دانلود فایل پایان نامه با فرمت word : طرح های پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاه ها با موضوع آسیب شناسی نقش زنان ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
نایینی و همکاران (۱۳۸۶)، در پژوهشی تحت عنوان “تحلیل جنسیتی نقش های مورد انتظار و کار بسته زنان در خانواده” بیان می کنند که چه تفاوت هایی بین نقشهای خانوادگی زنان و مردان (نقش مورد انتظار) و آنچه آنها عملا انجام می دهند (نقش کاربسته) وجود دارد. مهمترین یافتههای تحقیق عبارتند از: الف) نقش زنان و مردان در مورد کارهای منزل به شیوه ای جنسیتی تقسیم شده است. ب) نگرش زنان و مردان در مورد وظایف و نقشهایشان در خانواده با یکدیگر متفاوت است. در نتیجه فاصله میان نظر و عمل در زنان بیشتر از همین فاصله در مردان است. ج) مردان بیش از سایر مسئولیتهای خانوادگی در حوزه تصمیم گیری در باب چگونگی هزینهکردن درآمد خانواده به تنهایی فعال هستند. د) اگر چه در مورد فرزندان همواره نقش کاربسته و مورد انتظار زنان مهمتر است، اما به طور نسبی میتوان گفت که هرچه فرزندان بزرگتر میشوند نقش مردان در رابطه با آنها بیشتر می شود.
قیومی (۱۳۸۶)، در تحقیقی تحت عنوان “بررسی عوامل موثر بر باورپذیری نقشهای جنسیتی در دو حوزه عمومی و خصوصی با تأکید بر مذهب و خانواده” به این نتایج رسیدند که بین میزان باورپذیری نقشهای جنسیتی و طبقه اقتصادی- اجتماعی افراد ارتباط معناداری وجود دارد؛ به گونهای که هرچه طبقه اقتصادی- اجتماعی بالاتر، از میزان باورپذیری به نقشهای جنسیتی کاسته میشود. همچنین نوع خانواده در میزان این باورپذیری تأثیرگذار بوده است. میزان باورپذیری افراد به کلیشههای جنسیتی در خانوادههای سنتخواه در مقایسه با خانوادههای برابریخواه بیشتر است. نتایج، این فرض محقق را تأیید میکند که افراد با باور مذهبی بالا، در مقایسه با افراد با باور مذهبی پایین، کلیشهایتر هستند و میزان باورپذیری آنها به نقشهای جنسیتی بالاتر است.
زمانی (۱۳۸۶) در مقالهای تحت عنوان” تأثیر کار زنان بر زندگی خانوادگی” بیان می کند که رو آوردن زنان به اشتغال در خارج از کانون خانوادگی تأثیری بسزا در ابعاد هویت اجتماعی آنان داشته و این امر، به نوبه خود، موجب افزایش اعتماد بهنفس جامعه زنان شده است. احراز موقعیت اجتماعی بهتر با تأثیری که از نظر شخصیتی به جا میگذارد، تا حدودی، معضلات ناشی از اشتغال دوگانه را هموار ساخته است. البته نه تنها راه این تحول همیشه هموار نیست، احتمال هم دارد که در اثر تضاد ارزشی، در ایفای نقشها تعارضاتی پدید آید. خطر بروز چنین حالتی بیشتر در مواقعی است که فعالیت شغلی زن با الگوی سنتی همخوانی نداشته باشد. بویژه آنکه، در زندگی سنتی، با تقسیم کار براساس جنسیت، تحت هر شرایطی، اداره امور خانگی به عهده زن پنداشته میشود و براساس همین ارزشهای سنتی، فعالیت وی در خارج از خانه به معنی تضعیف انسجام خانواده تلقی میگردد. تفکیک مشاغل بر حسب جنسیت و پذیرفتن تفاوت در تواناییهای زن و مرد طرز تفکری است که در بیشتر مواقع بر ذهنیت خود زنان نیز اثر میگذارد و موجب دامن زدن بر تعارضات موجود میشود.
رستگار خالد (۱۳۸۵) در مطالعه ای تحت عنوان “اشتغال زنان و ضرورت کنترل فشارهای ناشی از کار خانگی”، بدنبال این است که فشارهای ناشی از کار و تداخل نقشها سبب می شود که به هر قیمتی بکوشند تعادل لرزان میان تعهداتشان در برابر خانواده و کار را حفظ کنند، در شرایطی که این وضع اجتنابناپذیر است وجود کدام ویژگیهای شغلی و خانوادگی می تواند به زنان شاغل در مدیریت نقش های چند گانه و کاهش فشار کمک کند؟ نتایج حاکی از آن است که مشارکت همسر در کار خانه، تحصیلات وی، احساس برابری زوجین در تقسیم کار خانگی، میزان رضایت زنان از شغل خود، انگیزه اشتغال، محتوای شغل، انعطاف شغلی، سابقه کار و حجم ساعات کار هفتگی، منابع مطلوبی برای زنان در جهت انطباق با فشار به شمار می آیند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بدری منش (۱۳۸۵) در پایان نامه خود تحت عنوان” تبیین جامعه شناختی نگرش زنان به خانهداری” بیان می کند که با توجه به جمعیت کثیر زنان خانهدار، تحقیق حاضر به دنبال تبیین واقعیت موجود و بررسی نگرش زنان به خانهداری به (عنوان ایفا کنندگان این نقش) میباشد. که در آغاز با روش کیفی (مصاحبه عمیق) زمینه شناخت مقدماتی نگرش زنان در مورد خانهداری فراهم آمده، و سپس به منظور تکمیل دادهها از روش کمی (پرسشنامه) بهره گرفتهشدهاست. نتایج این تحقیق نشان میدهد که انتقادهای اکثر زنان به کار خانگی مبنی بر پایان ناپذیری، انزوا و تکراری بودن آن است. زنان خانهداری را یک کار میدانند و از آن به عنوان یک کار واقعی انتظار دارند که سطوح مختلف نیازهایشان را برآورده سازد. علیرغم اینکه اکثریت زنان اشتغال زن در بیرون از منزل را به خانهداری صرف ترجیح میدهند و انتقادهای شدیدی هم به ویژگیهای آزاردهنده خانهداری دارند، با این وجود تحلیل گرایشهای مختلف فمینیستی را در مورد خانهداری نمیپذیرند و عقیده فمینیستها را در مورد بردگی و تحت ستم بودن زنان در خانهداری و استثمار از سوی مردان و سرمایهداری را قبول ندارند و حاضر به انکار و رد مسئولیت خویش نیستند و گاهی اوقات هم از انجام کار خانهداری لذت میبرند.
