محقق حلی در شرایع در خصوص مسئولیت سبب می‌گوید:
«لو سلم ولده لمعلم السباحه فغرق بالتفریط ضمنه فی ماله لأنه تلف بسببه».[۲۷]
اگر فردی فرزند خود را به معلم شنا بسپارد و در اثر تفریط وی غرق شود، معلم از مال خود ضامن است؛ زیرا تلف به واسطه‌ی او صورت گرفته است.
صاحب جواهر در شرح این عبارت محقق می‌گوید:
«بل ربما ظهر من اطلاق عبارتی الارشاد و اللمعه ضمانه مطلقاً، بل عن حواشی الشهید أن المنقول الضمان سواء فرط أو لم یفرط».[۲۸]
از اطلاق عبارات کتاب ارشاد و لمعه آشکار می‌شود که معلم شنا در هر حال ضامن است، بلکه از حواشی شهید بر کتاب نیز به دست می‌آید که روایت نقل شده نیز ضمان را مطلق می‌داند چه اینکه تفریطی صورت گرفته باشد یا نه.
با توجه به این دیدگاه صاحب جواهر، ایشان نظریه‌ی ضمان به نحو اطلاق را می‌پذیرد.[۲۹]
بر اساس این نظر برای تعیین سبب مسئول لازم نیست که دنبال ضابطه‌ای بود. بر این مبنا با استناد به نصوص و مصادیق روایات و انطباق آن بر مصادیق خارجی مسئولیت سبب احراز می‌شود.

    1. تقصیر

بر اساس این دیدگاه سبب در صورتی مسئول است که مرتکب تقصیر شده باشد. تقصیر در اصطلاح به معنی مسامحه و سهل‌انگاری است؛ به عبارت دیگر ارتکاب فعلی با عدم مهارت مصداقی از مسامحه و سهل‌انگاری است که درنهایت به دو شکل بی‌احتیاطی و بی‌مبالاتی صورت می‌پذیرد.[۳۰] عده‌ای از فقها در بحث تسبیب، تفریط را شرط ضمان دانسته‌اند؛ برای نمونه محقق حلی در شرایع همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد معلم شنا را مسئول غرق‌شدن کودک می‌داند؛ زیرا بر اثر تفریط اوست که کودک غرق شده، اما اگر غریق بالغ و رشید باشد، معلم ضامن نیست؛ زیرا تفریط از جانب غریق است. همچنین وی در جایی دیگر در خصوص مسئولیت سبب می‌گوید:
«لو ارسل فی ملکه ماء، فأغرق مال غیره، أو أجح ناراً فیه فأحرق، لم یضمن ما لم یتجاوز عن قدر حاجته اختیار مع علمه، أو غلبه ظنه إن ذلک موجب للتعدی إلی الاضرار».[۳۱] اگر کسی در ملک خود آبی جاری کند و مال دیگری غرق شود یا آتشی بیفروزد و مال دیگری بسوزد ضامن نیست، مگر آنکه به شکل اختیاری و زائد بر مقدار نیاز با علم یا ظن غالب به سرایت آتش، موجب اضرار دیگری شود.
شهید ثانی در مسالک‌الافهام در شرح این عبارت می‌گوید:
«اگر افروختن آتش بیش از مقدار مورد نیاز نبوده و علم یا ظن غالب به سرایت آتش نداشته باشد، ولی به طور اتفاقی آتش به خانه‌ی همسایه سرایت کند، همه متفق‌القول‌اند که وی ضامن نیست؛ زیرا تفریطی نکرده».[۳۲]
بنابر نظر این گروه از فقها مسئولیت سبب در صورتی است که مرتکب تقصیر شده باشد.

