گرایش به سوی کارآفرینی و کارآفرینان، از اوایل دهه ۱۹۸۰ به بعد، همزمان با تأکید شرکت ها بر نوآوری برای بقا و رقابت با کارآفرینانی که بیش از پیش در صحنه بازار ظاهر می شدند موجب هدایت فعالیت های کارآفرینانه به درون شرکت ها شد(دانکن[۳۲] و همکاران،۱۹۸۸)
همراه با رسوخ دیوان سالاری در فرهنگ شرکت ها طی دهه های ۱۹۶۰و ۱۹۷۰، کارآفرینی در سازمان های بزرگ به طور فزاینده مورد توجه مدیران ارشد شرکت ها قرار گرفت تا آن ها نیز بتوانند به فرایند اختراع، نوآوری و تجاری نمودن محصولات و خدمات جدید خود بپردازند. با آغاز دهه ۱۹۸۰ و پیشرفت های ناگهانی صنایع در عرصه رقابت جهانی، اهمیت فرآیندهای کارآفرینانه در شرکت های بزرگ بیش از گذشته مورد تأکید قرار گرفت و محققین کانون توجه خود را به چگونگی القا مقوله کارآفرینی در ساختار اداری شرکت های بزرگ معطوف نمودند(استیونسون[۳۳] و همکاران،۱۹۸۵).
برخی از محققین در همان ابتدا چنین بیان می نمودند که کارآفرینی و دیوانسالاری دارای ماهیتی متناقض بوده و نمی توان هر دو را در یک ساختار اعمال نمود. اما برخی دیگر از محققین به تشریح چگونگی ایجاد شرکتهای کارآفرینانه فرعی در چهارچوب شرکت های مادر پرداخته و معتقد بودند آن چه که در بین تمامی انواع کارآفرینان به طور مشترک می توان یافت انجام یک فعالیت مخاطره آمیز بوده، و هدف از تعمیم فرایند کارآفرینی در سازمان ها، در واقع اولویت دادن به انجام فعالیت های مخاطره آمیز نسبت به برنامه های جاری شرکت میباشد(بورگلمن[۳۴]،۱۹۸۴) البته لازم به توضیح است که فعالیت های مخاطره آمیز در کارآفرینی مستقل و فردی به معنای سازماندهی یک سازمان جدید یا همان تأسيس یک شرکت بوده، و در مفهوم کارآفرینی شرکتی، به معنای توسعه فعالیتی جدید در چهارچوب شرکت میباشد(کورتکو[۳۵] و همکاران،۱۹۹۳).
محققین، کارآفرینی شرکتی را مفهومی چند بعدی می دانند که فعالیت های شرکت را به سوی نوآوری در محصول و فن آوری، ریسک پذیری و پیشگامی سوق میدهد. و منظور از کارآفرینی مستقل و منفرد نیز تأسيس یک شرکت و یا سازمان جدید میباشد. امروز بسیاری از شرکتها به لزوم کارآفرینی شرکتی پی برده، و در واقع این گونه تغییر گرایش در استراتژی، در پاسخ به سه نیازی است که بر شرکت ها تحمیل گردیده است ( احمدپور، ۱۳۸۱) اول، افزایش سریع رقبای جدید. دوم، ایجاد حس بی اعتمادی نسبت به شیوه های مدیریت سنتی در شرکت ها و سوم، خروج بهترین نیروهای کار از شرکت ها و اقدام آن ها به کارآفرینی منفرد و مستقل.