در پژوهشی دیگر سفیری و زارع (۱۳۸۵) به بررسی «احساس ناسازگاری در میان نقشهای اجتماعی و خانوادگی در زنان» اقدام کردهاند. جامعه آماری پژوهش مذکور، زنان متأهل جوان (۲۰ الی ۳۵ ساله) شهر شیراز بودهاند که حداقل یک سال از زندگی مشترک آنها گذشته بود. نمونه آماری شامل ۲۷۸ نفر بود. پژوهش به روش پیمایشی و ابزار پژوهشی پرسشنامه بوده که در آن ناسازگاری نقش در هشت زمینه سنجیده شد: تحصیل، کار، مدیریت مالی، کار خانگی، پیوندهای جنسی و عاطفی، پیوندهای خانوادگی و دوستی، گذران اوقات فراغت و نگهداری و پرورش فرزندان. یافتههای این پژوهش نشان داد که زنان ناسازگاری نقش را در هر هشت زمینه بررسی شده تجربه میکنند؛ کمترین میزان ناسازگاری تجربه شده در زمینه پیوندهای خانوادگی و بیشترین میزان آن در زمینه مدیریت مالی است. در این پژوهش همچنین همبستگی معناداری بین سطح تحصیلات زن و مرد و ناهمسویی با ناسازگاری نقش به دست آمد. یعنی با افزایش سطح تحصیلات، احساس ناسازگاری زنان کاهش مییابد. یافتهها همچنین نشاندهنده تأثیر پایبندی به جداسازی نقشها بر ناسازگاری نقش است و چنین به نظر میرسد که با افزایش پایبندی به جداسازی نقشها، میزان ناسازگاری نقش کاسته میشود
سادات اخوی (۱۳۸۴) در پایان نامه خود تحت عنوان “تأثیر تعدد نقش زنان بر روابط همسری آنان” که با بهره گرفتن از روش پیمایشی و با کمک پرسشنامه به بررسی و پژوهش پرداخته شد، نتایج نشان داده که روابط همسری دارای یک نقش مثبتتر از روابط همسری زنان دارای دو نقش میباشد. همچنین میزان گفتگوی بین زوجین و مدت گذران اوقات فراغت با همسر در زنان دارای یک نقش بیشتر از زنان دارای دو نقش است. در رابطه با روابط عاطفی بین زوجین و میزان توافق در روابط جنسی زنان دارای دو نقش و زنان دارای یک نقش تفاوت معناداری وجود دارد. در رابطه با میزان همکاری مردان با زنان در کارهای خانگی (متغیر کنترل) تفاوت معناداری بین زنان دارای دو نقش و زنان دارای یک نقش در رابطه با روابط همسری وجود دارد.
رستگار خالد (۱۳۸۳) در پژوهشی با عنوان «بررسی تعارض نقشهای شغلی- خانوادگی و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن» سعی کرده است با استناد به برخی نظریههای مربوط به نقش و با بهرهگیری از برخی مدلهای تعارض کار- خانواده مدلی برای تبیین تعارض مذکور ارائه دهد. جامعه آماری تحقیق شامل خانوارهای دارای زن و شوهر شاغل دارای فرزند ساکن در شهر تهران است. مسأله اصلی در این پژوهش این است که در جامعه امروز ایران در خانوادههایی که نظام نقش خود را گسترش دادهاند و در آن زن و شوهر شاغل هستند، هر یک از زوجین در ایفای موازی و همزمان نقشهای شغلی- خانوادگی خود دچار فشار و تعارض میشوند، در این صورت چه عواملی آن را تبیین میکنند؟ منابع انطباق با این فشارها کدام هستند و چگونه میتوان این تعارضها را کنترل و سازماندهی کرد؟ بهویژه الگوی توزیع جنسیتی نقش، به عنوان یک عامل منبعث از ساختار فرهنگی و اجتماعی در این فرایند چه نقشی ایفا میکند؟ نتایج پژوهش نشان میدهد زنان، تعارض خانواده- کار را بیشتر از مردان تجربه میکنند به این معنی که مردان نسبت به عوامل کاری مؤثر بر تعارض حساستر و زنان نسبت به عوامل خانوادگی آن حساسیت بیشتری دارند.
مقصودی و بستان (۱۳۸۳) به انجام پژوهشی تحت عنوان «بررسی مشکلات ناشی از همزمانی نقشهای خانگی و اجتماعی زنان شاغل کرمان» اقدام کردند. در این پژوهش، محققان ۲۶۰ زن متأهل و شاغل در ادارات دولتی شهر کرمان را در سال ۱۳۸۲ مطالعه کردند. این پژوهش به روش پیمایشی و با بهره گرفتن از ابزار پرسشنامه انجام شد. یافتههای این پژوهش نشان داد که زنان شاغل مشکلات خود را درباره نگهداری و تربیت فرزندان، تهیه خوراک خانواده، برقراری نظم و نظافت منزل، کمبود وقت برای رفتوآمد با خویشان، رسیدگی به ظاهر خود و داشتن وقت لازم برای تفریح، گفت وگو و تبادل نظر با همسر و امثال اینها زیاد ارزیابی کردند. این پژوهش همچنین نشان داد که این مشکلات به تنهایی برآمده از شغل نیست، بلکه از نگرشها و تفکرات سنتی جامعه درباره نقش زنان نیز ناشی میشود که آنها را وادار میکند علاوه بر نقشهای اجتماعی، همزمان مسئولیتهای نقشهای خانگی را نیز انجام دهند. در این مقاله همچنین با توجه به فراوانی، رابطه چندانی میان شرایط شغلی و مشکلات زنان دیده نشد. به این معنا که زنان شاغل با هر پست سازمانی و با هر میزان ساعات کار و درآمد، مشکلات مربوط به نقشهای خانگی خود را زیاد ارزیابی کردهاند.
