردند خطراتی در برداشته‌است.

مقررات مربوط به روش های جنگیدن به همان اندازه مقررا مربوط به ابزار و وسایل جنگی مبهم و ‌کش‌دار بود تضمینی برای اجرای کنوانسیون وجود نداشت قواعد راجع به حمایت از قربانیان جنگ، یعنی اسیران جنگی، مجروحان، بیماران، غرق‌شدگان جنگ‌های دریایی-اتباع هر کشوری‌که باشند- به نظر بهتر و قانع ‌کننده‌تر می‌آید.در این خصوص، مقررات لاهه پیشرفت قابل ملاحظه‌ای محسوب می‌شود، ‌زیرا در جهت حفظ منافع کلیه کشورها، صرف نظر از وسعت خاک و قدرت نظامی آن ها، قواعدی را پیش‌بینی کرده که هدف آن ها حمایت از کسانی است که در مناقشات نظامی دخالتی ندارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...