عقل شهودی در درون انسان و در جهان صغیر است و برخلاف عقل استدلالی، که در ساحت ذهن یا ساحت نفس است، عقل شهودی به بالاترین مرتبه وجود انسانی، یعنی روح تعلق دارد و روح یعنی ساحت یا مرتبه ای که در آن، انسان از محدوده و حصار و هویت شخصی خود در می گذرد و با خدا وحدت می‌یابد. روح وجه عدم تفرد آدمی، بلکه عدم آدمیت آدمی، یعنی وجه الهی آدمی است. به طوری که اگر نفس چیزی جز این نمی بود، یکسره ناآفریده و ناآفریدنی می بود. (ملکیان، ۱۳۸۰، ص. ۴۲۴ ).

سنت عقلانی در اسلام با آنچه خردگرایی یا فلسفه اصالت عقل (راسیونالیسم) نامیده می شود، تفاوتی آشکار دارد. سنت عقلانیت اسلامی از جان مایه های وحیانی برخوردار است و چندان به اصالت عقل توجه ندارد. اما راسیونالیست ها، من دکارتی را الگوی خود قرار داده و به تعبیری اصل را بر اصالت عقل انسان قرار داده‌اند. به باور نصر «غفلت از دو جنبه عقل جزئی و در نتیجه یکی دانستن اسلام و راسیونالیسم، به جای بهره برداری از سرمایه عظیم حکمت اسلامی، حماقت محض است.» (دین پرست، ۱۳۸۵، ص. ۶۴ ).

از آنجا که مقام نبوت افزون بر اتصالی که با مطلق دارد، مقام ارسال شریعت نیز هست در کیان هر دین عناصری دیگری از قبیل قوانین دین، شعائر، نمادهای دینی و اسطوره ها و اهمیت مقام کیان و نظام طبیعت نیز در مطلق بودن آن مشارکت دارند. از این رو، همان‌ طور که تفاوت بنیانگذاران ادیان، مشمول قاعده مطلق نسبی می شود، گوناگونی شعائر و آداب و به طور کلی، تنوع محسوس در بعد ظاهری ادیان دلیلی بر بطلان آن ها نیست تا مطلق بودن آن ها را در محدوده خود نفی نماید. به عبارت دیگر، نسبی بودن مطلق نه تنها در ارتباط با مطلق، بذاته صادق و راهگشای تکثر است، بلکه توجیه گر مطلق دانستن هر دین از سوی متدینین به آن دین خاص و در عین حال، اعتقاد به وحدت متعالی ادیان است. (علیزاده، قائمی نیک، ۱۳۹۱، ص. ۴۸ ).

‌بنابرین‏ می توان گفت که علوم اسلامی بر پایه معرفت شناسی، انسان شناسی و جهان شناسی خاصی استقرار دارند که پرتو متافیزیک بر آن ها تابیده است؛ لذا ‌بنابرین‏ علوم اسلامی با عرفان پیوند دارند. آموزه متافیزیکی که با عرفان پیوند دارد و دستیابی به آن به واسطه آداب و شعائری است که از وحی برخواسته میسر است. از جلوه های توحید در بعد غیر بشری آموزه متافیزیکی است که بر اساس آن، هر چه به وجود آمده، به فرمان خدای واحد بوده است؛ یعنی جلوه توحید در سیر تکوین و اما در ارتباط با قوس صعود، جلوه توحید بدین صورت است که از طریق انسان کامل کثرت به وحدت می‌ انجامد. همچنین گونه های دانش در اسلام به صورت سلسله مراتبی هستند که علی رغم کثرت آن ها و تعلق به بخش های مختلف عالم، با یکدیگر پیوند دارند و ساحت خود حقیقت را منعکس می‌کنند. آنچه وحدت بخش این دانش ها می‌باشد، رشته ای متافیزیکی بوده است. به علاوه، طلب معرفت در اسلام همواره امری معنوی شمرده می شده و این از جلوه های پیوند عرفان و علم در دین اسلام است. (احمدی، ۱۳۸۹، ص. ۱۶ ).

البته می توان اینگونه تقریر نمود که سنت گرایان مبنای همه علوم را با جزئیات در قرآن و سنت های اسلامی نمی دانند و فقط معتقد به وجود اصول در قرآن هستند که در میان آنان نصر بیشتر از همه ‌به این موضوع تکیه دارد، ولو می توان گفت هیچ یک از سنت گرایان توافق کاملی نسبت ‌به این موضوع ندارند و هر کدام شیوه و روشی را معرفی می‌کنند که در بیشتر موارد مبهم و بدون راهنمایی کامل است و نمی توان از آن ها بهره برد.

