این دوره، زمانه‌ی زوال فردگرایی، برتری یافتن حس بینایی، اعتبار بخشیدن به حس شنوایی و ادراک حسی، دگرگونی در چهره‌ی کار و زندگی اجتماعی، اقتصادی، آموزشی، سیاسی و صنعتی، نزدیکی جوامع و ملت‌ها به یکدیگر و در نهایت، تغییر در نوع ارتباطات جنسیتی است. در این دوره، افراد به مشارکت در تمام شوون زندگی جمعی علاقه‌ی بیش‌تری نشان می‌دهند (دادگران، ۱۳۸۴: ۹۸-۸۹).
چنان که دیده می‌شود، وسایل ارتباط جمعی نقشی ویژه در سیر تحول جوامع بشری دارند. ارتباط جمعی بنیاد یک اجتماع را تشکیل می‌دهد و رسانه‌ها میانجی این ارتباطند (مک‌کوییل، ۱۳۸۲: ۸۳). تحول در رسانه‌ها، تحول در ارتباط جمعی و در نتیجه، تحول در اجتماع را به همراه دارد. برای رسانه‌ها و وسایل ارتباط جمعی نقش‌ها و وظایف زیر را برشمرده‌اند:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱)تفریحی:
وسایل ارتباط جمعی، به ویژه تلویزیون، فراغت را به مقوله‌ای فرهنگی بدل نموده‌اند. همچنین، حضور رسانه‌ها در اوقات فراغت، موجب جدایی موقت فرد از واقعیت بیرونی و فراموشی دشواری‌های زندگی می‌گردد.

    1. خبری و اطلاع‌رسانی
    1. ) همگن‌سازی:

نزدیکی سلیقه‌ها، خواست‌ها و انتظارات افراد یک جامعه و در نتیجه، تشابه در سبک زندگی، علایق و خواسته‌ها.

    1. آگاه‌سازی:

با تحلیل اخبار و تشریح آن‌ها و در نتیجه، تغییر جهان‌بینی انسان‌ها

    1. احساس تعلق اجتماعی:

هر چقدر مردم با وسایل ارتباط جمعی پیوند محکم‌تری داشته باشند، به همان نسبت مشارکت اجتماعی و قابلیت زندگی با دیگران در آن‌ها افزایش می‌یابد (ساروخانی، ۱۳۸۰: ۱۴۹۲).
چنان که دیده می‌شود، رسانه تنها یک ابزار و وسیله‌‌ی ارتباطی نیست، بلکه کارکرد فرهنگ‌سازی، شکل‌دهی به موضوع و روش اندیشیدن و بازتاب و بازنمایی خواست‌ها، ارزش‌ها و انتظارات بخش‌هایی از جامعه را بر عهده دارد.
رسانه‌ها و از جمله‌ی آنها تلویزیون، یکی از عوامل موثر در جامعه‌پذیر کردن افراد جامعه‌اند و کارکرد انتقال فرهنگ را به عنوان بخشی از کارکردهای متعدد خود به همراه دارند. بدیهی است که رسانه‌های گروهی در هر جامعه‌ای متاثر از فرهنگ همان جامعه‌اند، اما در روند بازتولید فرهنگی قادر به گزینش نیز هستند؛ گزینش این‌که چه عناصری از فرهنگ را به چه نحو انتقال دهند.
رسانه مبتنی بر زبان است و ابزاری است که ما از طریق آن می‌توانیم عمل معناسازی را انجام دهیم. تنها از طریق زبان است که این معانی قابل انتقال و مبادله به سایر افراد جامعه هستند. همچنین، از طریق زبان است که گفت‌وگوی بین افراد و از طریق آن، فهم مشترک در باب تفسیر جهان ممکن می‌شود، چرا که زبان در این‌جا به عنوان نظام بازنمایی عمل می‌کند. از طریق زبان است که ما از نشانه‌ها و نمادها استفاده می‌کنیم، خواه نشانه‌ی تصویری باشند و خواه متنی و یا صوتی. (Hall, 2003; 2-3).
