(همان:۱۱۵)
نقد قلب: ایهام دارد به دو معنا: قلب همچون نقد (کنایه از باارزش) و “قلب” به معنای مغشوش (معنای وصفی) و نقد قلب یعن نقد مغشوش. “درست”: دو معنا دارد: الف) سکّه با غش و دارای عیار و وزن کامل. ب) دقیقاً، به راستی روان : “رایج” وصف سکّه است. امّا “نقد قلب” خویش یا “دل چون نقد” کم عیار دانسته است.
دلی کز خرمن شادی، نشد یک دانه اش حاصل چنین در دام غم تاکی به بوی دانه بنشیند
(همان:۲۱۸)
خرمن شادی:(شادی ™ خرمن) تشبیه محسوس به محسوس مفرد
وجه شبه :افزونی و بزرگ نما بودن و جلوه ی خوشی خرمن و احساس شادی.
یک دانه:در ارتباط با خرمن به همان معنای حقیقی خودش هست، اما در ارتباط با شادی یعنی یک ذرّه.
دام غم(غم ™ دام)تشبیه مفرد محسوس به محسوس مفرد.
به بوی دانه :ایهام دارد الف)درآرزوی دانه ب) به بوی خوش دانه
۲-۱۲-تشبیه محسوس به محسوس و مضمر
اگر چراغ نباشد به تیره شب شاید که باغ برافروخت از شکوفه چراغ
(همان:۳۰۳)
در مصراع دوم یک تشبیه مفرد محسوس به محسوس وجود دارد شکوفه چون چراغ است در درخشانی. وجه شبه به صورت فعل “برافروخت” آمده است. در نهانخانۀ ذهن و ذوق، سراینده، شکوفه را به چراغ مانند کرده است امّا ساختار مصراع به گونه ای است که مشبه و مشبهٌ به در جایگاه خود نیامده اند. “از” معنای سبّت دارد و “از شکوفه” یعنی به سبب یا با وجود و به وسیلۀ شکوفه.
“برافروخت” در ارتباط با چراغ معنای عُرفی و مرسوم خود را دارد امّا در رابطه با شکوفه، معنای مجازی دارد.
۲-۱۳-تشبیه مُضمر و ایهام
از میانش چون سرمویی ندیدم در وجود هیچ اگر خواهی نوشتن ، مختصر باید نوشت
(همان:۱۲۳)
سرمویی: کنایه از کمترین چیز از میان محبوب است .
“هیچ ” در بیت به معنای ” چیزی” است : اگر چیز خوبی نوشتن …
مختصر : کنایه و ایهام توامان .الف)” کنایه ” است از ” کم و کوتاه ” ، ب) من “میان ” یار را ندیم که وصف کنم پس در همان مدّ نبود و ندید باید وصف کنم !
دلم ز مهر رخت می کشد به زلف سیاه چرا که سایه زلف تو ظّل ممدود است
(همان :۷۶)
در هر دو مصراع ، ایهام بکار رفته است و یکی از زمینه های آفرینش از ایهام ها، تشبیه و استعاره است.
“مهر رخت” یک تشبیه بلیغ است که”رخت”(مشبه مقید) به مهر (خورشید) مانند شده است، با وجه شبه معروف. ضمناً “مهر رخت” به معنای “مهر و محبت به رخسارت” نیز هست. از “زلف سیاه” به طریق استعاره ، سایه را اراده کرده است ، با این وصف دو معنای ایهامی از مصراع نخست به ذهن، متبادر می شود:
الف) دلم از مهر ومحبّتی که به رخسارت دارد به زلف سیاهت نیز علاقه دارد.
ب) دلم از خورشید رخسارت به سایه (زلف ) پناه می برد!
در مصراع دوم ، “سایه ی زلف” را کشیده ( ظلّ ممدود) تعبیرو توصیف نموده است و از ” سایه” مقام عنایت ولطف معشوق را نسبت به خودش، ابراز نموده است: سایه ی شما پاینده باد! سایه ی لطف شما بر سر ما گسترده باد!