۳- وحدت متعالی ادیان

جریان سنت گرایی رویکردی کلامی-فلسفی است که قائل اند کلمات حکیمانه و جاودانه از آغاز تاریخ بشریت موجود بوده اند. می توان آن ها را دینی به معنای وحیانی در نظر گرفت که پس از این نیز وجود خواهند داشت. مهمترین عقیده آن ها، حکمت جاودانه ای است که روح تمام ادیان است و هرسنتی، تجلی خاصی از آن می‌باشد. آن ها مطابق تفکر وحدت متعالی ادیان، می‌گویند: ادیانی که منشأ الهی دارند، در راستای رستگار کردن بشر در عرض همدیگرند. پیدایش رویکرد جریان حکمت خالده در میان جریانات جدید فلسفی و ‌گروه‌های کلام سنتی، موجب طرح مسائل بنیادی و چالش برانگیز شد. از آنجا که ظهور و زایش این جریان در مغرب زمین اتفاق افتاد، در واقع همان زمانی است که سر و صدای آموزه های عصر بیداری «مدرنیته» در دنیای غرب طنین انداز شده است و غرب علم ضدیت با سنت را به دوش می کشید. رنه گنون به عنوان مؤسس این جریان در این باره می‌گوید : این کار(ضدیت با سنت)، به آسانی ممکن نبود و جریانی مانند جریان اصالت عقل، آن را هموار کرد. (قربانی، ۱۳۹۲، ص. ۲۶۵ )

شوآن درباره وحدت متعالی ادیان اینگونه بیان می‌دارد که تنوع مذاهب به دور از اثبات های آن آموزه و بر خلاف شخصیت های مختلف یا وحی های گوناگون از درک عادی بشر، جوهر یکسان داشته اند و آن همان روشنگری است، اما با توجه به طبیعت انسان که به صورت متنوع و دارای خصوصیات گوناگون می‌باشد به صور گوناگون مطرح شده اند اما بطن تمام آن ها مبدأ هستی می‌باشند. (شوآن، ۱۹۶۱، ص . ۴ ).

فصل چهارم امکان علم دینی از دیدگاه پساساختارگرایان

مقدمه

پساساختارگرایی یک مکتب فکری منسجم یا یک تئوری مشخص در حوزه خاصی از علوم نیست که بتوان به سادگی آن را توضیح داد و یا تفسیر نمود. پساساختارگرایی رویکردی است که در حوزه های چون جامعه شناسی، زبانشناسی، نقد ادبی، فلسفه و… رواج یافته است و در نتیجه، تجزیه و تحلیل آن کاری بس دشوار است به همین خاطر ما سعی می‌کنیم برخی از پیش فرض های مهم پساساختارگرایی را مورد بررسی قرار دهیم. تا کنون تعریف مشخصی از نهضت پساساختارگرایی ارائه نشده است، به همین دلیل اغلب این رویکرد و حتی متفکران آن مشترکاً زیر عنوان پست مدرن مطرح شده اند. به رغم همپوشانی بین پساساختارگرایی و پست مدرنیسم، می توان گفت پساساختارگرایی (دریدا، فمنیست های فرانسوی) نظریه دانش و زبان است، در حالی که پست مدرنیسم (فوکو، دریدا، لیوتار، بودریار) نظریه جامعه، فرهنگ وتاریخ است. به هر حال دو نقطه مشخص زمانی در پست مدرنیسم پساساختارگرا تشخیص داده می شود: زمان اول که به اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ متعلق است. با تأثیر از بارت و دریدا، زبان شناختی است یعنی جهت گیری آن متنی است. این پست مدرنیسم ساخت شکن، متن را با «مرگ مؤلف» رولان بارت مشهور شده بود. زمان یا گشتاور دیگر، به پست مدرنیسم پساساختارگرای فوکو و لاکان بر می‌گردد. این بیشتر به دهه ۱۹۸۰ مربوط است تا به دهه ۱۹۷۰، اگر چه اشاره دقیق به زمان ظهورش کار دشواری است. پیش فرض پست مدرنیسم پساساختارگرا مانند پست مدرنیسم ساخت شکن، نفی حقیقت متنیت و نشانه ها و نیز انکار بازنمایی است؛ ‌به این معنا که بازنمایی ها یک حقیقت معین را نشان نمی دهد. (بناهان و دیگران ، ۱۳۹۲، صص. ۸۰-۷۹ ).

    1. . René Guénon ↑

    1. . Frithjof Schuon ↑

    1. . Albert Einstein ↑

    1. . Richard Dawkins ↑

    1. . Karl Barth ↑

    1. . René Guénon ↑

    1. . Frithjof Schuon

    1. ۱٫ sacred Science ↑

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...