توسلی (۱۳۸۲) در پژوهشی با عنوان «آیا میتوان بین کار زن در خانه و کار بیرون آشتی برقرار کرد؟» با بررسی روند کلی مشارکت زنان در فعالیتهای چند دهه اخیر، نتایج یک بررسی را درباره تعارض نقشهای خانهداری با کار زنان در بیرون از خانه را ارائه کرده است. این پژوهش در میان ۳۲۵ زن در چهار منطقه تهران انجام شد. نتایج پژوهش نشان میدهد بیشتر زنان (۶۰ درصد) بر اهمیت نقش سنتی و مسئولیتهای خانهداری خود تأکید کرده و در قبال این نقش نسبت به کار بیرون از خانه اولویت قائل شدهاند. آنها معتقد بودند که بین کار به عنوان یک فعالیت اقتصادی در جامعه و حفظ و نگهداری زندگی خانوادگی و مراقبت از کودکان تعارض وجود دارد. گرچه آنها حفظ زندگی خانوادگی را بر کار بیرون ترجیح میدهند اما همچنان علاقهمند به کار و فعالیت اقتصادی بیرون از خانه هستند و در نهایت آنکه تعارض موجود به آسانی حلشدنی نیست مگر آنکه مانند برخی از کشورهای توسعه یافته، مقررات و امکانات حمایتی وسیعی ایجاد شود و مادران بتوانند هنگام کار بیرون، از خدمات مؤسسات زیربط یا اشخاص بهرهمند شوند و تفاهم بیشتری میان زن و شوهر پدید آید.
گیوهچیان (۱۳۸۰) در مقالهای تحت عنوان “ملاحظاتی درباره نقش زنان در توسعه فرهنگی” بیان کرده که با استفاده از واژه خانه با دو مفهوم “مکان” و “فضای احساسی” و نقش زن بهعنوان سازنده فضای احساسی خانه و مکان خانه بررسی شدهاست. پرسشی که در این مقاله مطرح میشود ایناست که اگر قرارباشد در جهان صنعتی و فراصنعتی هم مرد و هم زن در قلمرو عمومی به کار اشتغال داشتهباشند چگونه فضای احساسی خانه ساخته میشود، فضایی که ساختهشدنش برای توسعه فرهنگی لازم است. این در حالی است که بر اساس یافتههای تحقیقاتی، زنان وارد عرصه عمومی شدهاند ولی مردان تمایلی به قبول مسئولیت در فضای خانه ندارند. بهعلاوه هنوز موانع اجتماعی و فرهنگی بسیاری بر سر راه زنان و فعالیت آنها در عرصه عمومی وجوددارد و تبعیضهایی علیه آنها روا داشتهمیشود
رستگارخالد (۱۳۷۸)در مقالهای تحت عنوان” گسترش نقش زنان در جهت حمایتهای شغلی-خانوادگی”، در این پژوهش سعی شده است تا با پاسخ به چند سوال، ساز و کار حمایت اجتماعی در این زمینه توضیح داده شود. این سوالات عمدتا معطوف روشن ساختن میزان، نوع و منبع حمایت های شغلی- خانوادگی احساس شده فرد شاغل و نیز تبیین روابط متغیرهای درگیری خانوادگی و کنترل بر کار با حمایت اجتماعی با توجه به جنسیت فرد بوده است. نتایج تحقیق نشان میدهد رابطه درگیری خانوادگی با احساس حمایت خانوادگی در بین زنان و رابطه کنترل بر کار با حمایت شغلی احساس شده مردان قویتر است. با افزایش میزان حمایت خانوادگی از حجم انتظارات نقش خانوادگی فرد کاسته و با کاهش سن زنان بر میزان حمایت ابزاری اعضا خانواده از آنان افزوده می شود.
جارالهی (۱۳۷۴)، در پژوهشی تحت عنوان “اثر اشتغال زنان کارگر بر میزان مشارکت زوجین در امور خانواده” بیان می کند که میان نگرشهای زنان کارگر و زنان خانهدار، اگر چه هنوز طرز فکر سنتی که در آن تصمیمگیرنده اصلی مردان تلقی میشوند، غلبه دارد اما در مقایسه میتوان گفت که زنان شاغل بیش از زنان غیرشاغل تساویگرا هستند و ورود آنان به بازار کار موجب تغییر در طرز فکر آنان شدهاست.
۲-۳-۲٫ پیشینه خارجی
کوکلین[۱] و همکاران (۲۰۱۴)، پژوهشی با عنوان «تعارض کار- خانواده مادران و غنیسازی: ارتباط با کیفیت فرزند پروری و رابطه زن و شوهر» به انجام رساندند. مدل با بهره گرفتن از دادههای نظر سنجی از ۲۱۵۱ مادر شاغل که دارای کودکان ۴-۵ ساله بودند گزارش شده است. یافتههای به دست آمده از این پژوهش، از وجود ارتباط پیش بینی شده بین تعارض کار- خانواده، غنیسازی و شاخصهای کیفیت فرزند پروری و روابط زوجین حمایت میکند و وجود رابطه بین این متغیرهای را مورد تأیید قرار میدهد.
سلواراجان[۲] و همکاران (۲۰۱۳) پژوهشی با عنوان «حمایت اجتماعی و تعارض کار- خانواده: آزمون مدل اثرات غیر مستقیم» انجام دادند. این پژوهش در بررسی اول، تأثیرات حمایت همسر و حمایت سرپرست را بر تعارض کار- خانواده در دو نمونه بزرگ مورد سنجش قرار داد. در بررسی دوم یک مدل توسعه یافته از حمایت اجتماعی که دربرگیرنده حمایت عمومی و حمایت ویژه کار- خانواده است مورد سنجش قرار گرفت و رابطه غیر مستقیم این دو نوع از حمایت بر تعارض کار- خانواده آزمایش شد. نتایج برای مطالعه اول از دامنه متقابل اثرات غیر مستقیم مدل حمایت میکند و نتایج مطالعه دوم دامنه متقابل اثرات غیرمستقیم سیستمهای حمایت اجتماعی ویژه کار- خانواده را مورد حمایت قرار میدهد.
