این جملات ما را از اعطای مقامی در آن روز، آگاه می سازد که پیش از آن کسی با این مقام او آشنایی نداشته است، و این غیر از مقام محبّت و یاری بودن که برای همه مسلمانان شناخته شده و آشنا می باشد و تک تک آنان از آن برخوردار بوده اند. به علاوه، این واژه [ نصب ] قاعدتا در مورد اعطای حکومت و واگذاری ولایت به کار می رود، مثلاً می گویند : سلطان فلان شخص را به ولایت فلان منطقه منصوب کرد، ولی درباره رعیت یا محب یا محبوب یا یاور یا یاری شده که هم سطح دیگر افراد جامعه بوده و تحت سیطره سلطان می باشند، به کار نمی رود و نمی گویند آن ها را منصوب کرد.

افزون بر آن، واژه نصب در روایات زیادی، همراه با لفظ ولایت آمده است، و یا پس از آن واژه «للناس » [ منصوب بر مردم ] یا «للامه » [ منصوب بر امت اسلامی ] آمده است.
از مطالب یاد شده نتیجه می گیریم : مقام اعطایی به علی(ع) مقام حکومت مطلقه بر تمامی امت اسلامی است، واین همان معنای امامت ملازم با ولایت است که مدعای ما در معنای «مولی » می باشد.
قرینه دوازدهم : سخن ابن عباس است که پس از ذکر حدیث گفته است [۲۳۲] :
«فوجبت و الله ! فی رقاب القوم »، و در عبارتی دیگر «فی أعناق القوم » [ به خدا سوگند ! ولایت تو بر گردن مردم واجب شد ] . و این نشان دهنده امر جدیدی است غیر از آنچه که پیش از آن مسلمانان می شناخته اند و برای تک تک آنها ثابت بوده است. تأکید آن با قسم، خطیر بودن آن را می رساند و نشان می دهد که هم وزن رسالت است ؛ چون برگردن همه واجب شده است و أحدی در آن با او برابر نیست، و این جز خلافت نمی تواند باشد که حضرت را از میان افراد جامعه ممتاز می سازد، و این از معنی أولویّت جدا نیست.
قرینه سیزدهم : سخنی است که شیخ الاسلام حموینی در «فرائد السمطین » [۲۳۳]از ابو هریره نقل کرده است‌:
«هنگامی که پیامبر خدا(ص) از حجه الوداع بازگشت آیه ? یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک ) [ ای پیامبر ! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، را کاملاً( به مردم ) برسان ] نازل شد، و وقتی که آیه ? و الله یعصمک من الناس ) [ خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم، نگاه می دارد ] را شنید، دلش آرام گرفت».
و پس از یادآوری حدیث می گوید‌: و این، اخرین فریضه ای بود که خدا بربندگانش واجب کرد، و هنگامی که پیامبر خدا(ص) آن را ابلاغ کرد‌، آیه ? الیوم اکملت لکم دینکم ….) [ امروز، دین شما را کامل کردم…. ] نازل شد ».
حا ل این جمله نیز می رساندکه پیامبر خدا(ص) در این پیامش فریضه ای را آشکار می ساخت که سابقا آن را ابلاغ نکرده بود، و این نمی تواند مسألۀ محبّت و یاری باشد؛ چون این دو امر مدت ها پیش از طریق کتاب و سنت، شناخته شده بود.
پس هیچ معنایی جز امامت باقی نمی ماند که حضرت آن را تا برطرف شدن مشکلات و موانع و آمادگی افکار عمومی برای پذیرش هر وحیی به تأخیر انداخت تا مبادا به سبب سنگینی و بزرگیش، نفس های سرکش از پذیرش آن سرکشی کنند، و این‌، با معنی «أولی به شیء» مناسب است.
قرینۀ چهاردهم : در حدیث زید بن أرقم به طرق فراوانش آمده است :[۲۳۴]
«داماد زید بن ارقم از او دربارۀ حدیث غدیر خم پرسید، او جواب داد : در میان شما اهل عراق، مسائل مشکل سازی وجود دارد . من به او گفتم : از طرف من خیالت راحت باشد‌، خطری متوجه شما نیست. در این هنگام گفت : آری، ما در جحفه بودیم که پیامبر خدا(ص) بیرون آمد ….».
و از عبد الله بن علاء[۲۳۵] نقل شده است که وقتی زهری حدیث غدیر را برای او نقل کرد، عبد الله به او گفت : «این حدیث را در شام نقل مکن ؛ زیرا در آنجا به هر دو گوشت می شنوی که به علی دشنام می دهند »! پس گفت : به خدا از فضایل علی(ع) چیزی می دانم که اگر نقل می کردم هر آینه کشته می شدم.