همه‌ی نظام‌های بازنمایی همانند زبان عمل می‌کنند، به این دلیل که همه آنها آن چیزی (فکر، احساس و ایده) را که ما می‌خواهیم بگوییم، منتقل می‌کنند. همه‌ی اینها دال‌اند و معنای آشکاری در خود ندارند، بلکه چون ابزار و رسانه حامل معانی‌اند و در واقع، به عنوان نشانه، به نمایندگی و بازنمایی مفاهیم، مقاصد و ایده‌های‌مان می‌پردازند، به گونه‌ای که دیگران قادر شوند تا آنها را رمز گشایی کنند. بنابراین، به تعبیر هال، واقعیت فقط زمانی معنادار می‌شود که بازنمایانده شود.
ریچارد دایر درباره‌ی بازنمایی این پرسش را مطرح می‌کند که چه کسی، کدام گروه را، به چه شیوه‌ای باز می‌نمایاند. به دنبال چنین رویکردی است که موضوع رابطه‌ی میان بازنمایی، قدرت و ایدئولوژی پدیدار می‌شود؛ به این معنا که بازنمایی فرایند نمایش شفاف واقعیت از طریق رسانه‌ها نیست، بلکه اساسا فرایندی است که طی آن برخی امور نمایانده می‌شوند، در حالی که بسیاری از امور مسکوت می‌مانند. در واقع، آنچه بازنمایی می‌شود احتمالاً با منافع عده‌ی خاصی گره خورده است (استریانی، ۱۳۸۰: ۱۸۷). نتیجه‌ آن که:
۱)در برخی از گفتمان‌هایی که بازنمایی به واسطه‌ی آنها صورت می‌گیرد، بعضی از گروه‌ها دیده نمی‌شوند و صدایی از آنها به گوش نمی‌رسد و یا به نحوی خاص بازنمایانده می‌شوند.
۲) این بازنمایی‌ها اموری واقعی پنداشته می‌شوند و از این رو فرایند تکوین شخصیت یا ذهنیت گروه‌های خاص را هدایت و کنترل می‌کنند (کاظمی و ناظر فصیحی، ۱۳۸۶، ۱۴۰).
سوسور، با تکید بر ماهیت قرارداری زبان و ساختار و منطق درونی آن، نشان داد که زبان پدیده‌ای منحصر به فرد است که نمی‌توان آن را به منزله‌ی نوعی بازتاب محض از واقعیت در نظر گرفت. این امر به این دلیل است که از نظر وی معنا درون نظام زبان از طریق نظامی از تفاوت‌ها به وجود می‌آید. این ایده نه تنها در مورد زبان صدق می‌کند، بلکه می‌توان آن را به هر نوع نظام قراردادی دلالت تسری داد. مضامین روش‌شناسانه‌ی سوسور در نشانه‌شناسی، شامل کشف معنای نشانه‌ها از طریق فهم تقابل‌های دوتایی و ساختارهای متقابل در متن است. برای مثال، تاکید می‌شود که معنای نشانه‌ها برخاسته از تفاوت‌هاست و نه جوهر ذاتی نشانه‌ها. زن و مرد، در نظام نشانه‌شناسانه، از طریق فرمول تفاوت‌گذاری این نظام صاحب معنا می‌شوند. همچنین، در این رویکرد، بر ساختار جانشینی و همنشینی متن تاکید می‌شود (سوسور، ۱۳۷۸: ۸۹-۱۷)
در روش نشانه‌شناسی ما بعد سوسوری فرض می‌شود که این معانی صرفا برخاسته از زمینه‌ی استعلایی نظام‌های زبانی نیستند، بلکه چنین نظام‌هایی همواره با قدرت همراهند. به عبارت دیگر، معانی در جامعه از طریق قدرت‌های تثبیت یافته‌ی موجود برساخته می‌شوند.
برای مثال، رولان بارت به کارکرد ایدئولوژیک نشانه‌ها توجه می‌کند و معنی عمیق‌تری نسبت به تصاویر علنی و سطحی برای نشانه‌ها قایل است. روش‌شناسی بارت بر نوعی کشف یا افشای ایدئولوژی نهفته در متن تاکید دارد. به نظر وی، نشانه‌ها (اسطور‌ه‌ها) از طریق انتقال پیام‌های دروغین موجب تقویت اراده‌ی قدرت می‌شوند. در این دیدگاه، جامه‌ی بداهت پوشاندن به امور زندگی روزمره نوعی سو استفاده‌ی ایدئولوژیک است که بورژوازی به آن دست می‌زند (اباذری ۱۳۸۰، ۱۳۸).