    1. اسناد عرفی

عده‌ای دیگر از فقها به اسناد عرفی زیان به عامل زیان معتقدند و صرف استناد عرفی فعل زیان‌بار به مسبب را کافی می‌دانند. معتقدان به این نظریه نیازی به اثبات تقصیر مسبب نمی‌بینند و «ضمان را منوط به تقصیر (تفریط) نمی‌دانند؛ مثلاً در موردی که شخصی مواد غذایی را به خیال آنکه مال خود اوست به دیگری بدهد تا مصرف کند و سپس معلوم شود مواد غذایی متعلق به دیگری بوده است، سبب را ضامن می‌دانند با آنکه مرتکب تقصیری نشده است. صاحب جواهر نیز در مورد کسی که هنگام تعمیر کشتی با در آوردن تخته‌ای یا کوبیدن میخی موجب غرق آن می‌شود می‌گوید: ولو تفریط نکرده باشد، اما اگر فعل به او استناد داده شود باز ضامن است».[۳۳] همچنین «مراغی در کتاب العناوین‌الفقهیه می‌نویسد: منشأ ضمان اتلاف است. بنابراین به لحاظ عرف باید (متلف) صدق کند. اینکه فقیهان اتلاف را به مباشر و سبب محدود کرده‌اند به خاطر ارائه‌ ضابطه‌ی عرفی بوده است و گرنه دلیلی بر مباشرت و تسبیب و تقدیم یکی بر دیگری وجود ندارد. پس معیار صدق عرفی است. این معیار گاهی بر مباشر و گاهی بر سبب و گاهی بر هر دو منطبق است.
این دیدگاه تحلیل مناسبی دارد، اما ضابطه‌ای برای مسئولیت سبب ارائه نمی‌دهد و در عمل تشخیص را به دادرس واگذار می‌کند».[۳۴]
همان‌گونه که از مطالب پیش گفته دریافت می‌شود برخی از فقها در تعریف تسبیب به تعریف مسئولیت (ضمان) مسبب پرداخته‌اند و به این ترتیب بر اساس نظر فقها تسبیب از چهار دیدگاه قابل تعریف است.
ب) سبب در اصطلاح حقوقدانان
تعریف سبب در میان حقوقدانان متأثر از تعاریفی است که فقها از سبب نموده‌اند.
در تبیین تسبیب می‌توان گفت که: «تسبیب آن است که کسی سبب وقوع جرم شود و خود مستقیماً مرتکب جرم نشود، اما اگر سبب هم نباشد، جرم واقع نشود».[۳۵]
در ترمینولوژی حقوق در تعریف سبب آمده: «هرگاه دو یا چند نفر موجب ورود خسارتی به دیگری شوند، آنکه بین عمل او و خسارت حاصله واسطه‌ای نیست او را مباشر گویند و دیگری (یا دیگران) که بین او و خسارت حاصله، عمل مباشر، واسطه شده است سبب نامیده می‌شود».[۳۶]
در تعریف دیگری از سبب این چنین بیان شده: «سبب هر امری است که موجب تلف به آن حاصل شود، ولی به علّتی دیگر، به نحوی که اگر آن سبب نباشد علّت هم به‌وجود نمی‌آید و یا مؤثر واقع نمی‌شود و برخی دیگر گفته‌اند که سبب آن چیزی است که آن را فی‌الجمله اثری در تولید هست مانند علّت».[۳۷]
همچنین دکتر گرجی تسبیب را چنین تعریف می‌کند: «دیگر از موجبات ضمان، تسبیب است و آن؛ عبارت است از اینکه کسی به طور غیرمستقیم و مع‌الواسطه موجب تلف مال دیگری گردد، اعم از آنکه این موجب‌شدن، عمدی باشد یا غیرعمدی، و اعم از آنکه در اثر انجام فعلی باشد؛ مانند اینکه کسی دیگری را وادار به دزدی کند و یا در اثر ترک وظیفه‌ای؛ مانند مأمور انبار کالای تجارتی که در انبار را نبندد و دزد دستبرد زند، یا متصدی نگهداری حیوان که از نگهداری و مهارکردن حیوان غفلت ورزد و حیوان مزرعه‌ای را تباه کند، کسی را که موجب این نوع تلف گردد، سبب نامند».[۳۸]