راتی و باراث[۳] (۲۰۱۲) پژوهشی با عنوان «تعارض کار- خانواده و رضایت شغلی و خانوادگی: اثر واسطه ای حمایت اجتماعی درمیان پرسنل پلیس» انجام دادند. نتایج این مطالعه نشان داد که تعارض خانواده- کار و تعارض کار- خانواده با رضایت شغلی و رضایت خانوادگی همبستگی منفی دارد. حمایت اجتماعی همکاران نیز جهت تعدیل کردن رابطه تعارض کار- خانواده و خانواده- کار با رضایت خانوادگی مشاهده شد.
تازن و همکاران (۲۰۱۱) در تحقیقی تحت عنوان “نقش جنسیت و تأثیر آن در چشمانداز زنان شهر کرجی پاکستان” بیان کرده که پاکستان از جوامع پدرسالار است جایی که مرد نقش اولیه را در خانواده ایفا می کند و زنان نسبت به آنان نقش فرودستتری دارند، که بر جنبه های زندگی مردان و زنان تأثیر زیادی گذاشته است. هدف از این تحقیق کشف نقشهای جنسیتی کنونی در مناطق شهری پاکستان و چگونگی پیدایش و رواج این نقشهای جنسیتی، باقی ماندن آنان و تأثیرشان بر زندگی زنان و مردان، این تحقیق از روش کیفی با رویکرد تمرکز گروهی انجام شد، که شامل پنچ گروه و هر گروه شامل ۲۸ زن شاغل، غیرشاغل، تحصیلکرده و بدون تحصیلات و با سطوح متفاوت اقتصادی، دو موضوع در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفت، یکی نقش سنتی جنسیت و چگونگی فرمانبرداری و نگهداشتن زنان به تابع بودن،که شیب قدرت، مردان را در موقعیت بالا قرار دادهاست، فرهنگ حاکم بر جامعه و خانواده گسترده زن را در موقعیت پایین و تحت فشار قرار داده است، موضوع دوم: عوامل تغییرنقش بوده است. تحصیلات و رسانههای جمعی نقش برجسته ای در این تغییر داشتند، تاثیرات این دو عامل در نسل جوان نسبت به نسل مسنتر(پیشین) آشکارتر بوده است و نسل جوان برای مدرن شدن نقش جنسیتی تمایل بیشتری نسبت به نسل گذشته داشته اند. نتایج تحقیق مذکور نشان داده است که علی رغم اینکه نقش نابرابر جنسیتی پدیده ای ایستا در ساختار های تبلوریافته جامعه تصور میشد و معمولا با محدودیتهای جدی و عدم استقلال مواجه میشدند، دستیابی به سطوح بالاتر آموزش و پرورش برای زنان و مردان به عنوان عامل مهمی برای تغییر تلقی می شود.علاوه بر این، رسانههای جمعی نقش مثبتی در حمایت از زنان میتوانند ایفا کنند.
مک دونالد[۴] و همکاران (۲۰۰۸)، در پژوهشی تحت عنوان”تغییرات خانواده در ایران”، تأکید بر نقش مذهب، دولت و انقلاب در این تحولات، به این سؤالات که: تحول خانواده تا چه حد تحت تأثیر تغییرات ساختاری یا نیروهای عقیدتی صورت گرفته است و کدام عناصر درخانواده بدون تغییر باقی مانده است؟ نتایج تحقیق می شود که تلفیق پیچیدهای از تغییر و مقاومت مشاهده می شود؛ به طوری که، برخی جنبهها بدون تغییر باقی مانده و برخی دچار تحولات شدید شدهاست، تغییرات عمدتاً در سطوح فردی و داخلی خانواده (تقسیم نقشها و نگرشهای جنسیتی در این زمینه، تصمیم درباره تعداد فرزندان ، و…) رخ داده و در سطح عمومی و بیرونی، تغییر بسیار کند و آرام صورت گرفتهاست، تغییرات بنیادی و چشمگیر در افزایش سن ازدواج و نیز کاهش چشمگیر میزان باروری طی سالهای پس از انقلاب تغییر معیارهای انتخاب همسر، و افزایش میزان طلاق از جمله نتایج این پژوهش تجربی است.
ایسو گلگک و کوپینار (۲۰۰۶)، درمقالهای تحت عنوان”زنان در قرن بیستم، مدرنیته، فمنیست، اسلام در ترکیه”، هدف این تحقیق نشان دادن موانعیاست که مدرنیته و فمنیست کشورهای اسلامی سکولارترکیه از منظر جنسیتی با آن مواجه میباشد. مدرنیته تاثیر عظیمی بر شکلدادن ساختار اجتماعی زنان داشتهاست، بعد از کودتای نظامی در سال۱۹۸۰در یک حوزه سیاسی اجتماعی پیچیده فمنیستها شانس این را داشته اند که این جنبش را به طور فعالتر و شفافتر ترقی دهند و زنان شروع به آزادی بیشتر به عنوان شهروند کردند، و همچنین توجه خود را به تنوع زنان در ترکیه معطوف کردند. از یک طرف زنان طرفدار کمال آتاترک که تلاش میکرد میراث سکولار به ارث برده و از آن محافظت کنند و از طرف دیگر اسلامگراها بودند که تلاش میکردند مذهبشان راحفظ کنند، شریعت در قرن بیستم بیاعتبار شد و برای این جدایی جدید دین و دولت آسان نبود تا تغییراتی را در اعمال روزانه زنان اعمال کند، علاوه بر اصلاحات سیاسی دولت میخواست، یک ظاهر مدرنتری را به نمایش بگذارد، بنابراین علاوه بر اصلاحات عمومی، اصلاحاتاجتماعی نیز به کاربسته شد، که شامل حتی جزییاتی مانند جایگزین کردن فز زنان با کلاه، زنان همچنین نقش مهمی در پروژه مدرنیته داشته اند، دولت وظیفه داشت زنان را به سمتهای شغلی آموزش دهند تا دارای صلاحیت شوند. زناندر ترکیه هنوز شهروند درجهدوم محسوب میشوند و حقوقشان به طور قانونی برایشان اعمال میشوند، محققان بر این باورند که مردسالاری، سنت، ساختار اقتصادی دلایلی هستند که در ترکیه فرودستتر محسوب میشوند. اما دین اسلام تأثیر عظیمی بر ساختار اجتماعی ترکیه داشتهاست و به مردان مشروعیت قدرتمندی برای زیردستکردن زنان دادهاست، سازگاری اسلام با مدرنیزاسیون و فمنیست که از مهمترین مسایلی است که زندگی زنان در ترکیه را شکلمیدهد.
