۲-۳-۲ تمایز وسواس‌های بهنجار و نابهنجار

راکمان و دسیلوا در سال ۱۹۷۸، مطالعه ی بحث انگیز خود را در خصوص ‌وسواس‌ها و اجبارها منتشر کردند. این پژوهش با نگاه طبقه ای و محدود نسبت به ‌وسواس‌ها به چالش برخاست. نگاه سنتی هیچ رابطه ای با وسواس و جمعیت غیربالینی نمی دید (کلارک، ۲۰۰۴). راکمان و دسیلوا با مقایسه آزمودنیهای غیربالینی و افراد مبتلا به OCD ‌به این نتیجه رسیدند که ۸۴ درصد از افراد بهنجار افکار مزاحم ناخواسته ای را تجربه می‌کردند که از لحاظ کیفیت شکل و محتوا مشابه وسواس‌های افراد مبتلا بود. البته وسواس‌های گروه مبتلا به اختلال وسواسی – جبری فراوان تر، شدیدتر و غیر قابل کنترل تر بود و احتمال بیشتری داشت که به پاسخهای خنثی کننده بیانجامد. نتایج این مطالعه در پژوهش اخیر کالماری و جنایک (۱۹۹۷ ؛ به نقل از کلارک، ۲۰۰۴) تکرار شده است.

پژوهش‌های بیشتر نشان داده است که بین ۸۰ تا ۹۰ درصد جمعیت عمومی افکار شبیه وسواس، تجسم ها یا تکانه های مزاحم را تجربه می نمایند (پوردن و کلارک، ۱۹۹۳). این پدیده ی شناختی توسط پژوهشگران افکار ناخواسته ی مزاحم نامیده شده است (کلارک، ۲۰۰۴). افکار ناخواسته ی مزاحم، به عنوان افکار، تکانه ها یا تصوراتی تعریف شده اند که: در فعالیت روزمره تداخل می‌کند؛ منشأ آن ها درونی به نظر می‌رسد و کنترل آن ها مشکل است (راکمان، ۱۹۸۱). افکار ناخواسته ی مزاحم اغلب توسط موقعیت ها و دغدغه های استرس زای فرد برانگیخته می‌شوند (پارکینسون[۴۴] و راکمان ، ۱۹۸۱ ، به نقل از کلارک ،۲۰۰۴).

از دیدگاه شناختی شکل و محتوای وسواس‌های بهنجار و نابهنجار متفاوت نیستند. بلکه تمایز آن ها در این امر می‌باشد که افکار ناخواسته و مزاحم چگونه ارزیابی و پاسخ داده می‌شوند. در جدول ۱-۲ آمده است (کلارک، ۲۰۰۴).

جدول ۱- ۲: تمایز بین وسواس‌های بهنجار و نابهنجار

وسواس‌های بهنجار
وسواس‌های نابهنجار

  1. وقوع کمتر

۱- وقوع بیشتر

  1. ناراحتی کمتر

۲- بیشتر ناراحت کننده

  1. احساس گناه کمتر

۳- احساس گناه بیشتر

  1. مقاومت کمتر در مقابل افکار مزاحم

۴- مقاومت بیشتر در مقابل افکار مزاحم

  1. کنترل ادراک شده ی کمتر

۵- کنترل ادراک شده کاهش یافته بر وسواس­ها

  1. بی‌معنا و نامرتبط با خود

۶- کاملاً بی‌معنا و خود ناهمخوان

  1. افکار مزاحم مختصری که نمی توانند بر آگاهی هشیارانه تسلط یابند.

۷- افکار مزاحم زمانبری که بر آگاهی هشیارانه مسلط می­ شود.

  1. دغدغه ی کمتر با کنترل فکر

۸- دغدغه ی فراوان با کنترل فکر

  1. تأکید کمتر به ناراحتی خنثی سازی

۹- تمرکز شدید روی به ناراحتی خنثی سازی

۱۰- تداخل کمتر در زندگی روزمره

۱۰- تداخل معنی دار در زندگی روزمره

۴-۲ توصیف اجبار

اجبارها رفتارهای تکراری (مثل، شستشو، وارسی کردن و منظم کردن) یا اعمال روانی (مثل دعا کردن، شمردن، تکرار عبارات) هستند که به منظور کاهش اضطراب یا پیشگیری از نتایج نگران کننده اجرا می‌شوند (DSM-IV-TR ، انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰، به نقل از رکتور و همکاران، ۲۰۰۲). اغلب افراد میل شدید به انجام اعمال اجباری دارند (برای مثال وارسی نمودن شیرگاز یا شستشوی دست).