ایشان در تعریف تسبیب از دید کیفری نیز می‌گویند: «تسبیب آن است که از فعل کسی نتیجه‌ای حاصل شود که آن نتیجه سبب کشتن شود؛ مثلاً کسی دیگری را حبس کند و او را از خوردن محروم دارد و محبوس به سبب گرسنگی و تشنگی بمیرد. در این مورد، قتل مستقیماً به گرسنگی و تشنگی مربوط است، لیکن این دو از حبس ناشی شده است. در مثال بالا می‌گوییم که حبس‌کننده مسبب قتل است…»[۳۹]
و در جایی دیگر در تعریف سبب گفته‌اند: «در اصطلاح سبب، هم شرع و عرف یک راه را پیموده‌اند؛ کسی که بین عمل او و نتیجه‌ی مجرمانه واسطه‌ای وجود داشته باشد که بدون آن نتیجه‌ی مجرمانه محقق نخواهد شد؛ و به عبارت دیگر عمل او تنها بعضی از اجزاء اولیه‌ی علّت جرم را به‌وجود آورده است؛ مانند کسی که نزد حاکم گواهی می‌دهد که فلان کس آدم کشته است و شهادت او سبب می‌شود علیه مشهودٌ‌علیه حکم به کیفر صادر شود».[۴۰]
در تعریف دیگری قتل به تسبیب این‌گونه تعریف شده: «مراد از ارتکاب قتل به تسبیب آن است که مرتکب با انجام اقداماتی به طور غیرمستقیم سبب وقوع قتل شود یا به عبارت دیگر تسبیب در قتل به معنی ایجاد بعضی از اجزاء علّت قتل است به طوری که بدون وجود آن سبب قتل واقع نمی‌شد؛ مثلاً کسی عمداً دیگری را مجروح می‌کند، ولی زخم او کشنده نیست، بلکه زخم در اثر تماس با لباس آلوده، مجروح را به کزاز مبتلی کرده و باعث فوت وی می‌شود و یا اینکه کسی در معبر عمومی چاهی حفر می‌کند و بدون نصب علایم بازدارنده آن را رها می‌کند و اتفاقاً عابری در آن بیفتد و بمیرد در این واقعه علّت مرگ وجود چاه نیست، بلکه مسبب است. در مثال‌های اخیر چون اقدامات مرتکب به طور غیرمستقیم موجب مرگ مجنیٌ‌علیه می‌شود قتل به تسبیب محسوب خواهد شد».[۴۱]
دکتر کاتوزیان در این خصوص می‌گوید: «در تسبیب، شخص به طور مستقیم مباشر تلف‌کردن مال نیست، مقدمات تلف را فراهم می‌کند، یعنی کاری انجام می‌دهد که درنتیجه‌ی آن کار یا به علل دیگری تلف واقع می‌شود، مثل اینکه چاهی در معبر عموم می‌کند و دیگری در اثر بی‌احتیاطی به آن چاه می‌افتد. در این مثال، مسبب به طور مستقیم مال را تلف نکرده و به دیگری زیان نزده است، ولی عرف ورود ضرر را منسوب به او می‌داند و به همین جهت مسئولیت دارد».[۴۲]
در تعریف دیگری از سبب گفته شده: «سبب عاملی است که از عدم آن عدم وقوع تلف و جنایت لازم آید، لکن به وجود آن نیز وجود جنایت لازم نمی‌آید. بنابراین گرچه آن عامل علّت جنایت نیست، اما مؤثر در وقوع آن است؛ مانند کندن چاه در معبر مردم، انداختن چیزی که موجب لعزش رهگذاران در مسیر می‌گردد، گذاشتن سنگ در راه، آلوده‌کردن غذای مجنیٌ‌علیه به سم و…».[۴۳]
همچنین در تعریف سبب آمده: «سبب عبارت از فعلی است که تا حدودی در پیدایی مسبب مؤثر باشد، همچنان که علّت تأثیرگذار در پیدایی معلول است، ولی سبب به تنهایی قادر به ایجاد مسبب نیست، بلکه به‌وجودآمدن علّت را آسان می‌کند».[۴۴]
با توجه به تعاریف مختلفی که از سبب شده می‌توان گفت: سبب آن است که در به‌وجود آمدن مسبب، مؤثر و تأثیر گذار باشد، همان‌گونه که علّت عامل مؤثر در به‌وجودآمدن معلول است، با این تفاوت که سبب به تنهایی باعث ایجاد مسبب نمی‌شود، بلکه پیدایش علّت را تسهیل می‌کند.