بایرون[۵] (۲۰۰۵) در فراتحلیل خود به این جمعبندی رسید که عوامل کاری و سازمانی بیشتر با تداخل کار با خانواده در ارتباط است و برعکس عوامل خانوادگی و غیرکاری بر تداخل خانواده با کار تأثیر میگذارد. در مورد پیامدهای این دو مفهوم نیز چنین است. به عنوان مثال هنگامیکه کار با خانواده تداخل مییابد، پیامدی مانند رضایت از زندگی خانوادگی تحت تأثیر قرار میگیرد. تداخل خانواده با کار نیز چون در انجام وظایف کاری اخلال ایجاد میکند بر رضایت شغلی تأثیرگذارتر است.
باند و همکارانش[۶] (۲۰۰۵) در پژوهشی درباره تعارض کار ـ خانواده به این نتیجه دست یافتند که میزان وظایف خانهداری و زمان سپری شده برای مراقبت از فرزندان همچنان بین زنان و مردان متفاوت است؛ به این شکل که زنان شاغل وقت بیشتری را صرف انجام وظایف خانهداری میکنند تا مردان. بنابراین زنان همچنان مسئول حجم نامتناسبی از کار در منزل هستند که این موضوع با افزایش تعارض کار ـ خانواده آنان همراه بوده است. این پژوهش نشان میدهد که افرادی که وقت و انرژی بیشتری را صرف نقشهایی میکنند که بیش از همه برای آنها اهمیت دارد، در نتیجه وقت کمتری را برای سایر نقشها در نظر میگیرند که این امر احتمال بروز تعارض نقش را افزایش میدهد.
لاورنس[۷] (۲۰۰۵) در تحقیقی که برروی زنان در سه گروه سنی (زنان زیر ۳۰ ساله و ۳۰ تا ۳۹ سال و ۴۰ تا ۴۹ سال) انجام داده به این نتیجه رسید که آموزش و پرورش از نظر آماری اثر مثبت و قابل توجه و قوی در سن زن در ازدواج اول دارد، زنانی که دارای تحصیلات عالی هستند، احتمال بیشتری برای به تاخیر انداختن ازدواج دارند و تغییرات قابل توجهی در اثر آموزش و پرورش در سراسر نسل از زنان آشکار می کنند، این اثر بیشتر برای زنان جوان است که افزایش به تعویق افتادن ازدواج را نشان میدهد. فعالیت جنسی قبل از ازدواج، قبل از ازدواج بچه دار شدن، منطقه سکونت، دین و سال تولد نیز به طور قابل توجهی با سن در اولین ازدواج در ارتباط است.
کوییسومبیگ [۸]و همکارانش (۲۰۰۳) تاثیر گسترش و همگانی شدن تحصیلات که یکی از راه آوردهای مهم توسعه است را بر روی ازدواج بررسی کرده و نشان داده اند که تحصیلات افراد بر سن ازدواج ، انتظار از روابط زناشویی و نحوه انتخاب همسر تاثیر داشته است .نوسازی از طریق گسترش تحصیلات عمومی و فراهم کردن امکان حضور در فعالیت های بیرون از خانه، موقعیت زنان را بهبود بخشیده است .موقعیت بهبودیافته زنان با افزایش سن ازدواج ،کاهش فاصله سنی بین زوجین، افزایش قدرت تصمیم گیری در خانواده و کاهش باروری همراه بوده است.
گافمن[۹] و همکاران (۲۰۰۰)، در پژوهشی تحت عنوان” آیا نگرشهای نقش جنسیتی اهمیت دارند؟ تشکیل خانواده و انحلال آن در میان زنان و مردان سنتی و برابریطلب”، اظهار میدارند که تأثیر نگرشهای سنتی جنسیتی در شکل گیری و انحلال خانواده با بهره گرفتن از اطلاعات بدست آمده از موجهای پیمایش ملی خانوادهها در سالهای ۱۹۸۷- ۱۹۸۸ و ۱۹۹۲- ۱۹۹۴ تحلیل می شود، نتایج نشان میدهد که زنان برابریخواه نسبت به زنان سنتی احتمال کمتری وجود دارد که فرزند داشتهباشند، مردان برابری بر خلاف زنان احتمال بیشتری وجود دارد که تمایل به داشتن فرزند داشته باشند و نسبت به زنان سنتی احتمال کمتری وجود دارد که طلاق بگیرند، مردان مجرد با دیدگاه های برابرطلبانه احتمال بیشتری وجود دارد که نسبت به همتایان سنتیشان بدون ازدواج کنند.
گلینل[۱۰] (۱۹۸۸) خاطر نشان می سازد که در رژیم استبدادی فرانسه قبل از سال ۱۷۸۹ هر چه سطح زندگی پائین تر بود سن ازدواج دختر عقب تر می رفت، ولی در سن ازدواج مردان تاثیر نداشت. از طرف دیگر، بحران و بدی محصول، در طبقات فقیر از دو حال خارج نبود، یا دخترها خیلی زود ازدواج می کردند و یا اصلاً ازدواج نمی کردند. وی نتیجه می گیرد که وقتی سطح زندگی اقتصادی و اجتماعی پائین بیاید روز به روز تعداد زنهایی که از شوهرانشان مسن تر هستند، بیشتر می شود. در بعضی از روستاها عروس کوچکتر از ۳۰الی ۳۵ سال به ندرت دیده می شد، در صورتی که میانگین سن ازدواج مردان کمتر از ۳۰ تا ۳۵ بود بر عکس طبقه اعیان و اشراف نگران سن ازدواج فرزندان نیستند.