در ارتباط با رقابت باید اشاره نمود که این عامل با شتابی که در سال های اخیر به خود گرفته تمامی شرکت ها را به چالش واداشته و حتی صنایعی که در فن آوری های پیشرفته نیز فعالیت دارند را با رقبای بسیاری مواجه نموده است. سرعت نوآوری و ارائه محصولات جدید به قدری شدت یافته که با این تغییرات، ابتکارات و بهبودها به امر عادی در بازارها تبدیل شده است. از این رو شرکت ها یا باید به نوآوری بپردازند یا این که محکوم به فنا میباشند. در مورد موضوع فوق الاشاره دوم یعنی ایجاد حس بی اعتمادی نسبت به شیوه های مدیریت سنتی در شرکت ها باید گفت که، با توجه به تغییرات سریع محیطی و گرایش آن ها به سمت پیچیدگی بیشتر و عدم پایداری در شرایط محیطی و بازار، شیوه های سنتی مدیریت دیگر نمی توانند پاسخگوی این گونه تغییرات سریع در محیط بوده و عدم تطبیق آن با شرایط تصمیم گیری در چنین محیط های جدیدی، نوعی بی اعتمادی را نسبت به سبک های مدیریت سنتی ایجاد نموده است. سومین موضوع و چالش، ترک شایسته ترین افراد از شرکت ها برای اقدام به کارآفرینی مستقل میباشد. از علل اصلی تشویق افراد به ترک شرکت های خود می توان به نتایج حاصل از کارآفرینی مستقل نظیر: رفا اقتصادی و اجتماعی، شهرت و استقلال در تصمیم گیری اشاره نمود. همین عوامل سبب میشوند تا کارکنان جوان و با سابقه شرکت ها بیش از پیش به کارآفرینی ترغیب شوند.
کارآفرین ایده ای را یافته و آن را تبدیل به فرصتی اقتصادی میکند. در فضای کسب و کار، فرصت، فکر نوینی است که قابلیت تجاری شدن را دارد. آگاهی از محیط بازار و نیازهای مشتری به همراه نگرش کارآفرینانه، کارآفرین را در یافتن فرصت و پرداختن به آن یاری میدهد. سپس کارآفرین یک طرح تجاری می نویسد که در آن مسائلی چون بازار محصول یا خدمت، مسائل حقوقی و قانونی شرکت، تامین سرمایه، راه اندازی و رشد، سازماندهی مدیریت و کسب وکار را بررسی می کند. از سوی دیگر شکل گیری بازارهای سرمایه به صورت یک صنعت نوین و تمایل آن به سرمایه گذاری مخاطره آمیز سبب شده تا کارآفرینان با سهولت بیشتری نسبت به گذشته بتوانند برای تحقق افکار و اجرای پروژه هایشان به منابع مالی دست پیدا کنند(فری[۳۶]،۱۹۹۳).
به طور کلی پیشرفت سریع دانش و فن آوری، و تغییر روند جمعیت شناختی نظیر افزایش سطح تحصیلات، اشتغال به کار زن و مرد در خانوارها، افزایش طول عمر و سالخوردگی جمعیت، حضور اثربخش بازارهای سرمایه و آشنایی بیش از پیش مدیران با پدیده کارآفرینی سبب گردیده تا گرایش به سمت کارآفرینی در استراتژی شرکت ها شدیداًً مورد تأکید قرار گیرد.
دیدگاه ها و رویکردهای کارآفرینی
همان گونه که در صفحات پیشین آمده است کانون توجه اقتصاددانان به مبحث کارآفرینی و کارآفرینان عموماً بر فضای اقتصادی آن حاکم بوده است. به عبارت دیگر آن ها از ویژگی ها و عوامل فردی و اجتماعی مثبت و منفی مؤثر برکارآفرینی غافل بوده اند در حالی که کارآفرینان عموماً مطابق با ویژگی های روانشناختی و جمعیت شناختی خود فعالیت خاصی را پیگیری و انجام میدهند. حال آن که اقتصاددانان هیچ جایگاهی برای این ابعاد قائل نبوده و آن ها را از حیطه مطالعات خود دانسته، و از آن جایی که فکر میکردند این ویژگی ها قابل سنجش نیستند، لذا از ارائه مدل یا مدل هایی در مورد آن ها چشم پوشی کرده بودند. البته علی رغم ناتوانی اقتصاددانان در توصیف و تشریح نقش کارآفرینان در نظریات رشد و توسعه اقتصادی، شومپیتر از جمله کسانی بوده است که بر نقش کارآفرین تأکید کرده و تفاوت هایی را بین مدیر و مالک شرکت ها قائل شده بود.
[جمعه 1401-09-25] [ 10:02:00 ق.ظ ]
|