DSM-IV-TR تأکید می‌کند که اجبارها به لذت یا خشنودی ختم نمی شوند و از این جهت با اختلال های کنترل تکانه متمایز می­شوند. اعمال اجباری ویژگی‌های مشخصی دارند. اجبارها، اعمال تکراری، قالبی و ارادی اند؛ میل یا فشار ذهنی برای انجام آن ها وجود دارد؛ حس کنترل ارادی کمی نسبت به آن ها وجود دارد و هدف آن ها کاهش یا جلوگیری از ناراحتی یا عواقب نگران کننده است (راکمان و شافرن[۴۵]، ۱۹۹۸). اجبارها در بهترین حالت فقط تا حدودی توسط شخص پذیرفته می­شوند. آن ها افراطی و اغراق آمیزند. افراد آن ها را بی معنی و بی دلیل می دانند. تلاش ‌می‌کنند تا در مقابل آن ها مقاومت کنند یا آن ها را به تأخیر بیاندازند، ولی اغلب در مقابل میل به انجام اجبارها تسلیم می­شوند (راکمان و شافرن، ۱۹۹۸). وسواس ها و اجبارها از لحاظ کارکردی با هم ارتباط دارند. ‌وسواس‌ها، باعث ایجاد اضطراب می­شوند، در حالی که اجبارهای همراه آن برای کاهش اضطراب اجرا می­شوند. شمار زیادی از افراد (۹۱-۷۵ درصد) ‌وسواس‌ها و اجبارها را با همدیگر تجربه ‌می‌کنند (فوآ و فرانکلین، ۲۰۰۱).

۱-۴-۲ تمایز اجبارهای بهنجار و نابهنجار

اجبارها محدود به جمعیت بالینی نمی شوند. بسیاری از افراد بهنجار گاهی یا اغلب رفتارهای تشریفاتی را انجام می‌دهند. شماری از این رفتارها عبارتند از: وارسی کردن؛ تمیزکردن، شستشو و مرتب کردن؛ رفتارهای سحرآمیز و اجتناب از اشیای خاص (موریس[۴۶] و همکاران، ۱۹۹۷ ؛ به نقل از کلارک، ۲۰۰۴).

تمایز بین اجبارهای بالینی و بهنجار در این است که اجبارهای بیماران مبتلا به OCD با فراوانی و شدت بیشتر روی می­دهد، مقاومت و ناراحتی بیشتری ایجاد می‌کنند و اغلب در پاسخ به افکار ناراحت کننده یا حالت خلقی منفی بروز می‌یابند. اجبارهایی از قبیل وارسی کردن و اطمینان خواهی در اختلال‌های بالینی دیگر مثل اختلال اضطراب عمومی و هیپوکندریا دیده می شود (اسکات[۴۷] و همکاران ، ۲۰۰۱؛ به نقل از کلارک، ۲۰۰۴). مشابه ‌وسواس‌ها، یافته های پژوهشی انجام شده، دیدگاه ابعادی[۴۸] ‌در مورد اجبارها را نیز تأیید می‌کنند (کلارک، ۲۰۰۴).

۲-۴-۲ خنثی سازی پنهان و کنترل ذهنی

پژوهشگران معتقدند که هر پاسخی به ‌وسواس‌ها بر تداوم علائم آن ها تأثیر می‌گذارد . ‌بنابرین‏ آن ها دامنه ی اجبارها را به هر گونه کنترل ذهنی که در رابطه با اضطراب انجام می‌گیرد، گسترش می‌دهند (کلارک، ۲۰۰۴). این راهبردهای ذهنی یا ناآشکار عبارتند از پرت کردن حواس، توقف فکر، تلاش برای متقاعدکردن خود ‌در مورد اینکه فکری اهمیت ندارد، جایگزینی فکر، صحبت درباره ی آن و دلیل تراشی . راهبردهای کنترل ذهنی که توسط بیماران مبتلا به OCD به کار می‌روند، بسیار شبیه راهبردهایی است که به وسیله ی افراد بهنجار مورد استفاده قرار می گیرند. جمعیت غیربالینی و افراد مبتلا به OCD در فراوانی استفاده از دلیل تراشی و اطمینان خواهی در پاسخ به ‌وسواس‌ها یا افکار ناخواسته ی مزاحم تفاوتی ندارند. البته افراد مبتلا به OCD به طور معنی داری بیشتر از اجبارهای آشکار، وارسی ذهنی، توقف فکر، خودپرسشگری، نگرانی، خودتنبیه گری و ارزیابی مجدد استفاده می‌کنند (آبراموتیز، وایتساید[۴۹]، کالسی[۵۰] و تولین[۵۱]، ۲۰۰۳؛ لادوکر[۵۲] و همکاران، ۲۰۰۰؛ به نقل از کلارک، ۲۰۰۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...