توماس و گانستر[۱۱](۱۹۹۵) پژوهشی را با عنوان «تأثیر متغیرهای حمایتی کار از خانواده و تعارض و تنش کار- خانواده از چشم انداز کنترل» انجام داده اند و هدف از این تحقیق بررسی اثرات مستقیم و غیر مستقیم سیاستهای سازمانی و حمایتهای محیط کاری از وظایف خانوادگی افراد و رابطه آنها با تعارض کار- خانواده است. تحقیق به شیوه پیمایشی انجام شد. دادهها از متخصصین بهداشت که دارای کودکان ۱۶ ساله و یا کمتر بودند جمع آوری شد. نتایج نشان داد که شیوههای حمایتی به ویژه انعطاف پذیر بودن زمان کاری و حمایت سرپرست از کارمند اثرات مثبتی بر برداشت مستقیم کارمند جهت کنترل کارش را دارد. همچنین نشان داده است که سازمانها میتوانند به کارمندان، جهت کنترل مسئولیتهای خانوادگی و افزایش کنترلشان بر محیط کاری و خانوادگی جهت تطبیق دادن خود با مطالبات متناقض کار و زندگی خانوادگی کمک کنند.
ماسون [۱۲](۱۹۸۷) در پژوهشی تحت عنوان “تاثیر موقعیت اجتماعی زنان بر باروری درکشورهای در حال توسعه” نشان میدهد ابعاد گوناگون استقلال زنان در عرصه های مختلف اجتماعی قابل اندازه گیری است، بسیاری از مطالعات استقلال زنان را به عنوان یک ویژگی فردی مطرح می کند؛ برخی دیگراز مطالعات حوزه استقلال را به توانایی عمل در حوزه های عمومی بازار کار و ساختاری فراتر از خانهداری گسترش می دهند، برخی در کنار شاخص های مختلف استقلال، شاخص هایی نظیر اشتغال یا مشارکت در نیروی کار و نرخ ثبت نام زنان را در سطوح تحصیلی متوسطه برای سنجش استقلال به کار بردند.
عفاف ابراهیم ملیس[۱۳] (۱۹۸۲) در مقالهای تحت عنوان”تأثیر مدرنیزاسیون بر زنان کویت” بیان می کند که تأثیر مدرنیزاسیون سریع بر زنان، که از یک طرف فرصتهای شغلی و آموزشی جدید دارند، و از طرف دیگر هنوز با محدودیتهای اجتماعی و محافظه کارانه بر پایه هنجارها و ارزشهای خاورمیانه مواجهند، مورد بررسی قرار میگیرند، محیط انجام این تحقیق کشور شیخنشین که سنبل یک جامعه سنتی است و اخیرأ با رشد سریع ثروت به قرن بیستم پرتاب شدهاست، چنین افزایش سریع در ثروت با پدیدآمدن مدرنیزاسیون به خاطر جهان متناقض آمیزششان با ارزشها و هنجارهای متضاد تأثیر بسیار عمیقی بر زنان داشتهاست، این تحقیق رابطه بین تعدادی از متغیرهای بین مدرنیزاسیون یعنی سطوح آموزش و شغلی را با استرس بالقوه بررسی می کنند، علایم افسردگی بر اساس مطالعات بین فرهنگی تبینی میباشد، شکایتهای روانی این تحقیق، سطوح ناتوانی، شادی و تصمیمسازی رادر خانواده مورد بررسی قراردادهاند، همبستگیهایاسپرمن و کندلز برای تعیین این روابط مورد استفاده قرارگرفتهاند، نتایج نشان میدهد زنانی که آموزش بیشتری کسبکردهبودند، به طور معناداری بیشتربه تصمیمسازی در خانواده متمایل بودند، شادتر بوده اند، شکایتهای روانیو تنی کمتری رابیان میکردند.
اسپیتز[۱۴] و همکاران (۱۹۸۱) در مقالهای تحت عنوان” اشتغال زنان، رفتار خانوار و نگرشهای جنس” نتایج بدست آمده از این تحقیق نشان داد که دلبستگیهای شغلی، پایگاه شغلی و درآمد زنان بر روی اداره و رفتار مردان نسبت به زنان اثر می گذارد و بر تصمیم گیری زنان تأثیری ندارد، مورد بعد اینکه درک هر کدام از زوجین از تقسیم کار خانوار بیشتر از پایگاه شغلی اشتغال زنان تأثیر میپذیرد تا از دلبستگی و یا درآمد آنان، سوم اینکه نگرشهای بسیار نزدیک و مربوط با اشتغال زنان نسبت به آن حساس هستند.
لیندا[۱۵] در فواصل سالهای ۱۹۲۴- ۱۹۳۵ در شهر میدل تاون پژوهشی انجام داد، وی بدین نتیجه رسید که تفاوتهای جنسیتی در خانوادههای مورد مطالعه به طور چشمگیری وجود داشت، در دو طبقه کارگر و تجار، مردها نقش نانآور و زنها نقش خانهداری و مسئولیت مراقبت از فرزندان را به عهده داشتند و در هیچ یک از خانوادهها کوششی برای بهبود روابط خانوادگی یا موفقیت در ازدواج دیده نمیشد، در واقع ازدواج را به همان صورت که بود قبول داشتند و هرگز با یکدیگر در مورد روابط خانوادگی بحث و گفتوگو نمیکردند، حتی جدایی روابط به شدت دیده میشد، به طوری که تفریحات مردها با یکدیگر و تفریحات زنها نیز با زنان بود، اما در شرایط رکود اقتصادی در سال ۱۹۳۵ که مردان به سرعت نقش نانآوری را از دست دادند و در مواردی زنها این نقش را کسب کردند، در نقش سنتی تغییری مشاهده شد، مردها با از دست دادن نقش نانآوری اهمیت خود را در درون خانواده نیز از دست دادند.
۲-۴٫ دیدگاه های نظری
نظریه راهنما و چراغی است که فرد را در رسیدن به هدف نزدیکتر می کند. برای تدوین هر تحقیقی نیازمند مبانی نظری قوی ای است که فرد بتواند به تبیین مدل نظری و فرضیات اقدام کند. مسائل مختلفی وجود دارد که از دیرباز با زندگی انسان عجین شده و همواره ذهن اندیشمندان و نظریه پردازان را به خود مشغول داشته است. در این بخش نظریات مرتبط با نقش زنان و خانواده مطرح و سپس به تدوین چارچوب نظری پرداخته شده و در نهایت مدل و فرضیات تدوین شده اند.
