مقالات تحقیقاتی و پایان نامه | قسمت 17 – 3 |
در این راستا مدارک زیادی وجود دارد که طرح جهانی سازی هم نتوانست خیلی متفاوت از طرح توسعه در شرایط اختلاف بین شمال و جنوب عمل کند. (Ritzer, 2009, 73) به همین دلیل گفته شده است که برای اکثر کشورهای درحالتوسعه، دهه ۱۹۹۰، دهه یأس و ناامیدی بود. (Suarez-Orozco and Qin-Hilliard, 2004, 28) البته در رابطه با اثر جهانی شدن بر حق توسعه در کشورهای درحالتوسعه دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی از کشورها آن را نقد کرده و پروژه استعماری دیگری میدانند که هدف آن نه تنها توسعه نیست، بلکه برعکس بهانهای برای کشورهای توسعه یافته است که حق توسعه آنها را نادیده بگیرند و به صورت جدیدی آنها را استثمار کنند.
در مقابل گروهی دیگر آن را پروژهای مقبول میدانند؛ برای مثال لویس جیقه معتقد است: “جهانی شدن برخلاف تصور برخیها، استعمار نیست، بلکه مشارکتی مؤثر و سودمند در یک اقتصاد جدید مبتنی بر حق برخورداری از توسعه و آزادی و شناخت است.” (شیرخانی، ۱۳۸۱، ۱۶۳) و بدین ترتیب این گروه، جهانی سازی را راهی میدانند که هدفش برآورده کردن حق توسعه کشورهای درحالتوسعه است.
در ادامه باید گفت تئوری جهانی سازی و حق توسعه از یکدیگر تأثیرپذیرند. از طرفی ایجاد حقی باعنوان توسعه، برای رسیدن به جهان برابر و یگانه ایجاد شد تا بتواند فاصلههای شمال و جنوب را کاهش دهد (اگرچه در عمل نتوانست در راه چنین آرمانی گام بردارد)؛ و از طرف دیگر تئوری جهانی سازی هم برای ایجاد جهان بدون مرز و فاصله طبقاتی مطرح شد تا مردم در این جهان به صورت برابر بتوانند از همه امکانات و فناوریها بهرهمند شده و به سطح برابری از توسعه دست پیدا کنند. در واقع تئوری جهانی سازی اتخاذ یک استراتژی بلند مدت برای رسیدن به حق توسعه است. بدین معنا که تئوری جهانی سازی و حق توسعه، هر دو یک هدف نهایی و آرمانی را دنبال میکنند. چراکه حق توسعه، اگر به نتیجه مطلوب و مورد نظر خود برسد، برابری همه آحاد بشر در همه زمینه ها را بهدنبال دارد که این خود نوعی جهانی شدن با روند برابری و تساوی است و شاید بهگونه ای هدف اصلی جهانی سازی هم همین باشد.
در این راستا برخی معتقدند موج جدید جهانی شدن که از حدود ۱۹۸۰ آغاز شده، معرف نخستین دوره در تاریخ است که در آن کاهش چشمگیری در شمار انسانهای فقیر پدید آمده است. (مسعودنیا، ۱۳۸۳، ۷۴) یعنی شروع پدیده جهانی سازی موجب رسیدن به اهداف اولیه حق توسعه مثل کاهش فقر بود و در واقع جهانی سازی باید با رعایت حقوق بشر منجمله حق توسعه باشد تا بتواند روند صحیح و مورد نظر را بپیماید.
از اهداف مشترک جهانی سازی و حق توسعه میتوان افزایش رفاه جهانی، کاهش فاصله اقتصادی بین کشورها، ایجاد یک فضای سیاسی باز و تسریع پیشرفت روند تکنولوژیک و همچنین رشد بهره وری را نام برد. در این راستا نباید فراموش کرد که هم جهانی سازی و هم حق توسعه، برعکس تصوری که وجود دارد، و آنها صرفاً تئوریهای اقتصادی میداند، تمام ابعاد زندگی انسان را دربرمیگیرند.
رسیدن به اهداف مشترک جهانی سازی و حق توسعه، مدیریت اقتصادی و سیاستگذاری کارآمد در سطح ملی و بین المللی را طلب می کند؛ (کوک و پاتریک، ۱۳۷۷، ۱۷۹) چراکه وقتی ساختارهای اداری و نهادی ضعیف باشند، توان ادارهی این اهداف مشترک، وجود نخواهد داشت. بنابرین برای تحقق همزمان آنها، دولت ملی باید معیارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود را تا آنجا که ممکن است با نظام بین الملل هماهنگ کرده و بهگونه ای دموکراتیک عمل کند.