در اینجا دلالت‌های صریح از دلالت‌های ضمنی جدا می‌شوند و با شناسایی دلالت‌های پنهان، پژوهشگر در پی ایدئولوژی‌زدایی از نشانه‌ها بر‌میآید (بارت، ۱۳۸۰، ۶۳).
به اعتقاد بارت، نشانه‌های داخل در محدوده‌ی فرهنگ در شبکه‌های پیچیده‌ی بازتولید ایدئولوژیکی گرفتارند. این دلالت‌های نامتناهی که هنگام مواجهه با هر نشانه‌ای، چه زبانی، چه تصویری و حتی رفتاری و حرکتی روی می‌دهد، نوعی رمزگشایی از رمزی است که هنگام تولید آن نشانه به عنوان یک متن، ایجاد شده است؛ متنی که ملاحظات اجتماعی، اقتصادی، ایدئولوژیکی فنی و برنامه‌ها در شکل‌گیری و رمزگذاری‌اش بی‌تاثیر نبوده است (کاظمی و ناظر فصیحی ۱۳۸۶، ۱۴۲).
رسانه‌ها امکانات ارتباطی گوناگونی فرا‌روی ارتباطگران می‌گسترانند. این امکانات را می‌توان در قالب سه دسته‌ی اصلی زیر قرار داد:
۱) معمولاً تا حدی امکان نگهداری و تثبیت شکل‌های نمادین را فراهم می‌کنند.
۲) امکان تولید دوباره و تکثیر را به وجود می‌آورند.
۳) امکان استفاده از فواصل مکانی – زمانی را تا حدی میسر می‌سازند (تامپسون، ۱۳۷۹، ۱۷).
بر این اساس، وظایف وسایل ارتباط جمعی عبارت‌اند از:
۱)حمایت از هنجارهای اجتماعی
۲)امکان اعطای پایگاه اجتماعی
۳) برخی وظایف نامطلوب، مانند تهدید اجتماع، با ایجاد مشارکت خیالی در واقعیت (ساروخانی، ۱۳۷۲، ۱۲۰).
امروزه، عمده‌ترین نقشی که وسایل ارتباط جمعی بر عهده دارند، عبارت است از فرهنگ‌سازی، آموزش، اطلاع‌رسانی و ایجاد مشارکت اجتماعی (دادگران، ۱۳۷۴، ۱۰۶).
۲-۴ بازتولید نظام سلطه در رسانه
تعریف عام سلطه ،گونه‌ای از روابط اجتماعی است که در آن، معیار پذیرش، میزان قدرت باشد و خواست، اراده و تصمیم سلطه‌گر بر افراد مورد سلطه تحمیل شود. این تعریف ،اعمال سلطه را عملی یک سویه، از سوی یکی بر دیگری می‌داند. برخلاف تصور فوکو که آن را از سوی دو طرف بازی سلطه ورزی (سلطه گر/تحت سلطه) و هم‌چنین روابط موجود میان آن‌ها دانسته است. فرودستان با پذیرش سلطه‌ی روا داشته شده، دست به توجیه موقعیت و شرایط خود می‌زند و برای پایداری این وضعیت تلاش نموده، نگران و هراسان دگرگونی آن هستند. گروه‌های سلطه‌گر و گروه‌های تحت سلطه، شاید نسبت به اعمال قدرت آگاه نباشند، ولیکن همواره آن را بازتولید می‌نمایند. بوردیو نیز بر این باور است که ساختارهای سلطه محصولات کار بی وقفه‌ی بازتولیدی است که عوامل مختلف در آن شرکت دارند (ابراهیمی و کاظمی، ۱۳۸۸؛ ۴۰).
بر این اساس، هرگونه قاعده، تعییری محسوب می‌شود که قدرت مداران، در سایه‌ی نظام گفتمانی خویش، به آن ارزش و کارمایه‌ی عملی بخشیده‌اند. کلیه‌ی تفسیرها از سرچشمه‌های قدرت نشات گرفته‌اند و چیزی جز ساخته‌ی نظام سلطه نیستند (ضمیران، ۱۳۷۸؛ ۳۷- ۳۶).