پرداختن به موضوع نقش زنان و تغییر و تحول نقششان و آسیب های آن و تغییر خانواده در دنیای امروز دستخوش تغییرات زیادی شده و نتایج مشاهدات و مطالعات حوزه جامعه شناسی خانواده گواهی بر این مدعاست و از ضرورت ویژه ای برخوردار است؛ در واقع بهره گیری از نظریه های موجود، نقشی به جز غنا بخشی به ذهن محقق و ایجاد حساسیت مفهومی (با اشراف بر دیدگاه های نظری) ایفا نکردهاست. در این بخش از فصل دوم به نظریه جامعهشناسان در باب تغییرات خانواده و تغییر نقش و موقعیت زنان در خانواده میپردازیم.
۲-۴-۱٫ رویکردهای نظری نقش
۲-۴-۱-۱٫ کارکردگرایان
کارکردگرایان تقسیم جنسیتی کار را به شیوه های گوناگونی توجیه می کنند، گاهی میگویند زنان برای مراقبت کردن از دیگران، مادریکردن یا ایفای نقش عاطفی قابلیت بیشتری دارند (مانند پارسونز[۱۶]) و گاهی میگویند « زنان کاملا عملگرا هستند، یعنی در واقع به نظر آنان جنس مونث فاقد توان جسمانی برای انجام بسیاری از کارهاست، به اعتقاد اینان، تقسیم جنسی کار در خانواده رضایت خاطر افراد، کارآمدی و ثبات نهاد خانواده را تأمین می کند ( گارت، ۱۳۸۰: ۴۶). در واقع جامعهشناسان کارکردگرا استدلال می کنند که در «جوامع پیچیدۀ صنعتی ضروری است زنان خدمتگزاری جسمی و روحی مردان را به عهده بگیرند» ( آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۷۷). کارکردگرایان بر این باورند مردی که در خانه ماندن را بر میگزیند و زنی که به دنبال زندگی حرفهای میرود هر دو عنصری غیر کارکردی هستند، از دید آنان تقسیم نقشها بر اساس عواملی مانند جنس، سن، اصل و نسب و در کل خصوصیات انتسابی از ویژگیهای جوامع سنتی است در حالی که در جوامع جدید توزیع نقشها بر مبنای خصوصیات لازم برای آن نقشها مثل آموزش، مهارت، تجربه و تخصص و …با خصوصیات اکتسابی صورت میگیرد.
۲-۴-۱-۱-۱٫ تفکیک نقش ها
مفهوم نقش به عنوان نظام انتظاراتی که در کنش هر کنشگر اجتماعی دخالت دارد، به پارسونز کمک میکند تا تفاوت موضوعی روانشناسی و جامعهشناسی را مشخص سازد. روانشناسی به عنوان علم کنش میتواند نظام شخصیت کنشگران را با علاقه ویژه به تمایلات، نیازها، انگیزش، جریانهای یادگیری و درونیسازی هنجارهای اجتماعی کنشگران، تا جایی که اینها بر کنش کنشگر به عنوان شخصیت تأثیر دارند، مطالعه کند؛ بدون اینکه اجباری به بسط خود به حوزه تعامل اجتماعی داشته باشد. در مقابل، جامعهشناسی از هرگونه پیوند ناخواسته با روانشناسی آزاد است زیرا این رشته با کنشگران به عنوان شخصیت فردی کاری ندارد و میتواند ایفای نقش یا کنش سازگار با انتظارات اجتماعی را از شخصیت کنشگر جدا کند (همیلتون،۱۹۸۳: ۹۸).
این نظریه از این جهت بسیار اهمیت دارد که بین خانواده و نقشهای اجتماعی ارتباط برقرار میسازد، در حوزه خانواده یکی از کسانی که در مورد نقش رهبری مطالعه کردهاست، پارسونز است، بر اساس کار پارسونز مطالعات بیلز و اسلاتر[۱۷] میباشد که نقشهای رهبری را در گروه های کوچک از جمله خانواده مورد مطالعه قرار دادهاند. بیلز تفکیک نقشها را کارکرد مسائلی که گروه با آن مواجه شود و درصدد کنترل و راهحل آن بر می آید، میداند و از آنجایی که مقولات متفاوتی از مسائل وجود دارد می تواند ترکیبی از نقشهای رهبری را برای حل مسائل انتظار داشت، از این رو دلیلی وجود دارد که یک فرد بصورت منفرد تنها نقش رهبری را ایفا کند (پارسونز، ۱۹۹۵: ۳۰۴)، نظریه تفکیک نقشها بر حسب جنسیت براصل سازش ناپذیریبودن نقشهای رهبری و عاطفی است که پارسونز از یکدیگر جدا می کند و ساخت نقشهای زن و مرد را در گروه خانواده میتوان به این نتیجه رساند که در خانواده به عنوان یک گروه اجتماعی روابط قدرت بعدی از تعاملات است که رد و بدل می شود و از طرف دیگر نقش رهبری است که بحث و موضوع را برای گروه باز می کند، هر گروه دارای مرزها، هنجارها، نقشها و پایگاههای مهم وابستهای مانند نقش _ پایگاه و رهبری _ پیرو میباشد (رابرتسون،۱۳۷۲: ۱۴۲). پارسونز بر پایه مطالعات بیلز، معتقد است که دو عنصر عمده برای تشکیل خانواده وجود دارد که تفکیک بر مبنای جنسیت و تفکیک بر مبنای سن است، در این ارتباط دلایلی که مطرح می کند مرتبط با تفاوتهای بیولوژیکی است به طوریکه زنان بر اساس خصوصیات جنسی(باروری _ شیردهی) نشان میدهد که با مردان تفاوت دارند. با این حال پارسونز معتقد است که جوامع به نکات و اهمیت اجتماعی آن توجه و اکثر نظامهای خانواده نقشهای متفاوتی تعیین کرده اند (بلود، ۱۹۷۲: ۴۲۳)، پارسونز ساختار خانواده را پیامد تمایز پذیری و تفکیک در دو محور میداند:
محور سلسله مراتبی قدرت نسبی
محور نقشهای ابزاری در مقابل احساسی-عاطفی
در این دیدگاه فرض بر این است که تقسیم کار بین دو جنس در همه جوامع، مورد تشویق است زیرا کارکرد مثبتی برای کل جامعه دارد (رابرتسون، ۱۳۷۲)، پارسونز بر این باور است که در جوامع صنعتی، نقش زن و مرد تفکیک شدهاست، نقشهای جنسی سنتی در جوامع صنعتی نوین نیز دارای کارکرد است، خانواده نوین نیز به دو تن بزرگسال احتیاج دارند که در زمینه نقشهای خاص دارای تخصص باشند، نقش کلیدی که معمولا بر عهده پدر است، به روابط خانواده با دنیای خارج معطوف است، اما نقش نمایشی که معمولا به عهده مادر میباشد، به روابط درونی خانواده مربوط است، بر اساس این تفکیک پارسونز به چهار نوع تقسیم بندی بنیادی از نقش- پایگاه در خانواده هستهای میرسد (پارسونز، ۱۹۹۵: ۴۵). پارسونز، تقسیم کار بر مبنای جنس در خانواده را به نام «شایستگی زیستی بیشتر زنان برای مراقبت از دیگران»، «مادری کردن یا ایفای نقش پر احساس» و یا به قول مرداک «عملی بودن صرف» توجیه کردهاند. از نظر این جامعهشناسان، تقسیم کار جنسی در خانواده، که نمونه روشن آن مراقبت زنان از کودکان است، متضمّن خرسندی افراد و وجودِ خانوادهای کارا و باثبات است و این تقسیمبندی به نفع هر دو جنس و جامعه است و البته آنها این نوع تقسیمبندی را طبیعی و ناگزیر میدانند (هام، ۱۳۸۲: ۲۳).