و دیگر اینکه تشبیه بسیار مُضمری در مصراع دوّم پدیدآورده است :
“سایه ی زلف یار” را که خود یک تشبیه بلیغ است (زلف یار ß سایه ) به “ظلّ ممدود ” یعنی سایه های کشیده و پیوسته درختان بهشتی مانند کرده است : و ظلٍّ ممدودٍ و ماءٍ مَسکوب
سایههای کشیده و صدای ریزش آب (۹۱: ۴۴)
نکته بلاغی دیگر ، وجود واژه” سایه “است . ناظر به این است “که نه تنها زلف تو ” که سایه زلف تو هم برای محبوب لطف و عنایت مستمر است. بدین گونه ، سراینده از ” ممدود” (استعاره ی تبعیّه ی وصفی ) پیوستگی لطف محبوب را نسبت به محبّ و عاشق یادآور شده و از “سایه” با تداعی واژگان محور معنایی ، لطف وعنایت (سایه حضرت عالی مستدام!)را منظور داشته است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۱۳-تشبیه مقیّد و بلیغ
زنجیر دل تافته را در غم و دردم گر رشته ی جان است به هم در گسلاند
(خواجو : ۱۸۶)
” زنجیر دل تافته” تشبیه مقیّد به مفرد است .
تافته : استعاره ی تبعیّه از عاشق دل سوخته ( مستعارله) رشته ی جان: اضافه تشبیهی تشبیه مفرد به مفرد – معقول به محسوس
گر شمع، چراغ دل من بر نَفَروزَد شب های غم هجر ، به پایان که رسانَد؟
(خواجو : ۱۸۶)
چراغ دل من: تشبیه بلیغ مقیّد مفرد به مفرد معقول به محسوس.
شب های غِمِ هِجر: تشبیه مقیّد به محسوس به محسوس.
۲-۱۴-تشبیه و استعاره
ز دور چرخ شبی این سؤال می کردم که از زمانه خود نصیب، جمله غم است
به طیره گفت نبینی سپهر کاسه مثال ز بهر خوردن خون تو، جمله تن شکم است
(همان:۹۵)
طیره : خشم، تیرگی.
به طیره: از روی خشم.
سپهر کاسه مثال: سپهر کُرَوی، آسمان دوّار، فلک دایره شکل.
در بیت به تصویر فلک از نظر قدما، توجّه دارد. “فلک” حالت کروی دارد :
فلک جسمی است گردنده، اندر جای خویش (ابوریحان بیرونی، ۱۳۵۹ : ۲۸۲)
ابوریحان، سیّارات را داخل افلاک می داند. با توجّه به کروی بودن فلک [= سپهر کاسه مثال] شاعر با تصوّر و تخیّل خویش سپهر کاسه مثال را چونان تندیس فرض نموده است که برای خوردن و بلعیدن انسان ها سراسر، شکم شده است. نظیر همین تعبیر را پیش ازخواجو، خیّام درباره ی زمین دارد:
ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست بیداد گری شیوه ی دیرینه ی توست
ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند پس گوهر قیمتی که در سینه ی توست
(خیّام،۱۳۷۶ : ۳۹)
بنابراین “سپهر کاسه مثال” مشبّه مقیّد محسوس است که با اندکی مسالحه و توسّع نگری در ساختار مشبّهٌ به و توجّه به معنای بلاغی آن، “جمله (همه) تن شکم” مشبّهٌ به است و به معنای مانند “تندیسی، جمله شکم” است. آسمان برای بلعیدن تو مانند شکمی است. ضمناً سؤال کردن از “چرخ” مانند مخاطب قرار دادن آن و یا مخاطب قرار دادن کوه است (ای دیو سپید پای در بند) از نسخ استعاره مکنیّه است جالب است که “دور چرخ” نیز برای شکوه شاعر، در بیت بعد به او پاسخ می دهد. “پاسخ دادن” فلک نیز از طریق استعاره است و “ملایم ” مستعارٌمنه محسوب می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...