بلوک قدرت همواره می‌کوشد از طریق کسب رضایت عامه و نیز از راه ترکیب منافع و علایق گروه‌های فرودست با منافع و علایق خود، سلطه و منافع خود را بازتولید کند. بر همین اساس، استدلال می‌شود که دستگاه‌های ایدئولوژیک رسانه نقش عظیمی در شکل‌دهی به سویژکتیویته‌ی افراد دارند. بلوک قدرت از طریق مرجح ساختن معناها و ایده‌ها و ارزش‌هایی خاص، سوژه‌ها را فرامی‌خواند تا گفتمان مسلط یا خوانش مرجح یک متن را بپذیرد (آزاد ارمکی و محمدی ۱۳۸۵: ۶۷).
آنتونیو گرامشی مفهوم هژمونی را در نقد استعاره‌ی زیربنا / روبنا مطرح ساخت؛ استعاره‌ای که بر طبق آن، زیربنای اقتصادی، متشکل از شیوه‌های تولید، ابزارهای تولید و روابط تولیدی، تعیین‌کننده‌ی روبنای جامعه، یعنی فرهنگ، سیاست، ایدئولوژی، هنر و … است. از این رو، طبقه‌ای که مالک ابزارهای تولید مادی است، ابزارهای تولید فکری را هم کنترل می‌کند. به همین دلیل، در هر دوره‌ای ایده‌های طبقه حاکم، ایده‌های حاکمند.
نظریه‌ی هژمونی گرامشی این معادله را برهم می‌زند هژمونی، از نظر گرامشی، به موقعیتی اطلاق می‌شود که در آن یک بلوک تاریخی، متشکل از جناح‌های طبقه‌ی حاکم، رهبری فکری – اخلاقی طبقات فرودست را به دست می‌گیرد و نوعی اقتدار اجتماعی پیدا می‌کند. فرایند دستیابی به هژمونی و کسب آن معمولا از طریق ترکیبی از اعمال زور و کسب رضایت مردم میسر می‌شود.
هژمونی در آثار گرامشی معانی مختلفی دارد. با این حال، تمام این معانی حول مضامین مشترکی چون کسب رضایت عامه‌ی مردم، رهبری فکری و اخلاقی، خلق نوعی اراده‌ی جمعی، برساختن شکل خاصی از عرف عام و ترکیب منافع طبقات فرودست در نظام ایدئولوژیک حاکم دور می‌زند. (Rojek, 2003, 114)
جامعه‌ی مدنی، نزد گرامشی، یعنی هژمونی یک گروه اجتماعی بر کل جامعه که از طریق سازمان‌های خصوصی (کلیسا، اتحادیه‌های تجاری، آموزش و پرورش، رسانه و غیره) اعمال می‌شود. جامعه‌ی مدنی متشکل از گروه‌ها و طبقات مختلفی است که برای کسب هژمونی تلاش می‌کنند. همچنین، قلمرو جامعه مدنی عرصه‌ی مقاومت در برابر هژمونی گروه‌های فرادست است. از نظر گرامشی، همواره امکان مقاومت در برابر هژمونی وجود دارد. اعمال هژمونی همواره بر این اصل استوار است که منافع و علایق گروه‌های تحت سلطه باید مورد توجه قرار گیرد، یعنی بلوک قدرت باید به آنها امتیاز بدهد. هژمونی هیچ‌گاه لایتغیر و یکدست نیست، بلکه همواره متشکل از روابط قدرت موقت و ناپایدار است. تولید و بازتولید هژمونی منوط است به توانایی بلوک قدرت در ادغام عناصر حاشیه‌ای و معارض در نظام هژمونیک. در یک نظام هژمونیک، همواره تلاش می‌شود که این اطمینان حاصل گردد که زور اعمال شده مبتنی بر رضایت اکثریت است. این رضایت، اغلب به وسیله‌ی ارگان‌های افکار عمومی، روزنامه‌ها، تلویزیون و … که خود در برخی مواقع دستکاری و مخدوش می‌شوند، ایجاد می‌گردد (آزاد ارمکی و محمدی، ۱۳۸۵: ۷۰).
از نظر گرامشی نظام هژمونیک و ارگان‌های آن همواره در پی اعمال زور به شکلی هنجارین هستند، یعنی نوعی نظام هنجارین را از کانال کسب رضایت عموم شکل می‌دهند. به بیان دیگر، دو کار مهم انجام می‌دهند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...