پارسونز معتقد است که این تفکیک نقشها در ارتباط با یکدیگر هستند و قدرت محور این تمایز و تفکیک است، که حاوی درجه کمی نفوذ است که معتقد است که بزرگسالان در امور خانواده به عنوان یک سیستم بیش از کوچکترها تأثیر می گذارد و با بزرگشدن فرزندان در خانواده میزان قدرت فرزندان نیز بیشتر می شود و نابرابری آنان در برابر خانواده کاهش پیدا می کند، ولی نکته اصلی وجه ابزاری و احساسی- عاطفی است که ضرورتا این تفکیک حاوی کارکرد برای خانواده است (هام،۱۳۸۲: ۲۳). با این حال میتوان اینگونه بیان کرد که عنصر کلیدی برای پارسونز در خانواده روابطی است که بین زن و شوهر برقرار است و نقش شوهر در مقابل نقش همسر مکمل یکدیگرند و به سلسله مراتب پایگاههای بالا و پایینتر رتبه بندی می شود، حتی در شرایطی که زن و شوهر از پایگاه برابر برخوردار باشند این شکل خاص از ساختار سلسله مراتبی را در جایی که قدرت، پرستیژ و پایگاه برابر وجود دارد نیز میتوان دید (بلود، ۱۹۷۲: ۴۲۴). پارسونز با این سنخشناسی که از نقش و پایگاه در خانواده ارائه کرده است به وضوح دو نقش را از هم تفکیک کردهاست و نقشها را در ارتباط با کارکرد آن برای خانواده در نظر گرفته است؛ بدین معنا که پدر کارکرد ابزاری و مادر کارکرد عاطفی- احساسی را ایفا می کند (کینگ،۱۹۶۹: ۵۱)، پارسونز ساخت نقشهای زن و مرد را به وظایفشان درباره نظام خانواده مربوط ساخت و مورد بررسی قرار میدهد. شوهر با داشتن شغل و درآمد یک دسته از وظایف را برعهده دارد و بر حسب زندگی شغلی او در خانواده است که نظام جامعه، شوهر را رهبر اصلی و وظیفه مادر را حفظ وحدت و انجام خانواده میداند (میشل،۱۲۵۴: ۱۲۶). در نهایت پارسونز معتقد است برای آنکه خانواده بتواند کارکرد موثری داشته باشد باید نوعی تقسیم کار جنسی در آن برقرار باشد تا مردان و زنان از این طریق بتوانند نقشدهی بسیار متفاوتی را بر عهده گیرند، پارسونز با توجه به الگوی نقشها، دو نقش متفاوت را در خانواده مطرح می کند، از نظر او مرد نقش ابزاری[۱۸] و زن نقش بیانگر[۱۹] را دارد. نقش ابزاری بیشتر شامل حالات مردانه و نقش بیانگر شامل حالات زنانه است، به اعتقاد او تقسیم نقش باعث حفظ وحدت خانوادگی می شود، زیرا نقش مردان دادن پایگاه اجتماعی به خانواده از طریق شغل مرد و حفظ امنیت و آسایش خانواده از طریق درآمد شغلی اوست و نقش زن ایجاد روابط عاطفی (بیانگر) در درون خانواده و حفظ روابط عاطفی ضروری برای اعضای خانواده است.
مردان که نهاد خانواده را به نظام گستردهتر اجتماعی پیوند میزنند، باید در جهتگیری خانواده نقش موثری داشته باشند، نیروی محرک خانواده باشند و بلندپروازی و خویشتن داری از خودشان نشان دهند، اما زنان که وظیفهشان اداره امور داخلی خانواده است، باید هم از کودکان و هم از مردان بزرگسال خانواده مراقبت کنند و به عبارتی”سنگ صبور” باشند، یعنی مهربان، پروراننده، دوستدار و سرشار از عاطفه باشند. اگر کارکردها و جهتگیریهای زنان و مردان در خانواده بسیار شبیه هم شوند، رقابت میان آنان زندگی خانوادگی را مختل خواهد کرد و نقش تعیینکننده خانواده از لحاظ استواری اجتماعی ضعیف خواهدشد (ریتزر، ۱۳۷۴: ۴۶۷). در این رابطه کینگ با توجه به اثر پارسونز در ارتباط با تفکیک نقشها و کارکرد آن، به سه عامل از نتایج تقسیم کار جنسی اشاره می کند:
تفکیک نقشها بر اساس محور ابزاری و احساسی- عاطفی، یک ویژگی جهان شمول در خانواده هستهای است.
تفکیک نقشها بین اولیاء موجب تسهیل هدایت فرزند می شود.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 05:59:00 ب.ظ ]
|