در حقوق فرانسه نیز، عبارات قرارداد وسیله تفسیر قرارداد و مطابق ماده ۱۱۵۸ ق م این کشور، عباراتی که دارای دو معنی است باید حمل بر معنایی شود که بیشتر با موضوع قرارداد تناسب دارد. هرچند که مبنای تفسیر، کشف اراده طرفهای قرارداد است نه معنای ادبی عبارات. در حقوق انگلیس نیز وضعیت مشابه وجود دارد.( شهیدی،۱۳۸۸،۲۹۸)
گفتار دوم: مقررات قانونی
مقررات قانونی دومین وسیله تفسیر قرارداد است. منظور از مقررات قانونی که در تفسیر مورد استفاده قرار میگیرد، مقررات تکمیلی است که برای پر کردن خلأ ناشی از سکوت طرفهای قرارداد وضع گردیده است. این مقررات با الهام از روش متعارف و اوضاعواحوال موجود در قانون جای میگیرد و مدار اصلی آن اراده مشترک طرفین قرارداد است و به همین جهت طرفین قرارداد میتوانند از آن دستبردارند و برخلاف آن توافق کنند. در صورتیکه مقررات امری برخلاف مقررات تفسیری اساساً در جهت پاسداری از نظم عمومی وضع میگردد که نمیتوان برخلاف آن توافق کرد. در بیان ارتباط مقررات تکمیلی با اراده مشترک طرفین چنین میتوان گفت که باوجوداین مقررات، زمانی که طرفین نسبت به حاکمیت آن سکوت میکنند این مقررات را به طور ضمنی پذیرفتهاند. مثلاً ماده ۳۴۴ ق م که مقرر میدارد: “اگر در عقد بیع شرطی ذکر نشده یا برای تسلیم مبیع یا تأدیه قیمت موعدی معین نگشته باشد بیع قطعی و ثمن حال محسوب میشود مگر اینکه بر حسب عرف و عادت محل معهود باشد و اگرچه در قرارداد بیع ذکری نشده باشد”.
گفتار سوم: بررسی نقش عرف و نقش کلی آن در تفسیر قرارداد
سومین وسیله تفسیر قرارداد عرف است. عرف در اصل واژهای است عربی و اسم مصدر از عرفان، و به معنی نیکویی و بخشش و شناختن و دانستن است که معنی واژه عرف، شناختگی است (بهرامی،۱۳۹۰،۲۶۵). و در اصطلاح عرف عبارت است از انس ذهن جامعه یا گروه خاص به امری به روابط حقوقی است. به عرف گاهی “سیره” و همچنین به معنی امر مأنوس ذهنی جامعه (مانند فوری بودن پرداخت ثمن مبیع در عقد بیع) نیز میگویند . بنابرین به امری که در بین مردم جامعه متداول و پسندیده است عرف نام دارد.
عرف به عنوان وسیلهای برای تفسیر قرارداد میتواند زوایای تاریک و مبهم یک قرارداد را در پرتو اراده انشاء کنندگان آن از دریچه آشنایی جامعه یا گروه آن اشخاص روشن کند(شهیدی، ۱۳۸۸،۲۳۰). برای تحقق عرف لازم نیست تمام افراد یک جامعه یا یک گروه به امری انس پیدا کرده باشند، بلکه انس اکثریت جامعه یا آن گروه نیز میتواند تشکیل دهنده عرف باشد. اعتبار عرف اساساً ناشی از دلالت آن به طور غیر مستقیم بر قصد و اراده اشخاص است که عقد را انشاء کردهاند. انشاء کنندگان قرارداد که معمولاً آشنا به روش معاملاتی مأنوس جامعه یا گروه خاص خود هستند به هنگام تشکیل قرارداد، آن روش مأنوس ر به طور ضمنی مورد توجه قرار میدهند. مدلول و موضوع عرف به عنوان امر مأنوس جامعه یا گروه خاص صریحاً در عقد وارد نمیشود، بلکه به صورت ضمنی در اراده مشترک طرفین عقد منعکس میشود. در حقیقت آنچه بر موضوع عرف دلالت میکند لفظ مبادله شده بین طرفین قرارداد نیست بلکه آشنایی و گرایش ذهنی حاصل از بازتاب روش مستمر جامعه است به این جهت موضوع عرف را باید اساساً روش آشنای طرفین قرارداد که حاکمیت آن را در روابط خویش به طور ضمنی پذیرفتهاند. مگر صراحتاً بر خلاف آن توافق نموده باشند. بنابرین موضوع عرف قراردادی را باید در اصل مفاد ضمن عقد معرفی کرد. ظرف تحقق عرف ذهن افراد انسان است، پس از حیث کمیت نفرات انسانی که ذهن ایشان نسبت به امری خو گرفته و در برخورد با آن رفتار مشترکی دارند. عرف میتواند به عرف عام و عرف خاص از جهت اکثریت و اقلیت بودن آن افراد تقسیم کرد.