این سخنان نشان می دهد که حدیث غدیر، نزد مردم معنایی داشته است که نقل کننده آن از گرفتار شدن به مجازاتی که دشمنی با وصی پیامبر – صلوات الله علیه – در عراق و شام آن را به وجود آورده بود، درامان نبوده است‌؛ و به همین دلیل است که زید بن ارقم از داماد عراقیش، هراس داشته و پرهیز می کرده است ؛ زیرا او از نفاق و شکاف موجود در میان عراقی ها در آن روزگار آگاه بوده است ؛ و از این رو وقتی راز خود را آشکار ساخت و حدیث را نقل کرد که از عدم خیانت و توطئه دامادش مطمئن شد. و با توجه به این نکته معقول نیست که واژه «مولی » به معنای رایجی که هر مسلمانی از آن برخوردار است، باشد بلکه به معنایی است که امام به تنهایی بار سنگین آن را بر دوش می کشد و به سبب آن بر دیگران برتری پیدا می کند، و این همان معنای خلافت است که با أولویت مورد نظر، یکی است.
قرینۀ پانزدهم : استدلال امام امیرمؤمنان(ع) است که در روز رحبه [۲۳۶] پس از بازگشت خلافت به آن حضرت، برای ردّ ادّعای غاصبان خلافت و برای پذیرش حاضران، به آن حدیث استدلال کرده اند.
ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه»[۲۳۷] به سند خود از ابو سلیمان مؤذّن این حدیث را نقل کرده است:
علی (ع) مردم را سوگند داد: چه کسی از رسول خدا (ص) شنیده است«من کنت مولاه فعلی مولاه »؟ گروهی به آن گواهی دادند، ولی زید بن ارقم با اینکه می دانست ، از گواهی دتدن خود داری کرد.و علی(ع) وی را به کوری چشم نفرین کرد،پس کور شد، وپس از نابینایی این حدیث را برای مردم بازگو می کرد.
حال معنایی که ملازم أولویّت نباشد – مانند محبّت و یاری – چگونه می تواند دلیل بر خلافت باشد؟
قرینۀ شانزدهم : در حدیث رکبان‌( سواران ) آمده [۲۳۸] :
گروهی از جمله ابو ایوب انصاری به امیرمؤمنان(ع) سلام کرده گفتند :
«السلام علیک یا مولانا ! » . حضرت فرمود : «کیف أکون مولاکم و أنتم رهط من العرب؟ » [ من چگونه مولای شما هستم، در حالی که شما گروهی از عرب هستند؟ ] .
گفتند :‌ما از پیامبر خدا(ص) شنیدیم که می فرمود : «من کنت مولاه فعلی مولاه » [ هرکس من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست ] .
حال امیرمؤمنان(ع) نه از سخن آنان تعجب کرده و نه قصد روشن شدن حقیقت معنای دم دستی و پیش پای افتاده ای را که همه مسلمانان در آن برابرند، را داشته است؛ و آن اینکه معنای سخن آنان این باشد : «السلام علیک یا محبنا أو ناصرنا!» . به ویژه که امام(ع) علت آورد :«و شما گروهی از عرب هستید»؛ زیرا مردم عرب منکر محبّت و یاری میان افراد جامعه نبوده اند، بلکه مسأله سنگین برای آنان اختصاص یافتن یکی از آنان به مولویت به معنای یاد شده است، و عرب زیر بار آن نمی رود مگر اینکه نیرویی برتر و غالب بر همه آنان یا نص الهی الزام آور برای همه مسلمانان، در میان باشد ؛ و آن‌، جز معنای «اولی به شی ء» که مرادف با امامت و ولایت مطلقه ای که امام(ع) خبر آن را از آن مردم جویا شد، نیست ؛ و از این رو آنان با استناد به حدیث غدیر پاسخ علی(ع) را دادند.
قرینه هفدهم : در حدیث آمده [۲۳۹] که امیرمؤمنان(ع) افرادی را که در احتجاج روز رحبه و رکبان از شهادت به حدیث غدیر خودداری کردند، نفرین کرد و آنان گرفتار نابینایی و بیماری پیسی و تعرّْب بعد از هجرت [۲۴۰] و آفات دیگر شدند، و این ها کسانی بودند که در اجتماع روز غدیر حاضر بودند [ ولی آن را انکار کردند ] .
حال آیا هیچ پژوهشگری احتمال می دهد که امام تنها به خاطر کتمان معنای نصرت و محبّت رایج میان کلیه افراد جامعه دینی‌، با چنان شدّتی آنان را نفرین کند و آن ها گرفتار آن انتقام سخت شوند. و اگر چنین باشد، باید بسیاری از مسلمانان که به یکدیگر بغض ورزیده، لطمه زدند و جنگیدند و ریشه مهر و محبّت و یاری و نصرت را قلع و قمع نمودند – تا چه رسد به کتمان وجود آن دو صفت میان خود – گرفتار عذاب می شدند.
