حاجیوند (۱۳۷۶)، در بررسی خود در بین شرکت‌های سیمان، نشان داد که هدف مدیریت از دستکاری سود، افزایش منافع شخصی مدیر است ‌بنابرین‏ در صورت معیار قرار گرفتن سود برای پاداش، مدیریت دست به دستکاری سود می‌زند.

نوروش و همکاران (۱۳۸۴)، به بررسی چگونگی مدیریت سود در شرکت‌های پذیرفته شده در بورس پرداخته و نشان دادند که شرکت‌های بزرگ در بورس ایران اقدام به مدیریت سود می‌کنند و انگیزه آن ها با افزایش بدهی، بیشتر می‌شود. در این پژوهش آن ها از مدل جونز بهره گرفته‌اند.

هیلی[۷۹] (۱۹۹۶)، در مقاله‌ای با عنوان “ارزیابی مدل‌های اقلام تعهدی اختیاری ‌بر اساس بازار”، به دنبال این است که آیا و چرا مدیران از اختیار خود، برای مدیریت گزارشگری مالی استفاده می‌کنند. وی بیان می‌دارد، کاربرد مدل‌های اقلام تعهدی در تحقیقات حسابداری طی ۲۰ سال اخیر، فراگیر شده‌اند. یافته ها بیان می‌دارند که مدیران، بدلایل زیادی، شامل افزایش پاداش و حفظ امنیت شغلی خود و برآوردن انتظار بلند مدت کارایی شرکت از دید سرمایه‌گذاران و ایجاد ثروت برای سهام‌داران به هزینه سایر ذینفعان (مانند بستانکاران و مالیات دهندگان)، از اختیار خود استفاده می‌نمایند. (زمانی قورتولیش،۱۳۸۸).

انگیزه های مدیریت سود را به صورت کلی می‌توان به صورت زیر دسته‌بندی کرد:

۱٫ حداقل کردن هزینه های سیاسی، نظیر حداقل کردن مالیات

۲٫ حداقل کردن هزینه سرمایه مانند تمدید قرارداد بدهی، تخطی نکردن از شرایط قراردادهای وام

۳٫ حداکثر کردن ثروت مدیران، مانند طرح‌های پاداش (کامیاب تیوری، ۱۳۸۹)

انعقاد قرارداد بین مالک و مدیر

همچنان که پیش از این بیان شد، بنابر مفروضات علم اقتصاد یک فرد عقلائی به دنبال منفعت شخصی خودش است. در رابطه مالک و مدیر نیز فرض می‌شود که طرفین به دنبال منافع شخصی خود هستند بعلاوه مدیران ممکن است به اطلاعاتی دسترسی داشته باشند که مالکان از آن ها بی‌خبرند (عدم تقارن اطلاعات[۸۰]) در نتیجه امکان رفتار فرصت طلبانه مدیر وجود دارد. این امر هزینه‌ای را دربر دارد که به آن هزینه نمایندگی می‌گویند. اگر مکانیزم پاداش برقرار نباشد، مالک با تصوری که از رفتار فرصت‌طلبانه مدیر دارد دستمزد کمتری به او می‌دهد.

طرح‌های پاداش مدیران

پاداش مدیران ممکن است بر مبنای یک حقوق ثابت[۸۱] باشد. در این صورت مدیران کمتر ریسک پذیر هستند و در پروژه هایی که ریسک بالایی دارند و ممکن است به نفع مالکان باشند، سرمایه‌گذاری نمی‌کنند.

روش دیگر پرداخت پاداش مدیران می‌تواند مبتنی بر نتایج عملکرد او باشد. برای مثال ممکن است پاداش یک مدیر بر اساس مقدار سود، فروش یا بازده دارایی ها باشد؛ که همه آن ها خروجی سیستم حسابداری هستند. همچنین می توان پاداش مدیر را بر مبنای قیمت بازار سهام شرکت پرداخت کرد.

هر تغییر در روش حسابداری سازمان منجر به تغییر پاداش مدیران می شود. برای مثال اگر استاندارد جدیدی تدوین شود و معین کند که هزینه تحقیق و توسعه هزینه دوره است، در این صورت سود دوره جاری کاهش می‌یابد و ممکن است باعث کاهش پاداش مدیران شود.