عرف عام قراردادی عبارت است از انس ذهنی اکثریت افراد یک جامعه نسبت به امری از امور مربوط به قرارداد است. مثلاً خانهای به مدت یک سال اجاره داده میشود و در صورت عدم تعیین زمان پرداخت اجارهبهای آن مبلغ باید با اقساط ماهانه پرداخت شود. عرف خاص، عبارت است از انس ذهنی گروه خاص ساکن در منطقه یا ناحیه معین یا دارای حرفه و پیشه خاص و مشترک است. مثلاً عرف خاص پیمانکاران که معمولاً ده درصد مبلغ قرارداد را به هنگام امضای قرارداد دریافت میدارد.
بخش دوم: جایگاه عوامل داخلی تفسیر قرارداد
گفتار اول: اراده طرفین و انعکاس آن در الفاظ آن ها
قصد و اراده، یکی از اساسیترین ارکان است قاضی وظیفه دارد عقد را بر اساس اراده طرفین تحلیل کند. در صورت روشن و آشکار بودن الفاظ عقد در یک معنی، طبق اصل حمل لفظ بر معنای ظاهری، باید بر همین معنی حمل شود و حکم صادر گردد؛ زیرا مبنای این اصل، بنای عقلائی است و عقلا کلام را بر ظاهر آن حمل میکنند. قاضی نیز، در مرحله اول برای تفسیر عقد، باید از همین رویه تبعیت نماید. حال، سؤال پیش میآید که اگر لفظ، ظهور در معنایی داشته باشد، ولی از آن معنای دیگری اراده شده باشد، وظیفه قاضی چیست؟ به عبارت دیگر، در هنگام تعارض اراده ظاهری و باطنی کدام مقدم است؟ آیا الفاظ انعقاد عقد انحصاری است یا خیر؟
در مورد الفاظی که با آن ها میتوان عقد را منعقد و اراده را آشکار ساخت چهار نظر فقهی مطرح شده است:
۱- انعقاد عقد با الفاظی که یقیناً برای تحقق عقد وضعشدهاند. بدیهی است با الفاظ مشکوک نمیتوان عقد را منعقد ساخت.
۲- در تحقق عقد، باید به الفاظی که از طرف شارع رسیده است اکتفا کرد.
۳-عقد را باید با الفاظی که عقود، با آن ها عنوان می شود منعقد ساخت؛ مثلاً عقد بیع با بعت و نکاح با انکحت و اجاره با اجرت منعقد میشود، در نتیجه با الفاظی که عقود با آن ها عنوان نمیشود، عقد منعقد نمیگردد.
۴- جواز انعقاد عقد، با هر لفظی که صریح یا ظاهر در معنای عقد باشد، هر چند این ظهور به کمک قرائن حاصل شود. باید دلیل نظراتی که الفاظ انعقاد عقد را محدود میداند بررسی شود، اگر دلیل محکم و قانع کننده باشد پذیرفته میشود در غیر اینصورت قاعدۀ اولیه اقتضا میکند که عقود و ایقاعات به هر چیزی که برای انشاء عقد صلاحیت دارد منعقد شود، اعم از اینکه قول، یا فعلی صریح، یا غیر صریح باشد و اعم از اینکه حقیقت یا مجاز باشد.
تتبع در آرای فقهی نشان میدهد تنها دلیلی که برای ضرورت لفظ خاص بیان شده، اجماع است. در مورد اجماع نیز باید گفت: که اجماع منقول حجت نیست؛ زیرا مشمول ادله حجیت خبر نیست و اجماع محصل نیز به دست نمیآید؛ زیرا علم به وجود امام معصوم در بین مجمعین نیست.
در حقوق موضوعه ایران، موادی وجود دارد که بر هر یک از دو دیدگاه اراده باطنی و ظاهری دلالت دارد.
بعضی از موادی که بر اراده باطنی دلالت دارد، عبارتاند از: ماده ۱۹۱ ق.م بیان میکند”عقد محقق میشود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چیزی که دلالت بر قصد کند”. این ماده، اصالت را با قصد و اراده میداند و لفظ را وسیلۀ ابراز آن تلقی میکند.
ماده ۱۹۳ ق.م نیز انشاء عقد را، به وسیله عملی که مبین قصد و رضا باشد ممکن دانسته است، این ماده نیز به اصالت قصد و مبرز بودن عمل تصریح کردهاست (امامی،۱۳۷۱،۱۸۳؛ کاتوزیان، ۱۳۸۵،۲۸۵؛ صفایی، ۱۳۵۱، ۷۴؛ شهیدی، ۱۳۸۸، ۱۴۲ ؛ شایگان، ۱۳۷۵، ۸۳؛ حائری شاهباغ، ۱۳۷۶، ۱۵۱؛ صاحبی، ۱۳۷۶،۷۸ .(
[جمعه 1401-09-25] [ 09:26:00 ق.ظ ]
|