یعنی همانطور که دکتر حمید زنگنه، استاد اقتصاد بین الملل دانشگاه وایدنر آمریکا، معتقد است: “برای پیوستن به روند جهانی شدن، دولت ابتدا باید رشد و توسعه داخلی را برقرار و زیربناهای لازم را پدید آورد و از جهانی سازی به صورت آرام آرام برای گسترش این رشد و توسعه بهره ببرد.”[۲۱۵] (زنگنه، ۱۳۸۳، ۱۷۰) در این صورت، کشورها نه تنها با اطلاع و کنترل خود در جهانی سازی ادغام می شود؛ بلکه تا حد امکان از کمک دولتهای غنی و صنعتی برای رسیدن به توسعه، بهرهمند خواهد شد. شاید بتوان دلیل کمک دولتهای توسعه یافته را این دانست که در پروسهی جهانی سازی، حتی کوچکترین دولتها هم نقش دارند و عدم توجه به آنها، مانع بزرگی در رسیدن به هدف نهایی خواهد بود.
البته باید خاطرنشان کرد که هم تئوری جهانی سازی و هم طرح حق توسعه در عمل، نهتنها به اهداف مذکور نرسیدند؛ بلکه حتی برعکس باعث افزایش نابرابری و شکاف میان کشورها نیز شدند.
به طوریکه یکی از معمولترین دیدگاه ها درباره یکپارچگی جهان درحالرشد مخصوصاً در کشورهای درحالتوسعه این است که جهانی سازی به افزایش نابرابری میان کشورها میانجامد. (مسعودنیا، ۱۳۸۳، ۷۱) و این امر تا آنجا ادامه دارد که صندوق بین المللی پول در گزارش سال ۲۰۰۰ خود اظهار میدارد؛ “جهانی سازی نابرابری بین ملتها را افزایش میدهد و اشتغال و استانداردهای زندگی را تهدید و پیشرفت اجتماعی را کند می کند.” (IMF, 2000, 1) یعنی جهانی سازی را مانعی در جهت رسیدن به حق توسعه در کشورها میپندارد. اما باید توجه کنیم با اینکه در عمل جنبه های منفی بسیاری از جهانی سازی عنوان شده است و کشورهای جهان، علیالخصوص کشورهای درحالرشد تمایل و دید مثبتی به این پروژه ندارند؛ اما نباید تمرکز تئوری جهانی سازی را بر منابعی چون برابری اقتصادی، حقوق بشر و حقوق نیروی انسانی، محیطزیست و رفاه اجتماعی که از عوامل و پیشزمینههای حق توسعه میباشند، فراموش کرد.
در راستای تصریح نزدیکی اهداف جهانی سازی با حق توسعه، میتوان به کمیسیونی اشاره کرد که سازمان بین المللی کار در سال ۲۰۰۱ برای بررسی ابعاد اجتماعی جهانی سازی باعنوان “کمیسیون جهانی ابعاد اجتماعی جهانی سازی” تشکیل داد.[۲۱۶]
این کمیسیون گزارشی باعنوان “جهای سازی عادلانه: فرصت سازی برای همه” تهیه کرد که در آن به ضرورت اولویت بخشیدن به نوعی جهانی سازی عادلانه و فراگیر اشاره شده است. از میان پیشنهاداتی که کمیسیون برای عادلانه و فراگیر ساختن جهانی سازی ارائه داد، میتوان به تلاش برای تحقق اهداف هزارهی توسعه اشاره کرد. (بزرگی و صباغیان، ۱۳۸۴، ۱۸۵-۱۸۱) در واقع این کمیسیون نیز در تأکید استدلال گفته شده، بهنوعی احترام به حق توسعه را ابزاری برای رسیدن به جهانی سازی برمیشمارد.
در این زمینه همچنین میتوان به بیانیهی سانتیاگو اشاره کرد که در پایان نشست سران کشورهای قارهی آمریکا در ماه آوریل ۱۹۹۸ به امضای رهبران ۳۴ کشور شرکتکننده رسیده و در بخشی از آن، نتایج رسیدن به جهانی سازی را با نائل شدن به حق توسعه، یکی میداند.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 09:26:00 ق.ظ ]
|