گفتار دوم: مفهوم علّت
در این گفتار به بررسی مفهوم علّت پرداخته و آن را از نظر لغوی و اصطلاحی تبیین می‌نماییم.
بند اول) مفهوم لغوی علّت
علّت در لغت‌نامه‌ی دهخدا به معنی بیماری، آنچه بدان بهانه کنند، نیاز و حاجت، سبب و جهت، سستی و ناتوانی، آفت و آسیب به کار رفته است.[۴۵]
در فرهنگ معین علّت به معنی ناخوشی، عیب، عذر، بهانه، سبب و جهت آمده است.[۴۶] همچنین در فرهنگ لاروس به معنی کار نوی که صاحبش را مشغول سازد به کار رفته است.[۴۷]
در فرهنگ المنجد علّت به معنی رنجوری، باعث، سرچشمه، دلیل، مایه، جهت و سخت حالی آمده است.[۴۸]
علّت به معنی ضعف، نقص، کاستی، نقیصه، عامل، چاره، دستاویز، منشأ، اصل و انگیزه نیز آمده است.[۴۹] معنی دیگری که برای علّت به کار رفته سبب یا عامل پیدایش چیزی یا انجام‌گرفتن کاری است.[۵۰]
بند دوم) مفهوم اصطلاحی علّت
علّت نیز همچون سبب از دو منظر فقهی و حقوقی تعریف می‌شود. در ذیل به تبیین این مفهوم می‌پردازیم.
الف) علّت در اصطلاح فقهی
«با مطالعه‌ی منابع فقهی، در فقه شیعه و اهل سنت در می‌یابیم که فقها به کرّات از مباشر به علّت هم تعبیر کرده‌اند. بر اساس اینکه مسائل مباشرت و تسبیب در فقه عمدتاً در مقوله‌ی جنایات مطرح شده‌اند، گزیری نیست از اینکه مفهوم علّت را در سایه‌ی آرای فقها در باب مباشرت در جنایات بررسی کنیم».[۵۱]
«اقدام مستقیم و بی‌واسطه‌ی انسان در انجام عمل را مباشرت در انجام آن می‌گویند؛ مانند اینکه کسی با اسلحه به طرف دیگری شلیک کند و او را به قتل برساند یا با دست‌های خود او را خفه کند یا در دریا بیندازد و او به دلیل ناآشنایی با شنا غرق شود. فقها از این نوع رابطه در ایجاد یک حادثه به علّیت تعبیر می‌کنند و عامل مستقیم و بی‌واسطه را علّت حادثه می‌نامند».[۵۲]
شهید ثانی در مسالک‌الافهام می‌گوید: «و ما یضاف الیه الهلاک سمی عله والإتیان به مباشره».[۵۳] آنچه هلاک به آن نسبت داده می‌شود، علّت نامیده می‌شود و انجام‌دادن آن مباشرت است.
علامه‌ی حلی در ارشادالاذهان کتاب الدیات مباشرت را این چنین تعریف می‌کند:
«المباشره و هی فعل ما یحصل معه الإتلاف».[۵۴] مباشرت آن فعلی است که تلف از آن حاصل می‌شود.
و در کتاب تحریرالاحکام در بیان علّت می‌فرماید: «والعلّه مایولّد الموت إما إبتداً به غیر واسطهٍ و إما بوسائط».[۵۵] علّت آن است که باعث مرگ می‌شود خواه مستقیماً، خواه با بهره گرفتن از وسیله و به طور غیرمستقیم.
محقق حلی در شرایع در این خصوص می‌گوید: «أما المباشره: فضابطها الإتلاف لا مع القصد إلیه کمن رمی غرضاً فأصاب إنساناً أو کالضّرب للتّأدیب فیتّفق الموت منه».[۵۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...