با توجه به دید گاه فرصت طلبانه، سود حسابداری همیشه معیار بیطرفانه ای از عملکرد شرکت یا ارزش آن نیست. هیلی[۸۲]در سال ۱۹۸۵دریافت که هنگامی که برنامه های پاداش به گونه ای است که بعد از حد مشخصی از سود، به مدیر پاداش تعلق می‌گیرد، مدیران در جهت بیشتر کردن سود دوره جاری، روش های حسابداری را انتخاب می‌کنند ولی اگر سود به حد مشخص شده نرسید، مدیران روش هایی را به کار می گیرند که سود دوره جاری را کمتر کند اما سود دوره های بعد را افزایش دهد.

استراتژی های سرمایه گذاری که باعث افزایش ارزش شرکت می‌شوند همیشه جریانات نقدی سالانه یکسانی ایجاد نمی کنند. بلکه ممکن است در سال های اولیه عواید کمتری داشته باشند. طرح های پاداش مبتنی بر سود حسابداری ممکن است باعث شود مدیران این استراتژی ها را انتخاب نکنند و رویکرد کوتاه مدت داشته باشند.

  • طرح های پاداش مبتنی بر بازار

شرکت هایی که در کار معدن هستند و یا در امر تحقیق و توسعه فناوری های پیشرفته هستند ممکن است سود حسابداری بسیار متغیری داشته باشند. امکان دارد استراتژی های موفقی پیاده شود که برای چندین سال سودی به همراه نداشته باشد. در این وضعیت، نظریه پردازان تئوری اثباتی حسابداری معتقدند که پاداش مدیران باید بر اساس ارزش بازار سهام شرکت باشد. چون نوسانات ارزش سهام ناشی از انتظارات موجود درباره ارزش فعلی جریانات نقدی احتمالی آتی شرکت است.

مشکل این روش آنجاست که تغییر قیمت سهام تنها به دلیل عوامل داخل شرکت نیست و ممکن است ناشی از عواملی خارج از کنترل مدیر، مثل عوامل تاثیر گذار بر کل بازار، باشد. به علاوه این روش بیشتر برای مدیران ارشد مناسب تر است؛ زیرا تاثیر عملکرد آن ها بر جریان نقدی و قیمت سهام شرکت بیشتر است.

کدام روش مناسب تر است؟ پاسخ این سوال بستگی به میزان حساسیت آن ها به عوامل غیر قابل کنترل (بازار) دارد.

اسلون[۸۳]در تحقیق خود در سال ۱۹۹۳ ‌به این نتیجه رسید که استفاده از روش پاداش مبتنی بر حسابداری در شرایط زیر بیشتر بوده است:

● قیمت سهام نسبت به تغییرات کلی بازار بسیار حساس است.

● ارتباط نزدیکی بین سود شرکت و قیمت سهام آن وجود دارد.

● سود شرکت رابطه معکوس با جریان کلی قیمت بازار سهام دارد.

  • قرار داد با بستانکاران[۸۴]

وقتی گروهی به سازمان دیگری پول قرض می‌دهند این احتمال هست که آن سازمان به گونه یی فعالیت کند که امکان بر گشت آن پول وجود نداشته باشد. قرض دهندگان این موضوع را پیش‌بینی می‌کنند و به دنبال تضمینی از طرف مقابل خواهند بود. به علاوه شرکت ممکن است بخواهد در پروژه های پر خطر سرمایه گذاری کند. در این صورت اگر سود بالایی نصیب شرکت شود، قرض دهنده سهمی از سود اضافی ندارد (بر عکس سهامدارن) و اگر سرمایه گذاری شرکت زیانده باشد که احتمال آن در این سرمایه گذاری ها زیاد است؛ قرض دهنده، در صورت عدم توان شرکت در باز پرداخت بدهی متضرر خواهد شد.

در صورت عدم وجود تدابیر امنیتی که قرض دهندگان را در برابر این خطرات محافظت کند، آن ها نرخ بهره بالاتری مطالبه می‌کنند. ‌بنابرین‏ اگر شرکت بیش از اندازه استقراض نکند، در پروژه های پرخطر سرمایه گذاری نکند و سود سهام بالایی پرداخت نکند احتمالا می‌تواند با نرخ بهره کمتری وام بگیرد. مدیر جهت بستن قرار داد با وام دهندگان ابتدا اقدام به بررسی مزایای استقراض با بهره کمتر و هزینه محدود کردن شیوه استفاده از منابع نقد موجود می کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...