در حالی که می بینیم چنین اتفاقی نیفتاده است . برخلاف افراد نامبرده که داغ آن ننگ، بر پیشانیشان برای همیشه زده شد و هدف تیر اجابت نفرین امام(ع) قرار گرفتند، و این نبود جز به خاطر کتمان آن حقیقت بزرگ که از ویژگیهای این مولای عظیم – صلوات الله علیه – می باشد. و آن جز امامت و اولویت بر دیگران نمی باشد که مطابق با نصوص و مؤید به قرائن فراوان است.
مطلب بعد آنکه : خود کتمان شهادت توسط آن گروه به خاطر یک امر عادی که میان علی(ع) و دیگران برابر است، نبوده است، بلکه حتما در علی(ع) فضیلتی بوده که ویژه حضرت است و آنان خوش نداشته اند که امام(ع) به آن مفتخر گردیده و بزرگ داشته شود و از این رو آن را انکار کردند ؛ لیکن نفرین بجای حضرت آنان را رسوا کرده و حق را آشکار ساخت‌، و ننگ آن را بر پیشانی و پهلوها و چشمهای مجرمان تا زنده بودند آشکار بود، و پس از مرگشان تا آنگاه که خداوند زمین و آنچه را روی آن است به ارث ببرند، این خبر در لابه لای کتابها ثبت، و میان مردم دهان به دهان نقل خواهد شد.
قرینۀ هجدهم: حافظ ابن سمّان از عمر نقل کرده است [۲۴۱] : دو اعرابی که با هم نزاع داشتند، نزد عمر آمدند. عمر به علی(ع) گفت : میان آنان قضاوت کن . یکی از آن دو گفت : آیا این آقا می خواهد میان ما قضاوت کند ؟! عمر به او هجوم آورده، گردنش را گرفت و گفت : «ویحک ماتدری من هذا؟ هذا مولای و مولی کل مؤمن، و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن» [ وای بر تو آیا می دانی این کیست ؟ این مولای من و همه مؤمنان است، و هر کس او مولایش نباشد، مؤمن نیست ] .
و نیز مردی در مسأله ای با عمر بحث می کرد، او به علی بن ابی طالب اشاره کرده و گفت : این شخص نشسته میان من و تو داوری کند. مرد گفت : «هذا الأبطن » [ این شخص شکم بزرگ ؟! ] . عمر برخاسته گردن او را گرفت و او را از زمین بلند کرده و گفت : «اتدری من صغرت ؟! هذا مولای و مولی کل مسلم » [ می دانی چه کسی را تحقیر کردی ؟ او مولای من و همه مسلمانان است ] .
حال مولویت ثابت برای امیرمؤمنان(ع) – که عمر به مولویت حضرت نسبت به خود و همه مؤمنان اعتراف کرد، همان گونه که در روز غدیر نیز به آن اعتراف کرد، و از کسی که حضرت مولایش نباشد، نفی ایمان کرد، حال چه مولویت به معنی اولویت باشد یا به معنی محبّت و یا نصرت باشد – جز با ثبوت خلافت برای حضرت مناسبت ندارد [ و اگر برای علی(ع) خلافت ثابت نباشد، اعتراف عمر به مولویت حضرت بی ربط خواهد بود ] ؛ زیرا محبّت و یاری مرسوم و شایع میان همه مسلمانان در حدی نیست که با از دست رفتن آن ایمان نیز از دست برود، چون با توجه به وجود اختلاف و بغض و کینه میان یاران پیامبر(ص) و تابعان که در برخی موارد حتی به دشنام گویی و لطمه زدن به یکدیگر و جنگ و خون ریزی کشیده شده است، آیا قائل شدن به چنین قولی ممکن است ؟ و حتی برخی از این اتفاقات و مسائل در برابر چشمان پیامبر(ص) رخ می داد، با این حال حضرت ایمان را از آنان نفی نمی‌کردند . و هیچ یک از قائلین به عدالت اصحاب، به سبب وقوع این اختلافات، در عدالت آنان خدشه نکرده است.
بنابراین، معنایی جز معنای ولایت باقی نمی ماند، و ولایت به این معنا نیز مساوی با امامتی است که ملازم بااولویت مورد نظر است . و تفاوتی نمی کند که عمر با این کلمات به حدیث غدیر اشاره کرده باشد چنانچه روایت حافظ محب الدین طبری همین را می رساند، و یا اینکه آن را از هر جهت، حقیقت ثابت دانسته باشد .
(هذا بیان للناس و هدی و موعظه للمتقین ) [۲۴۲]
[ این بیانی است برای عموم مردم ؛ و هدایت و اندرزی
است برای پرهیزگاران ] .
قرینۀ نوزدهم : قضیه حارث فهری است که امامت امیرالمؤمنین را انکار کرد و بواسطه آن آیات اولی سوره معراج نازل شد، در کتب حدیث و تفسیر شیعه و اهل سنت نیز به اثبات رسیده از بین علماء اهل سنت ۲۹ نفر این قضیه را نقل کردند، [۲۴۳] از آن جمله است :

    1. حافظ ابو عبید هروی، متوفای(۲۲۳، ۲۲۴) در مکه وی در کتاب تفسیر خود «غریب القرآن » روایت کرده است : «آنگاه که رسول خدا(ص) آنچه را می باید، تبلیغ کرد و خبر آن در مناطق گوناگون پیچید جابر[۲۴۴]بن نضر بن حارث بن کلده عبدری نزد حضرت آمده و گفت : از جانب خداوند ما را به شهادت بر وحدانیت خداوند و رسالت خود و نماز و روزه و حجّ و زکات، فرمان دادی، و ما پذیرفتیم ولی به این مقدار بسنده نکردی تا اینکه بازوی پسر عمویت را گرفتی و وی را بر ما برتری بخشیدی و گفتی : «من کنت مولاه فعلی مولاه » آیا این گفته از تو است یا از جانب خداوند ؟ پیامبر فرمود : «والذی لا اله الا هو انّ هو من الله » «سوگند به خداوند یگانه که این سخن از جانب اوست ».

آنگاه جابر به سوی مرکب خود رفت و با خود می گفت : خدایا اگر آنچه محمّد می گوید حق است، پس بر ما از آسمان سنگ ببار یا ما را به عذابی سخت گرفتار کن.
هنوز به مرکب خود نرسیده بود که خداوند سنگی از آسمان بر سرش فرود آورده و از دبرش خارج شد و وی را به هلاکت رساند.
و این آیه نازل کرد : «تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد.[۲۴۵]

فصل چهارم : پاسخ به شبهات ناظر به دلالت حدیث غدیر

یکی از افرادی که اشکالاتی به حدیث غدیر وارد کرده القفاری در کتاب اصول مذهب شیعه هست ایشان بنا به گفته خود به سرزمینهای شیعه سفر کرده و منابع آنها را تهیه کرده تا بتواند مستقیما مورد بررسی قرار دهد وبرای خود در این تحقیق شروط والزاماتی قرار داده که متاسفانه در حد نوشتار باقی مانده و در عمل به روش سلف خود عمل کرده بهتر است بعضی از این شروط را متذکر شویم او می گوید :
من به نقل قولها توجه نمی کنم بلکه خود مستقیما مطالب را از منابع و مصادر شیعه برداشت می کنم.
عقاید معلوم و مشهور بین علماء شیعه را نقل می کنم.
با ذهنی خالی و بدون تمایل به افکاری خاص مطالب را می نویسم.
روایات موثقه و مستفیضه را از کتابهای آنها نقل می کنم.
با مطالعه این کتاب معلوم می شود که ایشان در نقل روایات یا آنها را تقطیع کرده و یا در مواردی مطلبی اضافه نموده و از دروغ بستن به شیعه ابائی نداشته برای اینکه مطلب بهتر روشن شود می توان به کتاب نقدی بر اصول مذهب شیعه از عالم بزرگوار سید محمّد حسین قزوینی مراجعه کرد.[۲۴۶] امّا اشکالاتی که القفاری مطرح کرده:

۱٫ استدلال به روایت نه قرآن

شیعه ادعا می کند که امامت علی(ع) در قرآن آمده و برای استدلال و تعیین مصداق آیات به روایات استناد می‌کند این روش استدلال به قرآن نیست زیرا باید از ظهور آیات مطلب فهمیده شود نه با بهره گرفتن از روایات.
نقد :
[ رجوع به روایات برای فهم سبب نزول آیه امری متداول در بین مفسرین اهل سنت وشیعه است و لذا ابن تیمیه می گوید : «معرفه سبب النزول یعین علی فهم الایه فان العلم بالسبب یورث العلم بالمسبب » ، «شناخت سبب نزول آیه در فهم آیه کمک می کند و علم به سبب علم به مسبب را ببار می آورد.» ][۲۴۷]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...